آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 

 نمونه ای از هایکوی ژاپنی:

با عبور مار/کمر راست کرد نرم نرمک/علف (ایکدا سومیکو.

بر خیابان اصلی/چترهای رنگارنگ/باران پاییزی (ماریا تیرنا.

هایکو آن لحظه ای است که چیزی در حال ادراک شدن است.و حضور ذن در هایکوهای
.ژاپنی دیده می شود.ماتسو باشو یکی از بهترین های هایکو نویس ژاپن. .

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 17:51 :: توسط : آوا رضایی

اميلي ديكينسون
هيچ زورقي به سان كتاب نيست
كه ما را از سرزمين ها بگذراند
هيچ اسب تندروي به سان صفحه اي از يك شعر لطيف نيست
كه بدون آشفتن راهداري، ما را از راه بگذراند
اين ارابه چقدر راحت است !
كه روح آدمي را با خود مي كشاند.

ترجمه : توفيق وحيدي آذر
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:شاعره امریکایی, :: 17:49 :: توسط : آوا رضایی

افلاطون مي‌گويد: "نغمه و وزن موسيقي تاثير فوق‌العاده‌اي در روح انسان دارد و اگر درست به کار رود مي‌تواند زيبايي را در روياهاي روح جايگزين کند". موسيقي تاثيري شگرف بر روح آدمي دارد و مي تواند لطيف‌ترين احساسات انساني را بر انگيزد.
ابونصر فارابي، فيلسوف موسيقيدان شهير ايراني و صاحب "الموسيقي الکبير" نيز ميان فطرت انسان و موسيقي پيوند قائل است و پيدايش موسيقي را معلول سرشت آدمي مي داند. جايگاه موسيقي در فرهنگ معنوي و مذهبي نيز بسيار با اهميت است. اديان و مذاهب مختلف، تجلي‌گاه نمونه‌هاي متعالي از موسيقي هستند. آئين‌ها و مراسم گوناگون موجود در هر کيش و مذهبي هر يکبه نوعي با گونه‌اي از موسيقي همراهند.اساساً موسيقي انسانهاي نخستين به هر شکل و صورتي که بوده جنبه روحاني داشته و در قالب ستايش و نيايش خدايان و مناسک ديني بوده است.در فرهنگ اسلام هم مي توان از موسيقي عاشورايي و تعزيه، موسيقي عبادي (اذان، تلاوت قرآن، روضه، نيايش و...) و موسيقي عرفاني به عنوان جلوه هايي از اين حضور نام برد.بودائيان کتابهاي مذهبي خود را با نوعي موسيقي مي‌خوانند و آداب مذهبي آنان همراه با رقص و آواز است. عقيده چينيان نيز بر اين بوده که با خدايان، با زبان موسيقي مي توان سخن گفت .
موسيقي، شعر و مولاناموسيقي پيوندي ديرينه با شعر دارد و در فرهنگ اسلامي نيز چنين است . ابونصر فارابي معتقد بود که اگر اقاويل شعر با موسيقي همراه شوند عنصر تخيل در آنها افزون‌تر خواهد شد و بر ميزان فعل و انفعالات
نفس در برابر اثر مي‌افزايد.حسين نصر يکي از فلاسفه معاصر اسلامي نيز به اين ارتباط تنگاتنگ موسيقي و شعر اشاره دارد و مي گويد: " به طور کلي در تمدن اسلامي، موسيقي با شعر بسيار آميخته بوده است. شعر شکل مطلوب هنر در جهان اسلام است و اين توجه به شعر مستقيماً ناشي از ساختار شاعرانه وحي قرآن است. هيچ ملت مسلماني را نمي يابيد که سنت شعري بسيار غني نداشته باشد. برخي از بزرگترين شاعران جهان اسلام، نوازندگان و موسيقيدانان بزرگي نيز بوده‌اند، بنابراين شعري آفريده‌اند که بسيار موسيقايي است .
نمونه بارز چنين شعرايي مولانا جلال‌الدين محمد بلخي است. مهارت مولانا در علم موسيقي سبب شد که بتواند در 55 بحر از بحور مختلف، شعر بسرايد. وي هم در موسيقي علمي و هم در موسيقي عملي تبحر داشت. او به خوبي وزن شناسي را مي دانست و در جاي جاي ديوان غزليات کبير مي‌توان نشانه هايي
از آگاهي گسترده‌ او از موسيقي را يافت.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:افلاطون,فارابی,مولانا, :: 17:46 :: توسط : آوا رضایی

آوا رضایی، نویسنده:گوش سپردن به موسیقیهای بی ارزش و
غیرحرفه ای جوانان را تندخو و عصبی میکند


محسن دانش
«موسیقی هنر بیان احساسات و ادراکات است که از ترکیب اصوات خوش ایجاد شده و انسان را به درک عمیق تر حیات و زندگی و طبیعت و مرگ رهنمون میسازد. انسان در ابتدا موسیقی را از طبیعت آموخت، صدای خوشالحان پرندگان، صدای آبشار، پژواک کوه، صدای خواهش شفاف آب، جاری شدن رود و... به قول «بتهوون» موسیقی حالت کشف و درکی است که از هر دانش و مشغلهای برتر است. کسی که به اعماق موسیقی علم پیدا کند، خود را از بند بدبختیهای روزمره رها میسازد.»
این حرفها را «آوا رضایی (فتوحی)» که به تازگی کتاب «آموزش تحریرهای آوازی در موسیقی سنتی ایران» را به چاپ رسانده است و سالها در محضر استادان این رشته کسب فیض کرده، می گوید.
وی می افزاید: موسیقی احساسات و عواطف انسانی را تبدیل به صوت می کند و راهگشای ارتباط دل آدمی است. در دنیای پراضطراب امروز، موسیقی درمانگر بسیاری از دردها و امراض است و نقش اساسی در بهبود اختلال های روانی و درمان افسردگی ها دارد. همچنین عامل انکارناپذیر رشد خلاقیت های فردی و گروهی کودکان و نوجوانان است.
وی ادامه می دهد: آموزش و تدریس ردیف آوازی سنتی ایران، مدت هاست سینه به سینه از استادان بزرگوار به هنرجویان علاقه مند این رشته منتقل شده و از جایگاه و اهمیت بسیاری در دنیای موسیقی برخوردار است. بنابراین تصمیم گرفتم برای سهولت بیشتر، چگونگی روش فراگیری تحریرهای آوازی (چهچهه) و تحریرهای زینتی در موسیقی سنتی ایران و تجربه هایم در این خصوص را در کتاب آموزش تحریرهای آوازی بنگارم.
البته در کنار آن با استفاده از صدای زنده یاد استاد سید نورالدین رضوی سروستانی برای نمونه تحریرها یک CD آموزشی را هم تهیه کردم تا دین خود را نسبت به این استاد بزرگوار و جامعه موسیقی ایرانی ادا کرده باشم.
در کارنامه این نویسنده کتابهای «داستان پری افسانه ای» (ترجمه)، مجموعه های شعر «سایه های آویزان» و «معکوس ردپای» و نیز کتاب «بازی های دبستانی» به چشم می خورد.
در کتاب « ردپای معکوس» می خوانیم: «آینه های آه کشیده/ پنجره را می گشایند/ و ساق های پرپیچ و تاب نیلوفر/ قوسی واژگون می خورند/ چرخ هایی که با حساب/ می چرخند/ زیر لوحِ سرنوشتی معلوم./ صدای پاهای تکراریشان/ روی زمینی که به آرامی زیر دستان آسمان/ بی حساب/ می چرخند./ خانه های خوابیده در سینه ی کوه/ های و هویِ سکوت را نفس می کشند/ و چه بی امان دلتنگ می شویم/ در خلوتی که تا ابدیت/ از لبِ حادثه/ پر ز فریاد می شود./ و چه شاعرانی که در این لحظه ها/ زیر ثبت ذهن خلاق خویش/ تاریخ زده امضاء می کنند/ در پشت برگ های به هم ریخته ی/ معادلات ریاضی.
رضایی در توصیف جایگاه والای موسیقی ایرانی می گوید: موسیقی ایرانی برخلاف بسیاری از گونه های موسیقی که آرامش را از انسان سلب می کنند، بسیار آرامش بخش و به دور از مایه های اضطراب آفرین است. این نوع موسیقی در طی سال ها توسط استادان بنام رو به کمال نهاده و به عنوان ودیعه ای ارزشمند نسل به نسل و سینه به سینه به دست ما رسیده است و هم اکنون وظیفه ماست که با خلوص نیت این امانت را به بعدی ها منتقل کنیم.
وی میافزاید: امروزه کم نیستند جوانانی که به دلیل عدم شناخت کافی از موسیقی ایران و ظرایف آن، خود را در ورطه سردرگمی موسیقی های بی ارزش و غیرحرفه ای گرفتار می کنند و روز به روز بر مشکلات روحی و روانی خود می-افزایند. آنها جدا از آسیب جسمی که با گوش دادن به این دسته از موسیقی ها دچارش می شوند، روح و روان خود را هم می آزارند و به تدریج به آدم هایی عصبی و تندخو که تحمل هیچ چیز را ندارند، تبدیل می شوند.
وی ادامه می دهد: موسیقی در دنیای نوین دارای کاربردهای فراوانی است که شاید مهم ترین آن، خاصیت درمانی است. موسیقی درمانی در کنار سایر تخصص های پزشکی، دارای جایگاه علمی خوبی است و بسیاری از بیماران افسرده و روان پریش را با این روش درمان می کنند. در این میان موسیقی ایرانی قابلیت بسیاری برای استفاده در روش درمانی دارد و نیکو است که پژوهشگران ایرانی این قابلیت ها را به دنیای نوین معرفی کنند.
این هنرمند، انتخاب کلمات مناسب و گزینش لحن و موسیقی مخصوص را از مهم ترین ارکان آواز ایرانی برشمرده و می-گوید: در هنر آواز ایرانی، خواننده ضمن حفظ کلام و ادای لحن مربوط به آن، زبان بدن را از حالت بیرونی به درونی تبدیل می کند؛ یعنی می کوشد تا با افزودن ظرافت های آوایی بی کلام و استفاده از شهود، دریافت های خود از شعر را در تحریرهای آواز متبلور کند.
وی می افزاید: تحریر در موسیقی ایرانی، مناسبترین ابزار برای گردش ملودیک و در هم آمیختن نغمه هاست و در صورتی که درست ادا شود، می تواند به خوبی ارتباط مخاطب را با بخش های مختلف یک قطعه موسیقی ایرانی برقرار کند. متأسفانه برخی از تازه کارها به این موضوع کمتر واقفند و فکر می کنند هر جا که دوست دارند باید به تحریر روی آورند و برخی با زیاده روی در این کار، مخاطب را خسته و از حس و حال واقعی اثر اجرا شده، دور می کنند.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 17:44 :: توسط : آوا رضایی

بتهوون
در بن سوغاتی هایی که به نوعی به بتهوون مربوط می شوند بیشتر از دیگر سوغاتی ها طرفدار دارند. از ارج و احترامی که به بتهوون گذاشته می شود آن هم بیشتر از طرف گردشگران چینی و ژاپنی استفاده هایی هم برای اهالی بن به بار می آورد. جهانگرد ها از همه جای دنیا به بن می آیند یکی از اهداف آنان جستجوی نشانه هایی از بتهوون است.آنان می توانند در بن این هدف را به خوبی دنبال کنند، زیرا نشانه های حضور این موسیقیدان در تمام نقاط شهر پراکنده است روی چترها، شیرینی ها، کمربند ها و... تصویر این فرزند مشهور شهر بن نمایان است بتهوون در سال ۱۷۷۰ در شهر بن به دنیا آمد در سال ۱۷۹۲به شهر وین در اتریش مهاجرت کرد و در سال ۱۸۲۷ و در آنجا درگذشت. مجسمه بتهوون در میدان مونستر از سال ۱۸۴۵ نماد شهر بن شده است.
سالانه حدود ۵۰۰ هزار توریست و تاجر از شهر بن دیدن می کنند. بتهوون در کنار موزه های بزرگ شهر مانند تالار هنر کشور موزه هنر و خانه تاریخ آلمان یکی از مهمترین دیدنی های شهر است بسیاری از شرکت کنندگان کنگره ها در اوقات فراغت خود به دنبال دیدن نشانه های این آهنگساز معروف هستند.
رویدادهایی مثل جشن سالانه بتهوون (۲۴آگوست تا ۲۳ سپتامبر۲۰۰۷) دوستداران موزیک را از همه جای دنیا به شهر بن جذب می کنند. کارمندان دفاتر توریستی بن می گویند؛ سوغاتی های بتهوون نسبت به سوغاتی های دیگر بهتر به فروش می رسند.
در حدود ۸۰۰ نوع مختلف از یادگاری های بتهوون در خانه ای که بتهوون در آن متولد شده و هم اکنون موزه ای در آنجا دایر شده است وجود دارد. سالانه تقریباً ۱۰۰ هزار نفر به دیدن این موزه می روند این موزه کانون نشانه های حضور بتهوون در شهر بن است. در اتاق های این خانه بیشترین آثار مربوط به این موزیسین مشهور جای گرفته است.کسانی که می خواهند از خانه تولد بتهوون یادگاری ای همراه ببرند امکان انتخاب بزرگی دارند دستمال کاغذی سفره / جاسیگاری/لیوان /نامه باز کن/جای نگه داری کارت های ویزیت و بشقاب های روی. در واقع برای هر موقعیتی یک سوغاتی وجود دارد، از تی شرت و کمربند گرفته تا کراوات تا چتر و همچنین روی فنجان های قهوه و شکلات های موتزارت تصویر این آهنگساز مشاهده می شود.
مجسمه های گچی نیم تنه بتهوون در ۲۰ نوع مختلف در اندازه های بین ۵ تا ۵۵ سانتیمتر وجود دارد که بخش ویژه ای را برای خود تشکیل داده است، ارزان ترین آنها ۵ یورو و گران ترین آنها هزار یورو قیمت دارد. با وجود تمامی این ایده های پر از فانتزی بیشترین فروش را دیسک های موسیقی دارند ولی خوب این دیسک ها هم نباید زیاد معمولی باشند یک کلکسیون دیسک بسیار جالب از کارهای او که از طرف همین موزه تهیه و تنظیم شده است در آنجا عرضه می شوند که بلندی های صدا و پخش آن در هنگام اجرا تغییر پیدا می کند به طوری که شنونده کاهش اندک اندک شنوایی بتهوون را متوجه می شود. علاوه بر این دیسکی وجود دارد که به وسیله آن می توان در آخرین خانه محل زندگی بتهوون در بن گشت و گذار مجازی کرد.
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:بتهوون,جشن,سوغاتی,موزه,, :: 17:42 :: توسط : آوا رضایی

بهترین وسیله برای ایجاد اصوات موسیقی به طور طبیعی و دلنشین در هنگام آوازخوانی، حلق انسان است که ما در آواز ها از تحریر به همین منظور استفاده می کنیم. نزدیک ترین و شبیه ترین ساز به صدای انسان، ساز نی است که علت آن شباهت ایجاد صدا بین ساز نی و حلق انسان است. بنابراین در آواز های ایرانی، بهترین مکمل برای آواز و دلنشین تر شدن آن، استفاده از نی است؛ اما به طور کلی هر ساز بادی از ۲ قسمت اصلی تشکیل شده است؛ یکی مولد صدا و دیگری لوله تشدید یا رزونانس. تفاوت در شکل لوله تشدید انواع نی ها خیلی کم است، با این که مولد و نحوه تولید صدا در فرهنگ های مختلف دارای انواع گوناگونی است.
در سازهای بادی صدا یا در اثر برخورد ستونی از هوا به لبه تیز تیغه ای تولید می شود؛ مانند تولید صدا در نی لبک و انواع نی ها یا در اثر لرزش زبانه ای از جنس پوسته بیرونی نی تولید می شود؛ مانند مولد صدا در سرنا و قره نی یا در اثر لرزش لب های نوازنده در ترومپت، سپس نسبت به طول های مختلف لوله تشدید، فرکانس ها و نت های متفاوتی را می توان تولید کرد.
در نی ایرانی سر تیز لبه نی، بین دندان های فوقانی نوازنده قرار می گیرد و هوا از بین زبان و سقف دهان می گذرد و به وسیله زبان به سر تیز لبه نی هدایت و صدا تولید می شود.
استفاده از زبان، حجم داخل دهان و دندان و لب های نوازنده همگی رنگ و کیفیتی خاص به صدای نی ایرانی بخشیده که آن را از همه سازهای هم خانواده خود متمایز کرده است. نی ایرانی معروف به نی هفت بند از قدیمی ترین سازهای این سرزمین است. صدای آسمانی و دلنواز نی، از دلایلی است که این ساز قدیمی را تا به امروز زنده نگه داشته است.
اگرچه نواختن ساز نی سخت و با محدودیت همراه است؛ اما تمام این محدودیت ها با تمرین و کسب تجربه در نوازندگی و آموزش برخی روش ها در نی نوازی قابل حل هستند و مانع نواختن اصولی و اجرای دستگاه ها و ردیف های موسیقی ایرانی نیستند. با تمرین و فراگیری روش های نی نوازی نزد استادان برجسته، به راحتی می توان نواقص موجود را برطرف کرد.
نی، از سازهایی است که با صدای دیگر سازهای 
ایرانی هارمونی و هماهنگی دارد، یعنی ترکیب صوتی
از نی و دیگر ساز ها مثل تار و سه تار بسیار زیبا و قابل قبول برای شنونده است. صدای نی از درون آدمی بر می خیزد و نشان دهنده فضای درونی هنرمند است و به اعتقاد بسیاری، صدای نی، نماد روح بشری است تا آنجا که حضرت مولانا از نی به عنوان نماد عارف و انسان متصل به عالم معنا، نام می برد.
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:نی,حلق,حجم,لب ودندان,, :: 17:39 :: توسط : آوا رضایی

زندگی و شعر غاده السّمان شاعرۀ سوری (1942)
*در جهان عرب، تنها شاعر و نویسنده ای که زنانه می نویسد و می سراید خانم غاده السّمان شاعرۀ سوری است. شاید بتوان او را پرکارترین زنان اهل قلم در جهان عرب به شمار آورد و نیز یکی از آگاه ترین افراد به مسایل زنان عرب.
*درخشش او چه در عرصه شعر و چه در داستان نویسی
ممتاز است. آثار او به بیشتر زبان های زنده دنیا ترجمه شده است.
*غاده السّمان در نامه ای که به تاریخ 10/10/1988
از پاریس برایم نوشته است [به عبدالحسین فرزاد] خود را اینگونه معرفی می کند: (خلاصه شده)
*در دمشق از پدر و مادری سوری زاده شدم. پدرم مرحوم دکتر احمد السّمان رئیس دانشگاه سوریه و وزیر آموزش و پرورش بود.
*از دانشگاه سوریه با مدرک لیسانس در ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شدم. سپس دوره فوق لیسانس را در دانشگاه آمریکایی بیروت ادامه دادم. بعد از آن در دانشگاه لندن دوره دکتری ادبیات را پی گرفتم که هنوز از رساله ام دفاع نکرده ام.
*اولین کتاب من «عیناک قدری» (چشمانت سرنوشت من است) در 1963 منتشر شد.
*بسیاری از کارهای من و قصه های کوتاهم به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، روسی، یوگسلاوی، لهستانی، ایتالیایی، اسپانیایی، ارمنی و... ترجمه شده است.
*اگر زبان «آدونیس» را به زبان «احمد شاملو» مانند بدانیم، زبان «غاده السّمان» به زبان ساده و روان «فروغ فرخزاد» ماننده است.
غاده السّمان
مباد که به تو اعتماد کنم
آنگاه که دستانم را فشردی
ترسیدم
مبادا انگشتانم را بدزدی
و چون بر دهانم بوسه زدی
دندانهایم را شمردم
فروغ فرخ زاد
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی است
که همچنان که ترا می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند...
اشعار او
هرگاه تو را می طلبم
و درباره تو می نویسم
قلم در دستم
به گلی سرخ بدل می شود
* * *
اینکه با تو باشم و با من باشی
و با هم نباشیم
جدائی همین است
* * *
اگر انتظار تو نبود
بر ساحل فرو می افتادم
همچون بمبی یاوه
که به هدف نخورده است
* * *
پس مرا دوست بدار
آنچنانکه هستم
و در به بند کشیدن روح و نگاه من مکوش
مرا بپذیر
به سان آبشارها، بند آب ها، دریاچه ها
و بدان که چگونه راهم را
به سوی پذیرش بی نهایت می یابم

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:سودیه,غاده,ممتاز,, :: 17:37 :: توسط : آوا رضایی

زندگی و شعر «لنگستن هیوز»
شاعر سیاهپوست آمریکایی (1967-1902)
*لنگستن هیوز نامی ترین شاعر سیاهپوست آمریکایی است با اعتباری جهانی، به سال 1902 در چاپلین (ایالت میسوری) به دنیا آمد و به سال 1967 در هارلم (محله سیاهپوستان نیویورک) به خاطره پیوست.
*نوزده ساله بود که نخستین شعرش در مجله بحران به چاپ رسید. شعری کوتاه به نام «سیاه از رودخانه ها سخن می گوید»
*زمینه اصلی آثار هیوز دانستگی نژادی است و اشعار و نوشته هایش بیشتر از هارلم، مناطق جنوب، تبعیضات نژادی، احساس غربت و در همان حال از غرور و نخوت سیاهان سخن می گوید؛ اما اصیل ترین کوشش وی از میان بردن تعمیم های نادرست و برداشت های قالبی مربوط به سیاهان بود که نخست از سفیدپوستان نشأت می گرفت و آنگاه بر زبان سیاه پوستان جاری می شد.
*لنگستن هیوز سراسر زندگی پربارش را وقف خدمت به سیاهان و بیان زیر و بم زندگی آنان کرد. پیوسته به تربیت و شناساندن شاعران و نویسندگان جامعه سیاهپوستان کوشید.
*در شمار برجسته ترین و صاحب نفوذترین رهبران فرهنگ سیاهان در آمریکا به شمار می آمد. در رنسانس هارلم نقش اساسی را ایفا کرد و به حق ملک الشعرای هارلم خوانده شد. هر چند بسیارند کسانی که او را ملک الشعرای سیاهان می شناسند.
*لنگستن هیوز تحصیلاتش را در دانشگاه پنسیلوانیا، جایی که اولین رمانش «بی خنده نه» را نوشت پی گرفت. 12 مجموعه از اشعارش در زمان حیاتش به چاپ رسید. مشهورترین کتاب او «پلنگ سیاه و تازیانه» است که جوایز بسیاری را نصیب او کرد.
«برگرفته از کتاب «همچون کوچه ئی بی انتها- ترجمه و تألیف احمد شاملو»، این مقدمه عیناً در کتاب «عاشقانه هایی برای عشق، صلح و آزادی» گزیده و ترجمه فریده حسن زاده نیز چاپ شده است»
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:هیوز,سیاهپوست,, :: 17:34 :: توسط : آوا رضایی

موسیقی نماینده ذوق خدادادی و اندیشه مردم دنیای کهن و ازهنرهای زیبا و نخستین جهان است که حتی پیش از آفرینش بشر بصورت صدای ریزش آب جویباران و آبشارها و زمزمه باد و حرکت برگ درختان و آهنگ دلنواز پرندگان خوش خوان و مانند آنها،جلوه گری می نموده است. آنگاه که بشر آفریده شد،طی صدها هزار سال عمر و پیمودن مراحل اولیه و ابتدائی تمدن، همگام با بوجود آوردن زبان و واژه و بکار بردن آن،در اثر هوش و غریزه فطری و خدادادی و انگیزه طبیعی، از نغمه ها و آوای طبیعی بوسیله حنجره و آلات گوناگون موسیقی تقلید کرد و این هنر زیبا و شادی افزا را بوجود آورد.
موسیقی زبان حال بشر و نمودار احساسات و اندیشه  هایی است که بصورت آهنگهای موزون و دلنواز، جلوه می نماید. وضع جغرافیایی و اقلیم،عواملی که بر حسب زمان در روحیات و معنویات مردم دست می دهد، نیازمندیهای زندگی، سابقه های تاریخی و پیشرفت فرهنگ و حتی دین،در موسیقی اقوام و ملل تأثیر گذاشته و از همین جهت است که موسیقی کشورها و طوائف با یکدیگر اختلاف دارند.
آلات موسیقی اولیه بشر محدود بود،از شاخ و پوست و صدف و عاج حیوانات وزه کمان و خیزران اسباب و ادواتی شبیه طبل و نی و شیپور و سنج و زنگ ساخته اند. پژوهندگان و کاوشگران که کوششهای فراوانی برای خواندن لوحه های سومری پیدا شده در جلگه بین النهرین ونمایانیدن فرهنگ و هنر این قوم پیشرو و هنرمند باستانی بکار برده اند،برآنند که در یکی از لوحه ها به نواختن چنگ همراه با سرود آفرینش،اشاره گردیده است و آنان موسیقی پیش رفته ای داشته و با آلاتی از قبیل طبل و سنج و زنگ و فلوت و بوق و شیپور و چنگ و عود،آشنائی داشته اند.
درون گور یکی از پادشاهان «اور» شهر قدیمی سومر،نقشی دیده شده که نمودار صحنه رقص بانوئی است در حال نواختن چنگ. در گور ملکه «شوب آد» ضمن کاوشهای باستان شناسان انگلیسی همراه ملکه،اشخاصی نیز دفن شده اند که در صف بانوان،یک نوازنده چنگ که تاجی بر سر دارد با چنگ خود دیده شده است.
در تورات کتاب دینی قوم یهود، آمده است که حضرت داود پیغمبر آن قوم صدای خوبی داشته و سرایندگان و نوازندگان بسیاری در خدمت او بوده اند و به نغمه داودی معروف است. زبور با آهنگ مخصوص خوانده می شده است و از مندرجات این کتاب به پایه موسیقی و انواع سازهای یهودیان می توان پی برد. در اخبار یهود آمده که: «بعضی از کاهنان و روحانیون آنها هنگامی که می خواستند از چیزی خبر دهند، نی زنی را می گفتند برای آنها نی بنوازد و در نتیجه تأثیر نوای نی،حالتی شبیه بخواب مغناطیسی در کاهن پیدا می شده، آنگاه از آینده خبر می داده است. حضرت موسی(ع) از «یوبال» پدر نوازندگان جنگ «شالومو» یاد کرده است. دربار گاه حضرت سلیمان پیامبر و پادشاه یهود نوشته اند که خوانندگان با سنج و سه تار و هارپ وارد معبد می شدند، دو روحانی با شیپورهای خود ورود آنان را اعلام می داشتند. در جشنهای مذهبی یهود سازهایی همانند سنج و طبل نواخته می شده است.
عیلامیها ساکنان قوم سرزمین استان خوزستان، سازی شبیه به سنتور داشته اند و در آثار آنها دو نمونه از دسته نوازندگان و سرایندگان دیده شده است. این نمونه در موزه بریتانیا و یازده نفرند که چنگ و نی و سنتور و یک آلت دیگر شبیه به ضرب می نوازند. آشوریها برای خشنودی خدایان خود سرودها و آوازهایی داشته که می خوانده اند و هشت یا نه جور ساز داشته اند. از جمله آلاتی که از این قوم پیدا شده، چنگ ذات الاوتار است که ۱۶ رشته سیم تار داشته و مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد می باشد. این چنگ سه گوشه دارد و یک طرف آن پهن است.
بابلیها بیش از سایر کشورهای قدیم با موسیقی سر و کار داشته اند. دانیال، رهبر دین یهود در کتاب خود از انواع سازها و موسیقی عصرش که در بابل سپری شده،یاد می نماید.
فنیقی ها، لیدیها، فریکیه ها و درین ها و سایر اقوامی که تحت لوای شاهنشاهی بزرگ هخامنشی در آمدند، همه با موسیقی آشنا بوده،آلات و ادوات این هنر را داشته اند و چون همه این کشورها تحت نفوذ ایران در آمدند بنابراین اختلاط و نفوذ هنر موسیقی شان در موسیقی محلی و اصیل ایرانی بی تأثیر نبوده است.
این آوازه ها در تشریفات و مراسم دینی و جشنها و مسابقه ها اجرا می شده و هنگام برگذاری آن یک عده از شرکت کنندگان قسمت جالب رقص را انجام می دادند و یا آنکه فقط یک عده دختران جوان قسمتهای ملایم سرود را می خواندند. تنها در نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد اشعار شعرای حماسه گو و داستان سرا با آواز دسته جمعی توأم با موسیقی و رقص به افتخار خدایان و قهرمانان می خواندند و وسائل موسیقی عبارت بوده است از چنگ و سه تار که به تدریج تعداد سیمهای آن به ۱۲ رشته رسیده بود.
در چین باستان هم موسیقی پایه رفیعی داشته و حکیم بزرگ چینی «کنفوسیوس» با آنکه تعلیم موضوعات عالی را به مردم کم اندیشه غدغن کرده،درباره آموختن فن موسیقی تأکید کرده است. او معتقد بود که: «وقتی کسی موسیقی را درست فرا بگیرد و دل و جان خود را با آن همنوا سازد،قلب پرخلوص و آرام و سالم و طبیعی به سهولت کمال می یابد و کمال آن با سرور همراه است... بهترین راه اصلاح آداب و رسوم اینست که... به تنظیم موسیقی کشور توجه شود... آداب و موسیقی را هیچکس نباید دمی از نظر دوربدارد... نیکخواهی،قرین موسیقی و پرهیزگاری همراه با آداب نیکوست.»
ژاپنیها معتقد بودند که موسیقی هم مانند زندگی از طرف خدایان به قوم ژاپن ارزانی گردیده است. ایزاناگی و ایزانامی (دو خدایانی که به امر خدایان سالخورده،ژاپن را آفریدند) هنگام آفرینش زمین سرود می خواندند و هزار سال بعد در سال ۴۱۹ امپراطور این کی یو هنگام گشایش یک قصر جدید. وقتی که این کی یو در گذشت، پادشاه کره هشتادتن خنیاگر به ژاپن فرستاد تا در مراسم تشییع جنازه او شرکت کنند. اینان دستگاهها و ابزارهای موسیقی تازه ای که از آن مردم کره و چین و هند بود به ژاپنیها آموختند.
این بود مختصری از تاریخ و چگونگی موسیقی در کشورهای باستانی که به طور مقدمه بیان شد.
موسیقی در ایران باستان:
ایرانیان از همان دورانی که با سایر همنژادان خود یعنی طوائف آریائی در آغوش دشت و دمن بسر می بردند با نغمه های جانبخش موسیقی و خواندن سرود و عبارات منظوم،آن کشش و سروری را که دیدار مناظر دلپذیر طبیعت و آسمان صاف و نیلگون و رنگهای گوناگون افق،در هر پگاهی و شامگاهی بوجود می آورده، نمودار می ساخته اند. انگیزه هائی را که زیبائی و فریبندگی های این زندگی بی بند و بار و آزاد، در آغوش طبیعت، برای این مردم بوجود می آورده و با آهنگهای دلنواز غمزدا از دهان آنها بیرون می آمده، تاریخ در اثر نداشتن خط نتوانسته است آنها را ضبط نماید. اگر هر آینه ضبط شده بود، امروز ما از نحوه اندیشه و احساسات و تألمات آنان گنجینه های گرانبهایی داشتیم و لازم نبود به حدس و گمان متوسل شویم.
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:دنیا,کهن,نو,نغمه,باستانی,سرود,اقوام,, :: 17:31 :: توسط : آوا رضایی

موسيقي، شعر و مولانا
موسيقي پيوندي ديرينه با شعر دارد و در فرهنگ اسلامي نيز چنين است . ابونصر فارابي معتقد بود که اگر اقاويل شعر با موسيقي همراه شوند عنصر تخيل در آنها افزون‌تر خواهد شد و بر ميزان فعل و انفعالات
نفس در برابر اثر مي‌افزايد.
حسين نصر يکي از فلاسفه معاصر اسلامي نيز به اين ارتباط تنگاتنگ موسيقي و شعر اشاره دارد و مي گويد: " به طور کلي در تمدن اسلامي، موسيقي با شعر بسيار آميخته بوده است. شعر شکل مطلوب هنر در جهان اسلام است و اين توجه به شعر مستقيماً ناشي از ساختار شاعرانه وحي قرآن است. هيچ ملت مسلماني را نمي يابيد که سنت شعري بسيار غني نداشته باشد. برخي از بزرگترين شاعران جهان اسلام، نوازندگان و موسيقيدانان بزرگي نيز بوده‌اند، بنابراين شعري آفريده‌اند که بسيار موسيقايي است .
نمونه بارز چنين شعرايي مولانا جلال‌الدين محمد بلخي است. مهارت مولانا در علم موسيقي سبب شد که بتواند در 55 بحر از بحور مختلف، شعر بسرايد. وي هم در موسيقي علمي و هم در موسيقي عملي تبحر داشت. او به خوبي وزن شناسي را مي دانست و در جاي جاي ديوان غزليات کبير مي‌توان نشانه هايي
از آگاهي گسترده‌ او از موسيقي را يافت.
چنانچه در غزل:
مي‌زن سه تا که يکتا گشتم مکن دوتايي
يا پرده رهاوي يا پرده رهايي
او بيش از 20 اصطلاح موسيقي از قبيل نام سازها و پرده‌ها و مقام‌ها آورده است. او همچنين در موسيقي عملي هم دستي داشت و نوازنده چيره دست "رباب" نيز بود. مهارت وي در نواختن رباب تا حدي بود که حتي در ساختمان اين ساز نيز تغييراتي پديد آورد.
شفيعي کدکني اعتقاد دارد که"از عصر شاعرْ -
خنياگران ايران باستان،تا امروز آثار بازمانده هيچ شاعري به اندازه جلال الدين مولوي با نظام موسيقياييِ هستي و حيات انسان، هماهنگي و ارتباط نداشته است"
اشعار مولانا به روشني بيانگر مهارت موسيقيايي وي بوده و اشعار غنايي مولانا با موسيقي درآميخته است. شايد بتوان گفت که هيچ شاعري تا به اين حد موسيقي را در شعر خود وارد نکرده است. عنصر موسيقيايي در غزليات مولانا آنچنان برجسته است که حتي خواندن ساده اشعار وي بي ساز و آواز در مخاطب شور و ترقص مي انگيزد و وجد و شور مي آفريند. البته به شرط آنکه شدّ و مدّ و تقطيعات اشعارش به درستي رعايت شود:
اي هوس هاي دلم بيا بيا بيا بيا
اي مراد و حاصلم بيا بيا بيا بيا
اي يوسف خوش نام ما
خوش مي روي بر بام ما
اي در شکسته جام ما
اي بر دريده دام ما
مرده بدم زنده شدم
گريه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من
دولت پاينده شدم
موسيقي و جايگاه آن نزد مولانا
آشنايي مولاناي روم با موسيقي به دوران نوجواني او باز مي‌گردد. آن هنگام که وي همراه خانواده از بلخ به بغداد مهاجرت مي کردند. در اين سفر او با موسيقي کارواني آشنا شد و نيز از هر شهر که مي گذشتند با موسيقي محلي آن ديار آشنا ‌شد.
به تعبير زرين کوب" آهنگ حدي که شتربان مي‌خواند و نغمه ني که قوال کاروان مي نواخت او را با لحن‌ها و گوشه‌هاي ناشناخته دنياي موسيقي آشنا مي‌کرد."
اما مولانا تا پيش از ديدار شمس چندان به موسيقي نمي پرداخت. او فقيه بود و فقها را ميانه‌اي با موسيقي نبوده و نيست. تا اينکه شمس بر وي طلوع کرد و مولانايي ديگر پديد آمد. شمس، مولاناي نو را به سماع خواند کاري که او پيش از آن هرگز انجام نداده بود. .
نزد مولانا (مولاناي پس از ديدار با شمس!) موسيقي از جايگاه و اعتبار ويژه‌اي برخوردار بود. وي مانند بسياري از حکماي اسلامي موسيقي را طنين گردش افلاک مي‌دانست.
در واقع مولانا با نظريه "فيثاغورث" در باب موسيقي موافق بود و عقيده داشت که اصول موسيقي از نغمات کواکب و افلاک اخذ شده است. همانطور که ضمن داستان ابراهيم ادهم(دفتر چهارم مثنوي) مي‌گويد:
پس حکيمان گــفتـه‌اند اين لحـن‌ها
از دوار چرخ بگرفتیم ما
