ديگر آنكه مسجل شده كه فلسفهي يونان در نقاط شرقي اين سرزمين در سواحل آسياي صغير، يا مهاجرنشينهايي كه در ناحيهي يونيا Ionie داير شده بود، نشئت يافته است و در همين جا بوده كه مردم يونان با اقوام شرقي در تماس بودهاند. گهوارهي فلسفه، شهر ملطيه Milet ، يعني پر جنب و جوشترين و غنيترين شهرهاي يونيايي بوده است. در اواخر قرن هفتم پيش از مسيح فرمانرواي خودكامهي اين شهر، موسوم به تراسيبول، موفق به انعقاد عهدنامهاي با آليات Alyatte پادشاه لوديا Lydie شد. به ميانجيگري لودياييان، ملطيه با بابل و مصر مرتبط گشت. پرستشگاه ملطيه در نوكراتيس Naucratis بود. محتمل است كه طالس مسئلهي گردش ادواري كسوف و خسوف را از بابليان آموخته باشد. در هر حال بر اساس اين آموزش بوده كه طالس توانسته كسوفي را كه بهانهي پايان يافتن نبرد ميان لودياييان و مادها شده، پيشبيني كند.
در هر حال نقطهاي كه در آن فكر يوناني به ترقي و تعالي رسيده، ساحل آسياي صغير بوده است. طالس و انكسيمندروس Anaximandre و انكسيمانوس Anaximene از ملطيه، هرقليطوس Heraclite از افسس Ephese ، فيثاغورث از ساموس Samos و كسينوفانوس Xenophane از كلفون Colophon برخاستهاند.
موقعي كه ايرانيان به يونان هجوم آوردند، جولانگاه فلسفه تغيير و به جانب مغرب نقل مكان كرد و در نواحي جنوبي ايتاليا و صقليه (سيسيل) Sicile يعني در همان جا كه يونانيان شهرهايي بنياد نهادهاند، جايگزين شد. فيثاغورث از كروتون Crotone و كسينوفانوس از الئا Elee كه نام مكتب فلسفي الئايي Eleate مأخوذ از آن است، و انباذقلس Empedocle هم از صقليه برخاستهاند. پس آنگاه در ملطيه افكاري نو پديد آمد و شهر ملطيه پس از آن همه ناموران كه در فلسفه آورد متفكري بزرگ نظير لوسيپ Leucippe ، بنيانگذار مكتب اتميسم Atomisme ، را همچون ارمغاني شاهانه، به جهان حكمت ارزاني داشت؛ كلازومن Clazomene ، انكساغورس Anaxagore را در دامن خود پروراند و هم او بود كه در آتن مدرسهاي باز كرد كه سقراط در آن درس خواند. ديوجانس كه آريستوفان Aristophane در نمايشنامهي ابرها، او و سقراط را ريشخند كرده از مردم آپولونيا Apolonie در جزيرهي اقريطس (كرت) بوده است. ذيمقراط از آبدرا Abdere شهري كه به وسيلهي يونياييان در ناحيهي تراكيه ساخته شده بود، برخاست و او كه خود فيلسوفي بلندپايه بود، گويي طليعهي ظهور فيلسوفي گرانمايهتر شد كه بعدها از خطّهي مقدونيّه ظهور كرد (مقصود ارسطوست). پس از اين نشو و نماي اوليهي پرثمر بود كه فلسفهي يونان در آتن استقرار يافت. آتن، در آن روزگار به صورت ميعادگاه اقوام درآمده بود و در اين شهر بود كه فلسفه توانست تماس خود را با مشرق زمين حفظ كند. اولين محصول آميزش نبوغ يوناني با نبوغ شرقي را در نام بلند فيثاغورث ميتوان يافت. نظريهي فيثاغورث در باب روح، متأثر از شرق است. اين نظريه خود از آيين اورفئوسي Orphisme ريشه گرفته و آيين اورفئوسي Orphee يوناني محض نيست، چون خود آن از مناسك ديونوسوس Dionysos برخاسته و سرچشمهي اسطورهي ديونوس بيگمان تراكيه و فريجيّه Phrygie بوده است. جماعات اورفهاي به خصوص در ايتالياي جنوبي و صقليه كه شمارهي يونياييان آسياي صغير در آنجا زياد بود، ميزيستند. فيثاغورث تحت تأثير آيين اورفئوسي روح را جوهري ابدي تصور كرد و بسط و تكامل نظريهي او نمودار توافق كامل انديشهاش با فكر شرقي است. انديشهي تناسخ ارواح، انديشهي خويشاوندي انسان و حيوان، انديشهي حرمت گوشتخواري، همه و همه منشأ هندي دارد. بنابراين تعجب آور نيست اگر خود يونانيان پنداشته باشند كه فيثاغورث تعاليم خود را از شرق گرفته است. در سنت آمده است كه فيثاغورث به مصر و بابل سفر كرده و در آن سرزمينها با موبدان ايران و جانشينان زرتشت محشور شده است. رسيديم به نظريهي دوم از نظريات عمدهي فيثاغورث، يعني فرضيهي اعداد، بايد گفت كه آن هم رهآورد شرق به ما معرفي شده است. ايزوكرات، چنان كه ذكرش رفت، ميگويد كه فيثاغورث رياضيات را از مصر به يونان آورده است، بدين ترتيب دو نظريهي اساسي مكتب فيثاغوري كه همان فرضيهي روح و فرضيهي اعداد باشد هر دو از شرق متأثرند. اگر نهال انديشهي يونان از آب حكمت شرق سيراب نميشد، هر آينه فلسفهي فيثاغورث و اولين مكاتب حكمي يونان، با آن شكوفايي پر شكوهش هستي نمييافت.
بخش3
نظرات شما عزیزان: