میان دو انگشت
می ایستم
بخاطر حضور افتاده ی تنهایی
بر من
درک دشوار مجروحِ نفس
در پاییز
افتادن سپیدی
بر شکوفه ای
آواز سیاوش
در شب دم کرده ای
بهار و باران
سرود ناتمام
شانه های سنگین باد
یقین و میزان
خیال جاری روشن
رد پای ابر
حاصل نور و آب و آینه
بخاطر فرصتی که دو باره تکرار نمیشود
وبخاطر سطری که با "ب" شروع می شود
می ایستم
میان دو انگشتم
تا آخر دنیا
نظرات شما عزیزان: