آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 

می خواند
چکاوک
آوای واژه واژه ی فکر تو را
دل بسته ی
بانگش
من
می نشیند هراسِ صاعقه
بر انزوای فراق ،
عمری که گذشت را
انگاره زدم
در رنگین کمانِ آرزوها
سازِ خسته می نوازد
به تمامی
نوا


 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:نوا,چکاوک,, :: 22:52 :: توسط : آوا رضایی

کلاغ را
سفید
باید دید
شعرم
برهنه است
همین امروز
دلم
برای همه ماندگان
سوخت .

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 22:50 :: توسط : آوا رضایی

Oh my honey you have your own fragrance!!
The odor of that migrated barn Swallow…….
The sour sweet fragrance of that wild barberry
With the taste of Eve’s apple under
your white crystal teeth
The odor of sea breezing
The smell of that far beach vanished in wind and storm
A growing and a beginning odor to be youth
Sow me in your soil till to be ever green
To grow enough up to your lovely kisses.
Written & translated By : Mahmoud Shirbazoo

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 22:47 :: توسط : آوا رضایی

همه ميپرسند :
چيست در زمزمه ي مبهم آب؟
چيست در همهمه ي دلكش برگ؟
چيست در بازي آن ابر سپيد
روي اين آبي آرام بلند
كه را مي برد اينگونه به ژرفاي خيال؟
چيست در خلوت خاموش كبوترها؟
چيست در كوشش بي حاصل موج ؟
چيست در خنده ي جام؟
كه چندين ساعت ،
مات و مبهوت به آن مي نگري ؟!
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به اين آبي آرام بلند
نه به اين خلوت خاموش كبوترها
نه به اين آتش سوزنده كه لغزيده به جام
من به اين جمله نمي انديشم .

من ، مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل يخ را با باد
نفس پاك شقايق را در سينه ي كوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پاينده ي هستي را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه ي گل ،
همه را مي شنوم مي بينم .
من به اين جمله نمي انديشم .

به تو مي انديشم
اي سراپا همه خوبي ،
تك و تنها به تو مي انديشم .
همه وقت همه جا
من به هر حال كه باشم به تو مي انديشم .
تو بدان اين را ،
تنهاتو بدان
تو بمان با من ،  تنها توبمان.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:مشیری,, :: 22:43 :: توسط : آوا رضایی

.
دقیقا مصیبت [ مذهب ] ارتدکس از چنین جامعه ای بر می خیزد و کاملا از همین جا جدال میان علم کلام و فلسفه ، یعنی بین تفکر فردی و اندیشه جمعی آغاز می شود . اگر حقیقت این است که وحی و معرفت تفاوت فی نفسه با یکدیگر دارند ، وحی می تواند اهمیت جدی برای معرفت داشته باشد . برای معرفت فلسفی وحی یک تجربه و واقعیت بوده و متعالی بودن آن [ برای چنین معرفتی ] به یک واقعیت این جهانی مبدل می گردد . جوهر معرفت فلسفی یک تجربه روحانی است ، درون بینی ( شهود) فلیسوف تجربی است . اگر علم کلام آن فلسفه ای که جامعه مذهبی را تایید می کند ، شامل شود ، چنین چیز خاصه در مورد علم کلام مسیحی صدق خواهد کرد . علم کلام مدرسان کلیسا قویا فلسفه را در خود دارد . فقه [ کلیسای ] شرق ، مشحون از مکتب افلاطونی بوده ، و بدون صور فکری که فلسفه هلنی آن را تجهیز می کرد ، نمی توانست اصول اعتقادی مسیحی را کیمیا گری کند . در غرب [ مسیحی ] حکمت مدرسی (اسکولاستیسیسم ) از مکتب ارسطو اشباع شده و بدون مقولات فلسفه ارسطو ، خاصه بحثهای مربوط به تمایز بین جوهر و عرض ، مکتب کاتولیک در پیوند با اسرار کلیسا نمی توانست شکل پذیرد.گفته ی لابرتونیر(Laberthonniere) مبنی بر اینکه در حکمت مدرسی قرون وسطی فلسفه نیست که خادم علم کلام است بلکه علم کلام در خدمت فلسفه است ، دور از حقیقت نیست ، البته مراد وی نوع خاصی از فلسفه است . چنین چیزی را توماس آکویناس که نزد او علم کلام به طور جدی زیر سلطه فلسفه ارسطوست ، می بینیم ، روابط پیچیده بین فلسفه و علم کلام از همین جا بر می خیزد . از یک سو ، آزادی تفکر فلسفی ، در عناصر فلسفی علم کلام که جزمیات فلسفه خاصی در آن وارد می شد ، می بایست آنها را دفع می کرد و این چنین دشمن خویش و قربانی انعطاف ناپذیری علاوه بر این متکلمان ، همیشه بر فیلسوفان ستم کرده اند ، گاهی به تعقیب آنها پرداخته و در مواردی نیز آنها را سوزانده اند . این تنها مختص به مسیحیت نبوده است ، ما از جنگ متکلمان عرب مسلمان علیه فیلسوفان نیز مطلعیم(1) . سقراط نیز محکوم به نوشیدن شوکران شد . جوردانو برونو ( Giordano Bruno ) سوزانده شد ، دکارت وادار به ترک میهن و عزیمت به هلند شد ، اسپینوزا از کنیسه محروم شد . این است شواهد کافی از تعقیب ها و شکنجه هایی که نمایندگان دین بر فیلسوفان روا داشته اند

بخش2

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:دین,فلسفه,جورج,برونو,مسلمان,عرب,ارسطو,مسیحی,, :: 22:41 :: توسط : آوا رضایی


با اين‌ حال‌ بايد گفت‌
1-2- ما اگر چه‌ با اين‌ عقيده‌ كاملاً هم‌داستانيم‌، در عين‌ حال‌ مي‌پنداريم‌ كه‌، به‌ خلاف‌ نظر برخي‌ مورخان‌، آن‌ را با قطعيت‌ كمتري‌ اظهار داشت‌. بي‌آنكه‌ بخواهيم‌ در اصالت‌ عمقي‌ انديشه‌ي‌ يونان‌ ترديد كنيم‌ يا بخواهيم‌ ميان‌ آن‌ و مكاتب‌ فلسفي‌ خاصي‌، رابطه‌ي‌ تأثير و تأثري‌ قائل‌ شويم‌، ناگزير از پذيرفتن‌ اين‌ حقيقت‌ هستيم‌ كه‌ انديشه‌ي‌ شرق‌ بر فلسفه‌ي‌ يونان‌ تأثيري‌ كلّي‌ داشته‌ است‌. محقق‌ است‌ كه‌ شرقيان‌، فلسفه‌ و علم‌ به‌ معناي‌ راستين‌ كلمه‌ را به‌ يونانيان‌ نياموختند، ولي‌ مردم‌ مشرق‌ حاصل‌ تجربياتي‌ را كه‌ طي‌ قرون‌ متمادي‌ گردآورده‌ بودند با گرته‌اي‌ از تفسير جهان‌ به‌ يونانيان‌ عرضه‌ كردند. دعوت‌ به‌ تفكر را يونانيان‌ از شرقيان‌ پذيرفتند و به‌ يُمن‌ آن‌ در شاه‌راه‌ توجيه‌ تعقلي‌ جهان‌ گام‌ زدند و چنان‌ كه‌ مي‌دانيم‌ به‌ پيروزيهاي‌ درخشان‌ رسيدند.
در توضيح‌ تأثير شرق‌ بر يونان‌ در اين‌ زمينه‌ به‌ اختصار به‌ ذكر نكات‌ زير بسنده‌ مي‌كنيم‌.
نخست‌ آنكه‌ يونانيان‌ خود را مديون‌ شرق‌ مي‌دانستند و بر اين‌ نكته‌ آگاه‌ بودند و هر زمان‌ از علوم‌ و تمدن‌ شرق‌ سخن‌ رانده‌اند همراه‌ با احترام‌ بسيار بوده‌ است‌. دوران‌ حضارت‌ اسكندريه‌ را كنار بگذاريم‌، چون‌ در اين‌ زمينه‌ مدارك‌ مربوط‌ به‌ قبل‌ از آن‌ عهد را در دست‌ داريم‌. در اين‌ باب‌ عقيده‌ي‌ هرودت‌، مشهور است‌. او مي‌پنداشت‌ كه‌ دين‌ و تمدن‌ يونان‌ از مصر آمده‌ است‌. افلاطون‌ در رساله‌ي‌ مشهور به‌ تيمايوس‌ Timإe گفته‌ي‌ كاهني‌ مصري‌ خطاب‌ به‌ سولون‌ Solon را چنين‌ روايت‌ مي‌كند: «شما يونانيان‌ كودكاني‌ بيش‌ نيستيد.»
ارسطو مي‌گويد كه‌ علوم‌ رياضي‌ در مصر به‌ وجود آمده‌ است‌، چون‌ در آن‌ ديار كاهنان‌ فراغت‌ لازم‌ براي‌ تفكر و مطالعه‌ داشته‌اند. همچنين‌، يونانيان‌ تصور مي‌كردند كه‌ طالس‌ و فيثاغورث‌ رياضي‌ را از مصريان‌ آموخته‌اند: اودموس‌ Eudeme در باب‌ طالس‌، وايزوكرات‌ Isocrate درباره‌ي‌ فيثاغورث‌ اين‌ نكته‌ را به‌ صراحت‌ گفته‌اند. ذيمقراط‌ Dإmocrite دانش‌ بسيار و جامع‌ داشت‌. معاصرانش‌ گفته‌اند كه‌ او به‌ هند و ساير نقاط‌ عالم‌ سفر و اين‌ همه‌ كمالات‌ رااز آن‌ جايها كسب‌ كرده‌ است‌. نكاتي‌ كه‌ ذكر شد گواه‌ پر معنايي‌ است‌ بر حرمتي‌ كه‌ يونانيان‌ به‌ افكار شرقي‌ مي‌گذارده‌اند2/

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:یونان,حکمت,, :: 22:36 :: توسط : آوا رضایی

° بعضی فیلسوفان عصر حاضر به جای تحقیق در مسائل فلسفه بیشتر می خواهند بدانند که فلیفه از کجا و چرا و چگونه آمده است. بنابر نظر این گروه مسائل فلسفه حداکثر مسائل تاریخی است نه مسائل همیشگی بشر، نظر شما چیست؟
فیلسوفان عصر از چه قماشی هستند که نام فیلسوف برخود نهاده اند و نمی دانند فلسفه از کجا آمده است. باید به این اصل توجه کرد که در سلاسل فلاسفه فیلسوف اولی وجود ندارد مگر آن که صاحب نفس قدسیه باشد و ملهم از غیب وجود. ممکن است اقبال اشخاص به تکنولوژی و فوائد چشمگیر آن بشر را به طرف مادیات سوق دهد و در حدی قرار گیرد که وقت تفکّر عقلی را از او بگیرد ولی انغمار در مادیات اگر به حدی برسد که انسان هویت خود را گم کند و خواسته های نفس اماره را اجابت نماید تبدیل به جانور می شود:
آدمی زاده اگر دفع کند شهوت نفس
آدمی خوی شود ورنه همان جانور است
چه بسا انسانهایی که عمری دم از معرفت حق زدند ولی در عمل معشوق خود را در دنیا جستجو نمودند و برخی نیز زبانشان بسته بود و به تمام وجود حق را طلب می نمودند.
اما تاریخی بودن الهیّات و اعتقاد بر اینکه در مقطعی از تاریخ الهیّات ( اعم از الهبّات بالمعنی الاعم و الاخص) به تاریخ می پیوندد، کلامی است در نهایت ابهام؛ چه آن که ممکن است مخالفان فلسفه در حوزه های علمی قدرت پیدا کنند و مشکل دورانی که در بخارا وجود داشت و کتاب شفا را به قیمت گران می خزیدند و در روز معین جارچی جار می زد و مردم را جمع می نمود با حضور قشریان و برخی از صوفیه آن را آتش می زدند. این نوع مجانین در قرن ما وجود ندارند.
صدرالمتألهین حکمت متعالیه را به سبکی نو تحریر نمود و بین مباحث فلسفی و عرفانی وجه جمعی و تلفیقی که خواص آن را می پسندند به وجود آورد.
در کلمات عرفا خصوصاً در آثاری نظیر فتوحات مکیّه به حسب ظاهر مطالب قابل خدشه و ایراد کم نیست. او در کتاب عظیم خود اسفار نشان داد که باید با احاطه ای تام و ذوقی خاص به آثار این طایفه نظر افکند و فرمود «لکن لحسن ظنّنا بهذه الاکابر لما نظرنا فی کتبهم و وجدنا منهم تحقیقات شریفة و مکاشفات لطیفة علوماً غامضة مطالبقة لما افاضه الله علی قلوبنا و الهمنا به ممّا لانشکّ فیه و نشکّ فی وجود الشمس فی رابعة النهار، حملنا ما قالوه و جّهنا ما ذکروه حملاً صحیحاً و وجهاً وجیهاً فی غایة الشّرف و الاحکام کما سنشیر الیه انشاء الله؛ مع ان ظواهر اقوالهم بحسب النظر الجلیل ... بأقلّ من کلام المعتزلة...»

بخش3

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:آشتیانی,فلسفه,قیلسوف,, :: 22:33 :: توسط : آوا رضایی


برای زادروز بانوی قانون‌نواز ایران

15آذر ماه سالروز تولد زنده‌یاد سیمین آقارضی، نوازنده ساز «قانون» است که شاید نوای سازش را با گوش‌سپردن به موسیقی‌فیلم‌های «تنهاترین‌سردار» و «امام علی(ع)» بهتر بشناسید.
به گزارش خبرنگار بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، «سیمین آقارضی» 15 آذر 1317 در تهران متولد شد و پس از پایان تحصیلات ابتدایی به هنرستان عالی موسیقی راه پیدا کرد.
آقارضی با چند ساز آشنا بود و به خوبی و مهارت آنها را می‌نواخت. این هنرمند ضمن بهره‌گیری از آموزش‌های محمود ذوالفنون، ردیف‌های ویلن را به طور کامل نزد زنده‌یاد «ابوالحسن‌خان صبا» آموخت.
پیانو را نزد جواد معروفی، قانون را نزد مهدی مفتاح، آواز را از غلامحسین بنان و تنبک را نزد حسین تهرانی فراگرفت. علاوه‌بر این سازها، او به نواختن رباب، بربط، قیچک و کمانچه نیز آشنایی کامل داشت.
در این میان تسلط او به ساز قانون زبانزد است و آلبوم موسیقی «قانون» نیز از جمله آثار این هنرمند است که از او منتشر و بعدها به «قانون سیمین» معروف شد.
نوازندگی در موسیقی سریال‌های «امام علی(ع)»، «تنهاترین سردار»، «مسافر ری»، «روز واقعه» و بسیاری دیگر از کارهای تاریخی دیگر با نوای سرپنجه‌های سیمین آقارضی بر ساز قانون همراه است.
این هنرمند پس از گذراندن یک دوره بیماری در 22 دی‌ماه سال 88 دار فانی را وداع گفت.
سایت‌های خبری نیز در زمان در گذشت این هنرمند تنها نوشتند: «این نوازنده قدیمی قانون، سهم بسزایی در نشر و گسترش این‌ساز مهجور داشت. او با ارکسترهای مختلفی از جمله ارکستر مرحوم خالقی همکاری داشته و در تهیه آلبوم‌های متعدد با صدای خوانندگان مختلفی همکاری کرده بود

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:سیمین آقارضی,قانون,ساز,, :: 22:11 :: توسط : آوا رضایی

مــــام مـن بس کن
گوشی بدهکار
این ثنا واین دعا و
این زجه ها نیست
دست بردار ، تنهائی تو
ره دیگر به پُـــوی
رو مسجد یا مـعبد
دست عابدان به بوس
خرمنی پچ پچِِ دعـــا
قرض به جــو !!
بار کُن کیسه کیسه
بفرست سوی او
تا شاید خندد خـــرمن
در میان شعله های او !!
بس کن مــــام من
خوابست کنون او
دمی خواب به جـو
وقت سحر است
قصهء هزار شب تو
بانگ بی اثـــر است
من به پا می کنم
جای تو نماز
با خیل یارانِ ِ
پاک و بی گناه
تا مگر رحمی، چشمی
بر این دل پر عَـذاب
تا مگر به فرض محال
مرهم لظفی یا کرمی
بر این حالِ کباب .....

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:محمود,شیربازو, :: 9:20 :: توسط : آوا رضایی

چکامه و آوا : قیصر امین پور

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم

تمام عبادات ما عادت است
به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

به هنگام نیّت برای نماز
به آلاله‌ها قصد قربت کنیم

چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

چه اشکال دارد در آیینه‌ها
جمال خدا را زیارت کنیم؟

مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟

پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم

«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟

اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟

بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم

پر از «گلشن راز» ، از «عقل سرخ»
پر از «کیمیای سعادت» کنیم

بیایید تا عینِ «عین القضات»
میان دل و دین قضاوت کنیم

اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم

مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم

برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم

بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم

خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم

رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
بیا عاشقی را رعایت کنیم

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:قیصر امین پور, :: 9:1 :: توسط : آوا رضایی

شب شراب و من کاملن خرابی که...
اسیر سایه شدم مست آفتابی که...
به دوست دارمتش سالهاست مهتاجم
عزیز من چه کنم با تو با عذابی که-
هزار مرتبه شیرین تر است از مستی
علی بهمنی این حال را بخوابی که-
به انتظار نشسته ست شاعرش باشی
غزل غزل بنگاریش در کتابی که
پر است از هیجان و. شراره و آتش
پر از است از سیلان دل کبابی که-
دچار وهم سفیدی در آنسوی دنیاست
دچار تصویری مات توی قابی که
شبیه معجزه باید تو را بغل بکند
درست اول میدان انقلابی که
برای چشم سیاهش به پا شده ست فقط
نمانده است برای تو انتخابی که
به سمت هیچکس دیگری قدم بزنی
فقط تویی ودل گیج اضطرابی که
به سمت چشم سیاهش کشان کشان برده ست
کجاست راه فراری؟اگر بیابی که
امان نمیدهی و میزنی به چاک ولی
کجا فرار کنی با دل کبابی که.....
علی بهمنی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:علی بهمنی,, :: 8:57 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 1:23 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:همایون ,خبر, روزنامه خبر,منصور اوجی,, :: 1:15 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:همایون ,خبر, روزنامهخبر,منصور اوجی,, :: 1:7 :: توسط : آوا رضایی

سخنگوی خانه موسیقی:
ثبت تار ایرانی به‌نام آذربایجان جعل تاریخی است/ نامه اعتراضی به وزیر ارشاد
داریوش پیرنیاکان سخنگوی خانه موسیقی با اعتراض نسبت به ثبت ساز تار در فهرست میراث معنوی کشور آذربایجان در یونسکو، مسئولان میراث فرهنگی کشورمان را که در آن اجلاس حضور داشتند مقصر دانسته و از ارسال قریب‌الوقوع نامه اعتراضی خانه موسیقی به وزیر ارشاد خبر داد.

داریوش پیرنیاکان سخنگوی خانه موسیقی با بیان این مطلب با اشاره به تصمیم‌گیری هیات مدیره خانه موسیقی درباره ثبت ساز تار در فهرست میراث فرهنگی کشور آذربایجان در یونسکو به خبرنگار مهر، گفت: درباره چگونگی رخ دادن این اتفاق با نماینده پیشین ایران در یونسکو تماس گرفتیم و او تاکید کرد که نماینده فعلی ایران در یونسکو باید نسبت به این ثبت اعتراض می‌کرده است.

اگر "تار" ترکی است چرا از مقام‌های موسیقی ایران استفاده می‌کنند؟

وی در ادامه افزود: به دلیل سهل‌انگاری نماینده فعال ایران در یونسکو تصمیم گرفتیم با واحد روابط عمومی میراث فرهنگی این مسئله را بررسی کنیم و مراتب پیگیری را نیز به جا آورده‌ایم.

پیرنیاکان در ادامه با شرح تاریخچه ساز تار در کشور آذربایجان گفت: ثبت تار به عنوان ساز آذربایجان نخستین پدیده‌ای نیست که آنها به دروغ به خود نسبت داده‌اند. براساس مستندات تاریخی نام جمهوری آذربایجان هم جعلی است، به این معنا که وقتی قفقاز در زمان فتحعلی شاه در جنگ‌های عباس میرزا براساس دو قرارداد گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شد، نام این مناطق "آلبانیای" بود و بعد به "اران" تبدیل شد.

سخنگوی خانه موسیقی در ادامه افزود: نام این کشور از انقلاب اکتبر سال 1917 روسیه و در زمان حکومت احمدشاه به جمهوری آذربایجان تبدیل شد. آنها رفته رفته فرهنگ بومی و ملی ایران را نیز جعل کردند.

وی درباره این نکته که مسئولان کشور آذربایجان مدعی هستند ساز تار ترکی را به ثبت رسانده‌اند، گفت: تبدیل شدن تار ایرانی به ترکی یک جعل تاریخی است. این ساز از ایران به جمهوری آذربایجان رفت و با برداشتن ربع پرده‌ها و کمی تغییر شکل، عنوان ساز ترکی را بر تار گذاشتند. حال سئوال من این است اگر این ساز ترکی است چرا از مقام‌های موسیقی ایران و دستگاه‌های این موسیقی استفاده می‌کنند.

نامه اعتراضی خانه موسیقی به وزیر ارشاد ارسال می‌شود

این نوازنده تار در ادامه افزود: و بازهم طبق مستندات این ساز متعلق به جنوب ایران است. در قدیم هم به تار شیرازی معروف بوده و حال اینکه چطور سر از شمال ایران درآمد و به دست ترک‌ها افتاد جای سئوال است.

پیرنیاکان در ادامه افزود: مقصر اصلی در روی دادن این اشتباه تاریخی، نماینده ایران در یونسکو است که اطلاع نداده و خانه موسیقی را مورد مشورت قرار ندادند.

وی در پایان افزود: اعتراض خانه موسیقی طی نامه‌ای به اطلاع وزیر ارشاد خواهد رسید و کمترین اغماض درباره این اشتباه تاریخی این است که این ساز باید با عنوان سازی مشترک بین ایران و آذربایجان به ثبت برسد.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:تار,سخنگو,دولت,موسیقی,آذربایجان,ترک,وزیر,ارشاد,وزیر ارشاد,ایران, :: 11:4 :: توسط : آوا رضایی

زندگانی، دوبار بایستی!
دشمن دوست‌روی، بسیارند،
دوستی غمگسار بایستی با این وصف، در خود زیستی و "تنهائی شمس"، شیوه‌‌ای اضطراری بوده است، نه انتخابی و دل‌خواسته. شمس پیوسته، برای همزیستی، برای معاشرت، برای مصاحبت با مردمان، با تشنگی و نیاز تمام، در تلاش و پویان بوده است!
احساس تنهائی، عدم هماهنگی و سنخیت، هویت‌جوئی و سرگشتگی شمس، همه‌جا، در سخن او، اندوه‌آفرین است. چنانكه یادآور شدیم ــ همین كتاب، ص77-آ تا 79-آ ــ شمس از كودكی خود، بعنوان كودكی عجب، كودكی دگرگونه، كودكی منفرد، همانند جوجه مرغابی‌یی تنها، كه فقط با جوجگانی دیگر، در زیر ماكیانی خانگی پرورش یافته است، لیكن صرف‌نظر از زایش و پیدایش خود دیگر با آنها، هیچگونه پیوندی نداشته است، یاد می‌كند. "دوران بلوغ شمس" نیز ــ همین كتاب ص80-آ تا 82-! ــ با شوریدگی و شیفتگی، و گمگشته‌جوئی عرفانی، همراه با بی‌تابی، بی‌اشتهائی و رنج، سپری شده است . تا جائیكه موجبات نگرانی خانواده‌ی خود را فراهم می‌آورد.
"شمس" به‌زودی درمی‌یابد كه حتی شیخ راهنمیا او، از درك ویژگی‌های وی، عاجز است .از این‌رو، "شمس"، در جستجوی راهبری كامل، در پژوهش خویش، از خانه و زادگاه می‌برد، و راهی سفر می‌شود اندك‌اندك، در برابر مردمان، به‌ویژه مدعیان پیشوائی و رهنمونی، شیوه‌ی دفاعی و مردآزمائی در پیش می‌گیرد. آنها را به مردی و پختگی می‌آزماید . اگر انها را كامل یافت، سر بر آستانشان فرو می‌ساید. و اگر آنان را، نابالغ و تهی از حقیقت دید، پرخاشگری می‌آغازد، و از آنها در می‌گریزد
"مردآزمائی شمس"، از معاصران درمی‌گذرد، و به تجدید داوری، درباره‌ی پیشوایان گذشته گسترش می‌یابد. شمس، دیگر هیچ‌چیز را، تعبدی و تقلیدی نمی‌پذیرد. بایزید، حلاج، عین‌القضاة، ابن‌سینا، خیام، شهاب‌الدین سهروردی، و از معاصران، محیی‌الدین عربی، و فخر رازی، هر یك را نارسائی، ناپختگی، و فقدان بلوغی است كی نمی‌توان نادیده انگاشت. و به عنوان الگو، و نمونه آنان را، دربست پذیرفت. دید انتقادی، و داوری برای شمس، تا مرز برندگی شمشیر تیز، و كوبندگی گرز گران، بی‌محابا، به پیش می‌تازد .

شمس: پرخاشگر مهربان
"شمس" كم‌حوصله، تندخو، یكدنده، پرخاشگر، سختگیر و انعطاف‌پذیر است. به هنگام معلمی و مكتب‌داری، این تندخوئی و انعطاف‌ناپذیری خویشتن را آزموده است. به هنگام تنبیه، به هیچگونه، از سختگیری‌های خود، نمی‌كاهد. لیكن در دل آرزو دارد كه ای كاش، درباره‌ی رفتار خارج از مرز، و بیرون از اصول تربیتی كودكی كه به قمار دست آلوده است، وی را آگاه نمی‌ساختند. و یا ای كاش، زمانیكه او به جستجوی كودك، در حین انجام خلاف، می‌رود، كودك را آگاه می‌ساختند، و از خشم او می‌گریزاندند. لیكن به هنگام عمد، و یا جهل و ناشناسی عوام، نسبت به او حتی با همه اهانت‌های خویش، نمی‌توانند خشم او را برانگیزند .شمس، در عمق دل، حتی توان دیدار شكنجه‌های تباهكاران را نیز ندارد .
ب-16

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:شمس,سهروردی,, :: 23:40 :: توسط : آوا رضایی


° میان فلسفه و دین چه نسبتی وجود دارد؟ بعضی از پژوهندگان و محققان فلسفه گفته اند که فلسفه اسلامی و فلسفه مسیحی تعبیراتی است که بر سبیل مسامحه بکار رفته است وگرنه فلسفه نه اسلامی می شود نه مسیحی. نظر حضرتعالی چیست؟
 مفهوم فلسفه نه اسلامی است نه مسیحی . دیگر آن که فلسفه ی ادواری را طی کرده است تا وارد دنیای اسلام شده است و در ابتدای ورود و ترجمه ی آثار قدما به زبان روز یا به زبان مسلمین و اهتمام مأمون عباسی خلیفه ی عاشق علم و دانش و اصلاح مطالب فلسفی، همه ی آنچه که ترجمه شد و به صورت مناسب و قابل فهم درآمد الهیّات صرف نبود بلکه مشتمل بر یک دوره ی کامل از علوم ریاضی و طبیعی از جمله طب و موسیقی.
در قرآن و کتب معتبر احادیث، مباحث و مسائل بسیاری وجود دارد که فهم آن مباحث بسیار غامض است و همه ی معضلات مربوط به مبدأ و مباحث مربوط به شئون مبدأ و مسائل مهمّی که رابطه با نشئات بعد از مرگ دارد؛ چه آن که انسان بعد از موت به اتفاق کلیه ی ادیان سماوی با عواملی دیگر سر و کار دارد بلکه کلیه موجودات دارای حشر و معادند. فقها به فروع احکام پرداختند، متکلّم با مسائل کلامیّه از دین دفاع می نماید و لازم نمی داند که به ادلّه ی موجب یقین در همه جا استدلال نمایند. اغلب مفسّران از طریق تسلط به لسان یا زبان عرب و آموختن معانی و بیان، قرآن و حدیث را تفسیر نمودند. تلفیقات متکلّمان نیز که بر اصل صحیح استوار نیست در تفسیر جا باز کرد از جمله مبانی اشعریه و معتزله دو فرقه از متکلمین که حقیقت تفسیر به رأی را باید در آثار این دو طایفه مشاهده نمود. اگرچه آثار با ارزشی نیز از آنان باقی مانده است. در آثار محققان از اقدمین ( حکمای یونان) در اوصاف چنت و دوزخ و تجسّم اعمال آثار مشترک و گاهی شبیه به مأثورات نبّویه و گاهی شبیه به مضامین کتاب و سنّت دیده می شود و نباید موجب اعجاب شود؛ چه آن که، «العلم لَیسَ وقفاً علی قوم دون قوم».
سقراط معلم افلاطون گفته است « الّذین یرتکبون الکبائر (1) فانهم یلقون فی طرطاوس (طرطارس) و لایخرجون منه ابدأ». مراد از کسانی است که غوطه ور در معاصی کبیره اند و محققان از قدما قائل به خلود منغمران در معاصی کبیره در آتش جهنم بودند چه آن که معصیت روح آدمی را رو به انحطاط می برد و به تدریج به صورت مناسب در معاصی درآمده و توغّل در معاصی منشأ استجلاب عذاب گردیده « و لاخِلاص لِمن کان اکثر همومه الدُّنیا». طرطارس را معنی کرده اند به « گودالی تاریک در زیر دوزخِ که فاصله آن با زندان چندان است که فاصله زمین با آسمان و همان اصطلاح یونانی است که چیزی شبیه به جهنم است...»
این مضمون در کلام این عربی و مشایخ عامه و خاصّه موجود است.
در فتوحات مکیّه( الباب الحادی و التسعین) مذکور است«... ان جهنّم من اعظم المخلوقات و هی سجن الله فی الاخرة؛ و سُمیّت جهنّم لبعد قعرها. یقال، بئر جهنام، اذا کانت بعیدة القعر» (2)
در کتاب اثولوجیا نیز مطالب و مسائلی که با ماثورات ادیات سماوی شباهت دارد کم نیست. اما فلسفه و حکمت متعالیه در دوران اسلامی و از زمان فارابی و ابن سینا رییس الفلاسفه نضج یافت و به تدریج متکلمان مخالف فلسفه و اتباع شیخ اشعری که به جنگ با فلاسفه برخاستند و غزالی تهافت را نوشت، اشکالاتی که به مبانی فلسفه نمودند حقیقتاً در آن مشاجرات مبانی عقلی که بر خلاف اسلام تشخیص داده شد، مشاجره اشعریه با فلاسفه بود. و یک دروغ بزرگ نیز ابوحامد در اول تهافت مرتکب شده است و گفته است «من از مذهب و مسلک خاصی طرفداری نمی کنم». ابوحامد ابقاء به احدی نکرده است سقراط، بقراط، افلاطون و ارسطو همه و همه را با یک چوب به فلک بسته است.
یکی از عرفای بزرگ دوره ی اسلام شیخ المشایخ عبدالکریم جیلی مطلبی بیان کرده و آن را مستند به کشف صریح دانسته و در جزء دوم انسان کامل( ط قاهره، ص 23) راجع به افلاطون الهی گفته است:
« و لقد اجتمعت بافلاطون الذی یعدونه اهل الظاهر کافراً و رأیته و قدملا العالم الغیبی نوراً و بهیجةً، و رایت له مکانةً لم ارها الا لا حاد من الآولیاء فقلت له: من انت؟ فقال: انا قطب الزمان و واحد الاوان ...»
راجع به حکمت متعالیه در عصر ما و نحوه ی ارتباط آن با کتاب و سنّت در مقاله ای جداگانه بحث خواهیم نمود. مراجعه انسان وارد به مسائل عقلی و به مجلّد الهیّات اسفار و حل عویصات از ناحیه ی عقل مستقم ورزیده بهترین شاهد صدق است. هرجا که الهیّات نضج کامل گرفته است، مستند به بحث و درس و توجه به سلطان وجود است.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:آشتیانی,فلسفه,, :: 23:35 :: توسط : آوا رضایی


خود را نمی یابم
عقربه ها
در انحصار زمان ،
زنان و مردانِ خوابیده در پیکر زمین
تراشه های حسرت
در ضیافتِ ترانه ها ،
نگاهی از آه ِ ماه
افتاده
بر آفتاب !

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:آفتاب,ماه,زنان,مردان,پیکر,زمین,, :: 23:18 :: توسط : آوا رضایی


تردید
در حوصله ی انحنای شب
نمی گنجد
تنِ مهتاب را
رغبتِ پروازی نیست
وقت رفتن
همیشه بیدار می ماند
گل .

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:گل,بیدار,وقت,مهتاب,, :: 23:13 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:مارک تواین,, :: 18:44 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:ویکتورهوگو, :: 18:34 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:طاهر زاده,موسیقی سنتی,ساز ,آواز,, :: 18:29 :: توسط : آوا رضایی

آوا رضایی (فتوحی)
نقدی بر کتاب شکل دیگر من مجموعه رباعی ایرج زبردست
رباعیات خیام ساختار ریاضی دارند و شکلی از (problem ) را مطرح میکند.و گاهی به حالت تعلیق در میآورد.یا انکار میکند ویا اثبات.
این خصوصیات را رباعیات ابوسعید ابی الخیر،حافظ و مولوی ندارند.زیرارباعی نامبردگان از رباعیات وصفی(discritive )هستند که از اولش یک حالتی راوصف می کنند.حالا شاعران مضمون ساز هم که برایشان لفظ معنی دارد و دلالت صراحت ندارد و در شعرشان لفظ معنی صریح است به دو شکل است 1-لفظ مجازی 2- لفظ حقیقی. مثلا می گوییم شیر آمد .به عنوان مثال علی جانشین شیر شده و بدلیل دلیری و شجاعت بیان مجازی می شودو ما از زمینه کلام می فهمیم که در رابط دلیری بیان شده است.لفظ در شعر کاذب و صادق معنا ندارد ولی دلالت معنا دارد.در رباعیات ایرج زبردست کتاب شکل دیگر من که مجموعا26 رباعی است.(ص 38 حکایت)
در ساعت من، حکایتی ناپیداست
در ساعت من ،قطره هزاران دریاست
این عقربه ها که گِرد هم می چرخند
انگار یکی شمس و یکی مولاناست
در اینجا ارتباط قطره و هزاران دریا خیلی بعیده/قطره حکایتی است که در این ساعت است.شاعر می بایست از نظر لفظی دنبال مطلبی که در مصرع اول مطرح کرده بود باشد.و قصه ای که نامعلوم است باید عبارت در طراز همان الفاظ حرکت کند.عقربه ها در ساغت بدنبال هم می چرخندو گِرد هم نمی چرخند.مصرع آخر ارتباط موجهی با مصرع اول ندارد.ما منتظریم که بفهمیم حکایت ناپیدا چیست و چون با مسئله زمان تماس گرفته و به عقربه ها که یکی شمش و دیگری مولاناست منتقل شده که گم می شوند وبدنبال هم می گشتند.این رباعی مصنوع و فاقد منطق ریاضی دار رباعیات خیام است.پاسکال ،خیام، انیشتن، نیوتن،همه ریاضی دان بودند.نیوتن : خدا ساعت ساز جهان است که این تفکر ریاضی دارد.تفکر ارسطویی که به موجود زنده و بالندگی و رشد توجه می کند(مثلا خدا را به گل زیبایی که شکفته شده توصیف می کند)
خیام دو نوع رباعی دارد1- رباعیات ریاضی دارکه ساختار جبری داردو مثل معادله جبری است و کسی نمی تواند مثل او بگوید چون کسی ریاضی را به اندازه خیام نمی شناسد.2-رباعیات وصفی.
دمکریسیوس می گوید: ذرات جهان ذره ذره اتمند.(اینجا ترکیب و ارتباط از بین می رود). عرفایی هم در قالب رباعی شعرهای عاشقانه ای گفته اند چون ابوسعید ابی الخیر و دیگران. گاهی رباعی یک نوع شعر خاصه که با ترنم مردم حساس و عاشق پیشه ویا رند لا ابالی همراه بوده است.که عده ای از این نوع استفاده کرده اند.اما در شکل دیگر من (ص.48)
روحی است که در تن است ،حالا این شکل ---------
ماه شب روشن است، حالا این شکل -----------
آن چشم معطر ازل می داند
شکل دگر من است، حالا این شکل -------------
خوب روی تصویر باید فکر کرد نه حرف یا حروف. زیرامی گوید شکل و بهتر است مصرع آخر رباعی که می بایست مخاطب را کن فیکون کند و نتیجه گیری باشد همین شکل باشد و شکل ها در مصرع اول و دوم خذف شود.البته ناگفته نماند که در مصرع سوم چشم معطر ازل که منظور خداوند است خوب استفاده شده اگرچه پدیده و واژه ی نویی نیست.
(ص 45-نماندن)

تاریکی وقت و غربتی بی پایان
لمس تن شب ،قدم زدن در باران
مانند نباش و باش، تنهایی و کاش
مانند نماندنت که ماندم با آن
در وقت مشکل دارد.تاریکی را به معنای ایهام گرفته و زمان مبهم است/غربت به
معنای تنهایی بکار رفته و لمس تن شب که از فروغ گرفته (دست بر پوست کشیده ی شب می کشم)و البته بطور غیر مستقیم که بد هم نیست.تقارن برقرار کرده ودر تاریکی خیابان بهتر است که قدم بزند و پوست شب را لمس کند و می گوید در غیبت و نماندن تو دارم زندگی می کنم.تنهایی و کاش(کاش به معنای تمنا و آرزو)که البته از نظر فرم کارتوفیق حاصل کرده و خوب است.
(ص42.او)
آغوش سپید بامدادم او شد
آرامش ناگهان یادم او شد
آن سوی کسی نیست، کسی را دیدم
آیینه بدست هر که دادم او شد
مصرع چهارم متمم مصرع سوم است و ک موصوف لازم دارد و بجای آیینه می بایست کایینه بدست هر که دادم او شد باشد.
(ص 56- تشنه)
شب حادثه را اشارتی مبهم کرد
از قاعده ی جهان ، زمان را کم کرد
ای باور بیکرانه ، ای قوی سپید
پرواز تو پشت آسمان را خم کرد
چون در شب حادثه ی غیر مترقبه ای اتفاق افتاده، شب را اشاره مبهمی کرده به حادثه /که البته خود این لفظ مشکل دارد.اشاره مبهم چیست ؟ زمان را کاهش دادن/قوی سپید کنایه ای است از باور .شب، سیاهی و تاریکی فضای جامعه را حادثه وار خبر داد.که آن حادثه مرگ شاملو بود که باور بیکرانه آرادی و شعر است.و زبردست می گوید وقتی تو مردی .مرگ تو پشت آسمان را خم کرد( که بسیار اشاره ی خوبی است در مرگ شاملو)و جای تحسین است.
ایرج زبردست برای بیان مطالب عاشقانه، وصفی،و انتقادی قالب رباعی را انتخاب کرده اندو در نتیجه در همان قالب محدود شده و طبعا می بایست بعنوان یک شاعرمدرن وزن راکنار گذاشته و بدنبال هارمونی برود و یا نوعی وزن درونی (قطعه) یا به فرم های دیگر هم فکر کند .مخصوصا کمپوزسیون.
ناگفته نماند که تعابیر بکار رفته نشا نه ای از مدرن و مدرنیزه ندارد. مثل پشت آسمان خم شدن-داغدار آمال-انالحق زدن_فکر شکفتن-آغوش سپید بامداد –اشاره مبهم –شب حادثه – واکردن دهان و صدف –قطره و هزاران دریا –و....همه تعابیر قدیمیند.همچنین بعضی ابیات سست هستند مثل با عشق پر از لذت پرهیز شوی که معمولی و روزنامه ای است.
رباعی ی فریاد عادی است ولی رباعی ی خورشید خوب است .کارهای قبلی ایرج زبردست بالاتر بود گرچه تکرار مکررات هم زیاد بود.نیما بامطالعه زیاد و تحقیقات و آشنایی با ادبیات اروپا مخصوصا فرانسه ،توانست تجددی در شعر فارسی بوجود آوردو همینطور شاملو.
نویسندگان وشاعرانی که قصد دارند کاری نوو پدیده ای مدرن را بوجود آورند، مستلزم پیمودن راههایی است که بزرگان ادبیات ما طی کرده اند.با آرزوی توفیق بیشتر برای ایرج زبردست که قابلیت و توانمندی در ایشان بالقوه زیاد است.منتظر فعالیتها و آثار بعدی ایشان هستیم. (آوا رضایی)

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 17 آذر 1391برچسب:کتاب, نقد,شاملو,سهراب,اروپا,تجدد,ادبیات,روزنامه,, :: 12:34 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, :: 14:12 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:ایرج زبردست, :: 13:56 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:نفد,کتاب,روزنامه,طلوع,خبر,شعر,شاعر, :: 18:54 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:روزنامه,روزنامه نیم نگاه,موسیقی,, :: 18:49 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:روزنامه,روزنامه نیم نگاه,, :: 18:32 :: توسط : آوا رضایی

با تو ام‌
ای‌ لنگر تسکین‌!
ای‌ تکان‌ های‌ دل‌!
ای‌ آرامش‌ ساحل‌!

با تو ام‌
ای‌ نور!
ای‌ منشور!

ای‌ تمام‌ طیف‌های‌ آفتابی‌!
ای‌ کبود ارغوانی‌!
ای‌ بنفشابی‌!

با تو ام‌ ای‌ شور،
ای‌ دلشوره ی شیرین‌!

با تو ام‌
ای‌ شادی‌ غمگین‌

با تو ام‌
ای‌ غم‌!
غم‌ مبهم‌!
ای‌ نمی‌دانم‌!
هر چه‌ هستی‌ باش‌!
اما کاش‌...
نه‌ جز اینم‌ آرزویی‌ نیست‌
هر چه‌ هستی‌ باش‌،
اما «باش‌»!

قیصر امین پور

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 آذر 1391برچسب:قیصر امین پور, :: 14:9 :: توسط : آوا رضایی


رهگذار عمر سیری
در دیاری روشن و تاریک

رهگذار عمر راهی
بر فضایی دور یا نزدیک

کس نمیداند کدامین روز می‌آید

کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد

چیست این افسانه هستی خدایا چیست

پس چرا آگاهی از این قصهمارا نیست

کس نمی‌داند کدامین روز می‌آید

کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد

صحبت از مهر و محبتچیست
جای آن در قلب ما خالی است

روزی انسان بَرده عشق ومحبت بود
جز ره مهر و وفا راهینمی‌پیمود

کس نمیداند کدامین روز می‌آید

کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد...


"تورج نگهبان

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 آذر 1391برچسب:, :: 14:4 :: توسط : آوا رضایی


از گهواره گفتم،
گریه گُل کرد،
بُغضِ من آسان شکست

بی گونه ها یِ خیس از،
پَس کوچه هایِ کودکی،
نتوان گذشت

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 آذر 1391برچسب:سوئد, هژیر,کودک,, :: 11:5 :: توسط : آوا رضایی

حكمت‌ يونان‌ و انديشه‌ي‌ شرق‌
يك‌ دعواي‌ قديمي‌ درمورد منشأ انديشه‌ يونان‌ (1)
1-1- در زمان‌ شكوفاشدن‌ مدنيّت‌ اسكندريه‌، يعني‌ در آن‌ زمان‌ كه‌ انديشه‌ي‌ باستان‌ رو به‌ افول‌ داشت‌، اين‌ عقيده‌ ميان‌ مردمان‌ منتشر گشته‌ بود كه‌ خاستگاه‌ فلسفه‌ي‌ يونان‌ مشرق‌ زمين‌ است‌. نومنيوس‌ Numenius كه‌ در قرن‌ دوم‌ مسيحي‌ مي‌زيست‌ و از پيشتازان‌ حكمت‌ نوافلاطوني‌ (2) بود آن‌ عقيده‌ي‌ عام‌ را چنين‌ بيان‌ مي‌كرد كه‌ افلاطون‌ موساي‌ يوناني‌ زبان‌ بوده‌ است‌.
مورّخان‌ دوران‌ جديد اين‌ عقيده‌ را نپذيرفته‌اند. فقط‌ برخي‌ محققان‌ نظير روت‌ Rخth و گلاديش‌ Gladisch اعتقاد به‌ وجود منشأ شرقي‌ را براي‌ فلسفه‌ي‌ يونان‌ از سر گرفته‌اند. روت‌ علي‌الخصوص‌ خواسته‌ است‌ ثابت‌ كند كه‌ فلسفه‌ي‌ يونان‌ از سرزمين‌ مصر نشئت‌ گرفته‌ است‌. ولي‌ اين‌ عقيده‌ به‌ كلي‌ منسوخ‌ گشته‌ است‌. امروزه‌ مورخان‌ فلسفه‌ هم‌آوازند كه‌ فلسفه‌ي‌ يونان‌ تنها اندكي‌ مديون‌ افكار مشرق‌ زمين‌ است‌ و در واقع‌ انديشه‌ي‌ يوناني‌، زاده‌ي‌ خود به‌ خودي‌ اذهان‌ همان‌ ديار است‌. اين‌ همان‌ نظري‌ است‌ كه‌ - «جان‌ برنت‌» J. Burnet زبان‌شناس‌ و فيلسوف‌ گران‌قدر اسكاتلندي‌ در كتابي‌ دلنشين‌ در باب‌ فلسفه‌ي‌ متقدم‌ يونان‌ به‌ قوت‌ تمام‌ خاطرنشان‌ كرده‌ است‌. وي‌ ما را به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ مي‌دهد كه‌ نمي‌توان‌ مصريان‌ و بابليان‌ را صاحب‌ فلسفه‌ شمرد. تنها قوم‌ باستاني‌ كه‌ همچون‌ يونانيان‌ حكمتي‌ داشته‌، قوم‌ هند بوده‌ است‌. اما اگر مدّعي‌ شويم‌ كه‌ فلسفه‌ي‌ يونان‌ از هند آمده‌، بي‌پروا سخن‌ رانده‌ايم‌. به‌ خلاف‌، مي‌توان‌ چنين‌ انديشيد كه‌ فلسفه‌ي‌ هند از حكمت‌ يونان‌ سرچشمه‌ گرفته‌ است‌. ترديد نيست‌ كه‌ الهيات‌ عرفاني‌، اوپانيشادها و آيين‌ بودا، ملك‌ طلق‌ هند است‌، ولي‌ اين‌ جمله‌ بيشتر الهيات‌ است‌، تا فلسفه‌ به‌ معناي‌ واقعي‌.
شايد چنين‌ بينشي‌ مبتني‌ بر حُكمي‌ زياده‌ قاطع‌ و جزمي‌ باشد. به‌ گمان‌ ما آن‌ استقصاي‌ فكري‌ كه‌ طيّ قرون‌ پيش‌ از ظهور بودا، در سرزمين‌ هند رشد و تكامل‌ يافت‌ و مفهوم‌ هستي‌ يگانه‌ و كلّي‌ را كه‌ در وراي‌ ظاهر متغيّر كائنات‌ پنهان‌ است‌ رفته‌ رفته‌ پديد آورد، اهميّتي‌ خاصّ دارد. ولي‌ در هر حال‌ حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ استقصاي‌ فكري‌، كه‌ تأثيري‌ هم‌ در فلسفه‌ي‌ يونان‌ نداشته‌ است‌، به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ به‌ فلسفه‌ي‌ به‌ معناي‌ اخص‌ مربوط‌ مي‌شود به‌ الهيات‌ نيز تعلق‌ دارد.
به‌ طور كلي‌، انديشه‌ي‌ شرقي‌ هر وقت‌ خواسته‌ است‌ حقيقت‌ جهان‌ را بيان‌ كند، به‌ اساطير دست‌ يازيده‌ و بدين‌گونه‌ پوششي‌ از صور محسوس‌ به‌ خود داده‌ است‌. اين‌ انديشه‌ از جماعت‌ برمي‌خاسته‌ و نموداري‌ از نيروي‌ سنت‌ بوده‌ است‌. نخستين‌ بار در يونان‌ بوده‌ كه‌ مرداني‌ بزرگ‌ از شيوه‌ي‌ مرسوم‌ تفكر بريده‌اند و انجمنهاي‌ مذهبي‌ را به‌ مكتب‌ و مدرسه‌ تبديل‌ كرده‌اند و در آنها به‌ جستجوي‌ محض‌ حقيقت‌ پرداخته‌اند. همين‌ مردانند كه‌ استنباطي‌ اصيل‌ از جهان‌، اختيار و مسائل‌ را به‌ شيوه‌ي‌ نو طرح‌ كرده‌اند و كوشيده‌اند تا راه‌ حلي‌ صرفاً تعقّلي‌ (3) براي‌ آن‌ بيابند، و فيثاغورث‌ جامع‌ صفات‌ آنان‌ به‌ شمار مي‌رود.
البته‌ در يونان‌ هم‌ خوض‌ و غور فلسفي‌ بعد از خوض‌ و غور مذهبي‌ ظهور كرده‌ و حاصل‌ آن‌ را مي‌توان‌ در «تبارنامه‌ي‌ خدايان‌» (4) اثر هزيود Hesiode و نيز در اوراق‌ پراكنده‌ي‌ فرسيد سيروسي‌ Pherecyde de Syros ديد. در اينجا مي‌توان‌ پرسيد كه‌ آيا خداشناسي‌ (5) يونان‌ تحت‌ تأثير خداشناسي‌ مشرق‌ زمين‌ قرار گرفته‌ است‌؟ گلاديش‌ مي‌پنداشت‌ كه‌ الهيات‌ يونان‌ از همان‌ آغاز تحت‌ تأثير شرق‌ قرار گرفته‌، و از اين‌ راه‌ بود كه‌ فلسفه‌ي‌ يونان‌ نيز از خاور زمين‌ متأثر شده‌ است‌. اما اين‌ عقيده‌ هم‌، امروز منسوخ‌ گشته‌ است‌. مسلّم‌ است‌ كه‌ ميان‌ الهيات‌ يونان‌ با خداشناسي‌ هند و بابل‌ و مصر وجوه‌ تشابهي‌ هست‌؛ اما اين‌ وجوه‌ تشابه‌ را با اساطير دور افتاده‌ترين‌ نقاط‌، مثلاً جزاير پولينزي‌ Polynإsie هم‌ دارد، به‌ طوري‌ كه‌ چون‌ نمي‌توانيم‌ ميان‌ اين‌ تمدنهاي‌ گوناگون‌ پيوند مستقيمي‌ برقرار كنيم‌، ناگزير چنين‌ توجيه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ تشابهات‌ مزبور معلول‌ واكنش‌ همان‌ شعور جماعات‌ انساني‌ (6) در برابر نيروهاي‌ طبيعتند.

بدينسان‌ امروز عقيده‌ي‌ حاكم‌ اين‌ است‌ كه‌ انديشه‌ي‌ يونان‌ در برابر فكر شرقي‌، توان‌ گفت‌ استقلال‌ تام‌ دارد و ذاتاً مخلوق‌ ذهن‌ مردم‌ آن‌ مرز و بوم‌ است‌.
چكيده‌ي‌ اين‌ عقيده‌ را تئودورگمپرز Thإodore Gompers از كتاب‌ يك‌ محقق‌ انگليسي‌ گرفته‌ و در سرلوحه‌ي‌ اثر بزرگ‌ خود به‌ نام‌: «متفكران‌ يونان‌» نهاده‌ است‌. و آن‌ چنين‌ است‌: «سعادت‌ كشف‌ اصل‌ و قاعده‌ي‌ ترقي‌ از آنِ قومي‌ است‌ كوچك‌، و آن‌ قوم‌ يوناني‌ است‌. به‌ غير از قواي‌ لاشعور طبيعت‌، هيچ‌ چيز در جهان‌ نمي‌يابيد كه‌ از يونان‌ برنخاسته‌ باشد.»
بخش1

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 آذر 1391برچسب:یونان,حکمت,, :: 10:40 :: توسط : آوا رضایی

حــــــــــــــوای مـــــــن
تو آبستن کدامین سیبی ؟
که طعم گس و گزنده اش
نطفهء ناقص و نفرینی مرا
در مزرعه ء متروک و مُردابیِ
ایــــن زمــین زجـــــــــر زده
اینچنین زخمی و ساطور زده
سِقط کــــــرده ای
از رجعت آن بهشت برین
به کدام جهنم پا نهادی
که خون فرزندت
نسل اندر نسل
هیزم ناخاموش
این دنیای دوزخیست ؟
اینک در وعدهء دو باره و مجهولِ
قاصدان آن بهشت گمشده
و ترسی دهشتناک
از جهنمی سوزندتر
بار ِ گـرانِ کوههای رنج
بر این پشت خمیده
و این نای شکسته
تا به کی ؟ و تا به کجا ؟
منم این محصول مَنگ و معلولت
این وارث شوم بخت
این طفل نارس تو
که بهایِ تـــــاوان ِ
عطش شهوت آلود تورا
در جنون همبستریت
با آن آلوده ِ آدمِ حیــزِ
سیب شکن می پردازم ....

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 آذر 1391برچسب:, :: 10:34 :: توسط : آوا رضایی

معنای فلسفه از دیدگاه سید جلال الدین آشتیانی

سید جلالی آشتیانی چهره ای ماندنی در عالم فلسفه و عرفان است. این سید شوریده حال که هم با کربن فرانسوی ، مباحثه می کرد و هم هفته ای چند شب را در قهوه خانه های مشهد به مصاحبت عوام می نشست ، قوی دست ترین عالم حکمت اسلامی در یک قرن اخیر بوده است . در ادامه معنای فلسفه از دیدگاه ایشان ارائه می گردد .
° بنظر شما امروز، فلسفه چه مقامی دارد و چه می تواند بکند یا ما چه نیازی به آن داریم؟
 کسی منکر نیست که علم و تکنولوژی بسط یافته است ولی با فلسفه و حکمت متعالیه چه تعارضی دارد ؟ حقیر در موارد متعدد احتیاج به رجوع به روایات پیدا می نمایم ( از جمله روایات عقل و جهل در اصول کافی تألیف شیخنا الاقدم کلینی«قده») در مواردی به مشکل بر می خوریم ناچار رجوع می کنم به شرح ملاصدرا بر اصول کافی. ملاصدرا فلسفه ی خود را حکمت متعالیه نام نهاده است از آن جهت که در مواقع مقتضی به آثار ارباب عرفان مراجعه می نماید. این مرد بزرگ یعنی بزرگترین حکیم در الهیّات در دوران اسلام با استمداد از مبانی و قواعدی که در اسفار اربعه و حکمت متعالیه( که به اعتبار مقام جمع حکمت متعالیه و به لحاظ مقام تفصیل اسفار اربعه به این اثر بی نظیر خود اطلاق نموده است) تحقیق نموده است آن چنان معضلات از روایات را حل می کند که عقل در حیرت فرو می رود.
هستند کسانی که از طریق علم کلام و یا به وسیله ی فکر بکر خود به شرح احادیث مشکل پرداخته اند و انگار فقط برای سرگرمی عوام یا مدعیان نازلتر از عوام مناسب است.
در اصول و پایه ی عقاید نتوان به نقل تمسک جست. در مباحث مربوط به مبدأ و اسماء و صفات الهّیه و معاد و اثبات وحدت واجب و نفی تعدّد مبدأ و آنچه از این قبیل است جز با دلایل محکم عقلی نتوان به جایی راه برد. مرحوم مجلسی محدّث نامی گفته است« بر اصل وجود مبدأ عقل حاکم است اما برای اثبات وحدت حق تعالی به دلیل نقلی تمسّک می نماییم» نباید به این قبیل از اجتهادات به جرح و تثریب قائل پرداخت فقط باید به خدا پناه برد. منظور آن است که یکی از فواید علم توحید پیدایش شرح صدر در حلّ معضلات مباحث عویصه است. باید به عرض برسانم حکمت به طریقه ی ملاصدرا طالب دارد. و ما نباید از پذیرش دانشجویان غربی که طالب حکمت متعالیه و عرفان هستند خودداری نماییم.
حکمت متعالیه با تصوّف اسلامی درهم آمیخته است. جان کلام آن که هر کس بخواهد مشکلات عرفان نظری را خوب درک کند و زودتر به سر منزل مقصود برسد باید یکی از آثار صدرالمتألهین را به دقت بخواند و کتاب «الشّواهد الربوبیّة فی المناهج السّلوکیة» بهترین مقدمه از برای درک آثار عرفانی است.
آنهایی که علاقه به ادبیات فارسی دارند، به فراگیری تصوّف احتیاج مبرم دارند. اشّعه الّلمعات جامی شرح بر لمعات عراقی که یکی از بهترین آثار عرفانی است مشتمل است بر یک دوره عرفان.
عراقی بعد از قرائت فصوص الحکم نزد شیخ کبیر صدرالدین رومی قونوی، لمعات را تألیف نمود. نزد حقیر شرحی بر یکی از آثار قونوی موجود است که شارح محقّق این اثر در مقدمه نوشته است: استاد به من امر فرمود، این کتاب را به «اَملَح الالسنة» شرح نما. زبان فارسی در مراکز علمی روم زبان دانش بود. شیخ کبیر به فارسی تدریس می کرد. او مشارق الدراری را به فارسی برای اصحاب خود و اصحاب ناظم تائیه در قونیه و شام و مصر به فارسی تدریس نمود و به اشعار فارسی استشهاد می نمود. یکی از اساتید فرمود، فصوص ابن عربی را نمی شود فهمید. عرض کردم در سنین جوانی « آن بهار زندگانی » باید یکی از آثار عرفانی از جمله اشعّته اللمعات را نزد کسی که خوب بفهمد مقدمتاً خواند، بعد رفت سراغ فصوص و نزد معلم این فن زیرا فراگیری دقیق اصطلاحات و مسائل آن در سنین بالاتر از سی سالگی ممکن نیست.


بخش1

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 آذر 1391برچسب:آشتیانی, :: 10:16 :: توسط : آوا رضایی

آيا بين زردشت و سقراط نسبتي هست ؟

" استفان پانوسي " متفكر و پژوهشگر بزرگي بود كه سالهاي طولاني در نسبت انديشه هاي زردشت و سقراط ، به پژوهش و تامل پرداخت . او مجدانه در اين تحقيق ، كوشيد و بر تاثير پذيري هاي سقراط و افلاطون از زردشت ، پايمردي داشت . بخشي از ديدگاه او را در اين خصوص ، مي خوانيد :
• تاثیرات زرتشت بر سقراط ، آري يا نه ؟
زندگی زردشت آمیخته با افسانه است ، در صورتیکه زندگش سقراط را ما کاملا توسط کسنوفون و از راه محاوره های افلاطون که در آنها سقراط تا اندازه ای به صورت آرمانی و ایدآل ترسیم شده است می شناسیم .
زردشت به مانند سقراط ازدواج کرده بود ، هر دو هم به پیری رسیدند . زردشت ، از دودمانی آزاده ، صاحب اندیشه های بلند پایه ای بود ؛ و اما سقراط فرزند زایشیار ( قابله )، از ویژگی های طبقه ی نیمه متمول و فراخور استهزاء اندکی برخوردار بود . زردشت در آغاز امر تنها یک فیلسوف و کیش آموز (1) بود ، ولی بعدها یک دیپلمات خونسرد و حسابگر و شاید هم فتنه گر شد که از پیروزی دشمنش واهمه ای نداشت . اما سقراط ، که پیشه اش پیکره تراشی بود ، در جوار این پیشه به فلسفه اشتغال می ورزید . سقراط از شجاعت شخصی نیز برخوردار بود ولی این یک شجاعتی بود از آن یک شهروند آرام به مانند یک سرباز انجام وظیفه می کرد .به جای اینکه دشمنانش را تار و مار بکند ، سقراط در عوض به استقبال جام شوکران به راحتی می شتابد . او ترجیح می دهد رنج بیدادگری را بردبار باشد تا اینکه خود به بیدادگری بپردازد .
زردشت از یک خویدادگی (2) تند خیمی برخوردار بود ، در صورتی که سقراط مردی رام بود ، مردی با یک طبع شوخ و دوست داشتنی ، و این تنها زین و سلاح او بود . سقراط بیشتر فیلسوف و کمتر کیش آور بود . اتهام مبتنی بر اینکه سقراط خدایان جدیدی را تبلیغ می کند ، امری بر علیه وی در حکم یک فیلسوف بشمار رفت و پی آمد منطقی فلسفه اش چون خطری بر علیه معتقدات مردم به نظر رسید .
برای زردشت ، از آنجا که بیش تر کیش آور بود ، مفهوم فلسفه ، یعنی آن خرد ورزانی (3) ای که هر چند هم ژرف و منطقی باشد ، پیشبایسته (4) یا مقدمه ای مفروض و لازم و زیربنائی بود از برای دین نوینش . زردشت در آنسوی سرزمین کلده (5) به آموزش می پردازد و سقراط در سرزمین یونان . زردشت ، از آنجا که پیشگو شناسی ستارگان (6) را رواج می دهد و از نقطه نظر اینکه طبیعت را می شناسد ، از روح جامعی برخوردار است . سقراط بیشتر یک جدلی است ، از این روی روی آوردن به گردآوری معلومات از روی تجربه و آزمایش برایش به خودی خود مسلم نبود . زردشت کمابیش دویست سال پیش از سقراط می زیسته است . احتمال می رود که زردشت استاد این فیلسوف یونانی و استاد پیثاگوراس ریاضی دان بوده باشد . سقراط تنها به همشهریانش آموزش می داد . آموزش زردشت به نحوی از انحاء به آگاهی سقراط رسیده بود ، چرا که رفت و آمد میان هندوستان و ایران و یونان در آن زمان بسیار رایج بود ، و آن هر آینه از دوره ی فینیقی ها که به زمان فرمانروائی سلیمان حکیم و حتی قبل از آن تا به هندوستان مرتبا رفت و آمد داشتند معمول شده بود .
جایز است بر آن باشیم که آموزش بنیادین سقراط درباره ی روان شاید به میانجی پیثاگوراس و با دیگران از زردشت به عاریت گرفته شده است . از این جمله است نیز اعتقاد بر وجود جدا گرفته ی (7) روان ، جدا از بدن ، یعنی پیشباشی(8) یا وجود از پیشاپیش روان و در نتیجه نامیرائی آن و میعاد و برگشتش پس از مرگ بدن به سوی آسمان است . اینکه زندگی تنها یک پیوند موقتی است میان بدن و روان و اینکه بدن تنها یک زندان برای روان است ، آشکارا امریست از ثنویت و تنها عامل وحدت گرائی در آن عبارت است از اینکه روان برای سقراط یک تکواد (9) است که در محاوره ی فدون یک وحدت انحلال ناپذیر بشمار می رود . به هر حال زندگانی فرد ، هم برای زردشت و هم برای سقراط ، در میان پیشبانی روانی و جاویدانی آن به دنبال مرگ بدن به مانند یک مکث و یا به مانند یک خواب بد به میان می آید . در گذر از بدن ، روان اندک زمانی به جهان زیرانی (تحتانی ) کشانده می شود ، یعنی درخشش روان به زمانی کوتاه و گذرا به تاریکی می پیوندد.


برای زردشت ، از آنجا که بیش تر کیش آور بود ، مفهوم فلسفه ، یعنی آن خرد ورزانی (3) ای که هر چند هم ژرف و منطقی باشد ، پیشبایسته (4) یا مقدمه ای مفروض و لازم و زیربنائی بود از برای دین نوینش .


 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 آذر 1391برچسب:زرتشت,سقراط, :: 10:11 :: توسط : آوا رضایی

سبت دین و فلسفه از دیدگاه بردیایف

وضع فیلسوف حقیقتا تراژیک است . تقریبا همه بر ضد او هستند . در جریان تاریخ تمدن ، از جهات مختلف با فلسفه دشمنی شده است . فلسفه بی دفاع ترین بخش از فرهنگ است . تواناییهای آن همواره مورد تردید قرار گرفته و هر فیلسوفی هر بار از آغاز ،مجبور به اثبات حق و اعتبار خویش شده است .
حملاتی که علیه فلسفه می شود هم از جانب خواص و هم از سوی عوام است . دین و علم دشمن آن بوده و آنچه را که « جذابیت عامه پسند » می نامیم ، فلسفه هرگز از آن بهره مند نبوده و اینکه، فیلسوف « امری اجتماعی » انجام می دهد ، آشکار نیست . اگوست کنت ( Aguste Compte ) در نظریه اش در مورد سه مرحله حیات بشری ، فلسفه را به دوره میانه منسوب دانسته است ؛ متافیزیک در آن مرحله گذر از دین به علم را شامل می شود . او در واقع خود یک فیلسوف بود و فلسفه « اصالت تحصلی » ( پوزیتیویسم ) را تعلیم می داد که همان فلسفه « علمی » است . اما به عقیده او ، چنین فلسفه ای در سیر تکامل روح آدمی به واسطه علم کاملا جایگزین فلسفه شده است ؛ جوهر این پوزیتیویسم در همان رد تقدم و استقلال معرفت فلسفی و تسلیم نهایی آن تحت سلطه علم بود . نظریه کنت یا « اصالت تحصل » اگر به مفهوم اخص آن مورد بررسی قرار گیرد ، چنانکه پیداست ، ریشه در وجدان عامه دارد . در عصر « روشنگری » سده هجده ، اینکه کسی « فیلسوف » خوانده شود خرسند کننده بود ، لکن چنین فلسفه ای (فلسفه روشنگری ) ، فیلسوف را تحقیر می کرد ، چرا که این فلسفه موجد هیچ نبوغ فلسفی نبود . نخستین و خشن ترین حمله ای که به فلسفه وارد آمد ، از جانب دین بود . مبارزه حتی تا امروز هم ادامه داشته ، چرا که علی رغم اصرار کنت ، دین همچنان به عنوان تلاش جاودانه روح آدمی باقی مانده است . تراژدی فلسفه اساسا از همین جدال به وجود می آید ؛ نبرد بین فلسفه و علم با خشونت کمتری همراه بود ؛ شدت رقابت بین فلسفه و دین از آنجا بر می خیزد که دین نیز در بطن علم کلام خود یک میدان شناخت و بیان معرفت شناسانه دارد .
مسائلی را که فلسفه مطرح کرده و به حل آن پرداخته ، همیشه همان مسایلی بوده که علم کلام نیز مطرح و حل کرده است .
علاوه بر این متکلمان همیشه بر فیلسوفان ستم کرده اند ، گاهی به تعقیب آنها پرداخته و در مواردی نیز آنها را سوزانده اند . این تنها مختص به مسیحیت نبوده است ، ما از جنگ متکلمان عرب مسلمان علیه فیلسوفان نیز مطلعیم(1) . سقراط نیز محکوم به نوشیدن شوکران شد . جوردانو برونو ( Giordano Bruno ) سوزانده شد ، دکارت وادار به ترک میهن و عزیمت به هلند شد ، اسپینوزا از کنیسه محروم شد . این است شواهد کافی از تعقیب ها و شکنجه هایی که نمایندگان دین بر فیلسوفان روا داشته اند . اینان ( نمایندگان دین ) نمی توانستند به دفاع از خویش برخیزند مگر با نشان دادن دو وجه از حقیقتی که خود تعلیم می دادند ، چرا که علت چنین راندنها و شکنجه ها را نمی بایست در جوهر دین جستجو کنیم . چنانکه ذیلا خواهیم دید ، چنین علتی در واقعیت ابژکتیو شدن دین به مثابه ضابطه یا نهاد اجتماعی وجود دارد . دین از وحی نشات می گیرد و وحی به تنهایی در تعارض با معرفت قرار نمی گیرد . به عکس ، نوعی مقارنه ( نوعی تشابه ) بین آنها وجود دارد . در زندگی من وحی آن چیزی است که بر من منکشف شده و معرفت آن چیزی است که من به قوه خویش آن را کشف می کنم . چگونه می توان میان آنچه که من خود آن را به واسطه معرفت می یابم و آنچه که دین بر من منکشف می کند ، تعارض وجود داشته باشد ؟
در واقع ، این درگیری هنگامی آغاز شده و برای فیلسوف تراژیک می گردد که او نیز بتواند ایمان ورزیده و وحی را بپذیرد . همچنین ، دین به مثابه پدیده اجتماعی مرکب بوده و حتی وحی الهی نیز که جوهر دین است از عکس العمل جامعه انسانی که در آن منکشف شده ، از شیوه استفاده انسانها آلایش می پذیرد . به علت همین آلایش می توانیم از دین یک تعبیر جامعه شناسانه ارائه دهیم (2) . وحی در سرشت نخستین ، شناخت نیست و هیچ چیز معرفت شناسانه را نیز شامل نمی گردد . وحی معرفت نمی شود مگر آنچه را انسان به واسطه تفکر انسانی خود بر آن می افزاید ، چرا که علاوه بر فلسفه ، علم کلام نیز کاملا فعل معرفت انسانی بوده و منحصرا اثر آدمی است و نه خداوند ؛ و نمی باید با وحی خلط بشود . علم کلام بیان کننده تفکر فردی و جامعه تشکل یافته در نسبت با وحی است

بخش1

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 آذر 1391برچسب:دین,فلسفه,, :: 10:6 :: توسط : آوا رضایی

"شمس"، خود را می‌شناسد، و روش خویشتن را، نیز آزموده است. به‌خود اعتماد دارد، و نیز نسبت به واكنش دیگران، در برابر جاذبه شخصیت خویش، اطمینان می‌دهد. تصریح می‌كند كه در عین خودپنهان‌گری، كیمن‌گری، و پیچیده‌نمائی ظاهری:
"من، همچنینم كه كف دست! اگر كسی، خوی مرا بداند، بیاساید، ظاهراً، باطناَ "به هركه روی آریم، روی از همه‌جهان، بگرداند! مگركه نمائیم، اما، روی به او، نیاریم! ...
"گوهر" داریم، به هر كه روی آن، به او كنیم، از همه یاران، و دوستان، بیگانه شود.
"شمس"، آگاهانه معتقد است كه همه‌چیز را برای همه‌كس نمی‌تواند گفت، و نیز نباید گفت. واكنش توده‌های بی‌تفاهم، اگر متعصب باشند، "تكفیر" است، و اگر لاابالی و بی‌تعصب باشند، "نیشخند" و "تحقیر" است .از اینروی، سرانجام، پس از همه گفت‌های خود، تأكید می‌كند كه سخن، بیش از این نیارم گفتن. تنها "ثلثتی، گفته شد.
به پندار "شمس"، خود را باید پنهان ساخت. مردمان را باید سخت آزمود، آنگاه به حریم شخصی خویشتن، اجازه‌ی ورودشان داد! لكن آیا این آزمایش، كاری آسان است؟
"شمس"، خود آن‌را، كاری بس دشوار می‌داند. تا جائیكه می‌گوید:
ــ "شناخت این قوم، مشكل‌تر است از شناخت حق .و معتقد است كه:
ــ"همه‌كس، دوست‌شناس، نَبُوَد، و دشمن‌شناس، نَبُوَد! پس زندگانی، دوبار بایستی ] تا انسان[دشمن را شناسد، دوست را شناسد.
و "شمس" برای تائید لزوم "زندگانی دوباره"، برای "شناخت مردمان"، همزمان با "سعدی"، تا اندكی پیش از وی، بدین شعر كه نمی‌دانیم از خود اوست، یا از دیگری، استناد می‌جوید كه:
تا بدانستمی ز دشمن، دوست،
زندگانی، دوبار بایستی!
ب-15

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 10 آذر 1391برچسب:شمس,, :: 11:32 :: توسط : آوا رضایی

حواست نباشه که چی می کشم
من و با غرورت زمینگیر کن
به این سادگی رد نشو سخت باش
چشات و ببند و من و زیر کن

چشات و ببند و مردد نباش
گذشتن از این زندگی سخت نیست
به آتیش بکش قلب مردی رو که
کنارکسی جز تو خوشبخت نیست

بکش دستت و از سر زندگیم
من و از همین لحظه تنها بذار
به فکر تقاص گناهت نباش
خدا رو همین دورو بر جا بذار

یه احساس پوچ و دروغه فقط
تو نازم رو از رو هوس می کشی
هوات و ببر از سر زندگیم
تو یک عمره بی من نفس می کشی

چشات و ببند و بخند و برو
بسوزون دل خستم و سرد باش
قسم خورده بودی ولم می کنی
برای یه بارم شده مرد باش

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 10 آذر 1391برچسب:ملک,ملک زاده,, :: 11:25 :: توسط : آوا رضایی

دلخوشیم که باران گاهی با دل گرفته ی مان همدستی میکند..
غافل از اینکه این قطره ها , اشک شوق ابرهاست ,,
هنگامی که در انتهای نگاهمان و در طلاقیه با دریا در آغوش

زمین جای میگیرند...
"علی حسینی"

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 10:45 :: توسط : آوا رضایی

 

ما با دلمان هنوز مشکل داریم
صد سنگ بزرگ در مقابل داریم

معشوق خودش می برد و می دوزد
انگار نه انگار که ما دل داریم

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 10:33 :: توسط : آوا رضایی

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 188
بازدید ماه : 3944
بازدید کل : 186158
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 188
بازدید ماه : 3944
بازدید کل : 186158
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1