بانگ گردش‌هاي چرخ است اينکه خلق مي‌سرايندش به تنبور و به حلق
چنين معروف است که فيثاغورث با ذکاوت قلبي و روشن بيني خود نغمه‌هاي افلاک را مي شنيد و سپس اصول موسيقي را بر اساس آن استخراج می کرد.
در واقع او موسيقي را که پيش از آن نيز وجود داشت با رياضيات درآميخت و قواعد و اصول دقيقي براي آن تنظيم کرد. فيثاغورث مي گويد:"من صداي اصطکاک افلاک را شنيدم و از آن علم موسيقي را نوشتم".
همچنين مولانا بر اين عقيده بود که تاثير نغمات و اصوات موزون بر روان آدمي از آن‌روست که نغمات آسماني و ملکوتي جهان پيشين را در ما مي‌انگيزد. چرا که به اعتقاد مولانا روح آدمي پيش از آنکه به جهان فرودين هبوط کند در عالم لطيف الهي سير مي کرد و نغمات آسماني را مي‌شنيد بنابراين موسيقي زميني تذکار و يادآور موسيقي آسماني است:
لیک بد مقصودش از بانگ رباب
همچو مشتاقان، خيال آن خطاب
ناله سرنا و تهدید دهل
چـيزکـي مـاند بـدان ناقـور کـل
همچنين او در جايي ديگر نيز تصريح مي‌کند که عارف در صداي رباب، آواز باز و بسته شدن دروازه بهشت را مي‌شنود، اما علي رغم اينکه موسيقي اين جهاني را يادآور موسيقي آن جهاني مي‌دانست با اين حال به تفاوت اين دو نوع موسيقي اشاره دارد و مي‌گويد:
گرچه برما ريخت آب و گل شکي
يادمان آمد از آنها چيزکي
ليک چون آميخت با خاک کرب
کي دهند اين زير واين بم، آن طرب؟
موسيقي؛ زبان عشق
مولانا عقيده داشت که هيچ زباني توان تعريف عشق را ندارد، مگر نوا و موسيقي:
هر چه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم، خجل گردم از آن‏
گر چه تفسير زبان روشن‏گر است
ليـک عشـق بي‏زبان روشـن‏تر اسـت‏
مولانا از ناله ني حديث راه پرخطر عشق را مي شنود و از بانگ رباب، ناله جانسوز عاشق سوخته‌اي را که از دوست و محبوب دور افتاده است:
هيچ مي‌داني چه مي‌گويد رباب؟
زاشک چشم و از جگرهاي کباب؟
پوستي ام دور مانده من ز گوشت
چون نـنالـم در فـراق و در عـذاب؟
و اشاره مي‌کند به اينکه آتش عشق با موسيقي تيزتر شود:
آتش عشق از نواها گشت تيز
همچنان که آتشِ آن جوز ريز
مولانا در بيان مطلب فوق حکايت شخص تشنه‌اي را مي‌آورد که بر سر ِدرخت گردويي که در زير آن نهري پر آب قرار داشت نشسته و گردوها را به درون نهر مي‌اندازد تا نواي برآمده از آن را گوش کند و عطش روحش را فرو بنشاند.
سماع؛ رهايي از تعلقات
و اما سماع ره آورد شمس براي مولانا و توصيه اکيدش به وي اين سماع که فوق العاده نزد مولانا ارزشمند بود چيست و ارمغانش چيست؟
مولانا ابيات بسياري در مثنوي و ديوان غزليات خود در مورد سماع دارد و حتي چند غزل هم با رديف سماع سروده است:
سماع از بهر جان بي قرار است
سبک برجه چه جاي انتظار است
سماع آرام جام زندگانيست
کسي داند که او را جانِ جانست
در مثنوي شريف نيز ضمن داستان هجرت ابراهيم ادهم از ملک خراسان مي‌گويد:
پس غذاي عاشقان آمد سماع
که در او باشد خیال اجتماع
قوتي گیرد خیالات ضمیر
بل که صورت گردد از بانگ و صفير
از اين رو مولانا سماع را غذاي روح عاشقان مي‌داند و محرک خيال وصل و جمعيت خاطر. منظور از خيال اجتماع(اجتماع خيال) و يا جمعيت خاطر اين است که سالک، خاطر خود را از ما سوي الله منقطع کند و تنها در ياد حضرت حق متمرکز شود (نقطه مقابلِ پريشاني خاطر و خيال).
جمعيت خاطر سبب مي شود که قواي جسمي و روحي انسانِ سالک ذخيره شود. چرا که پريشان خاطري
و افکار مشوش، همچون رخنه‌اي است که ذخاير جسماني و رواني آدمي از آن طريق به هدر مي‌رود.
رقص که در طي سماع صورتي از وجد و هيجان صوفيانه را نشان مي‌دهد، در نظر مولانا نوعي رهيدگي از جسم و خرسندي در هواي عشق حضرت دوست محسوب مي‌شود:
در هواي عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بي نقصان شوند
بنابراين معتقد است که سماع و رقص خالصانه انسان را از بار شهوات مزاحم و انانيت مي‌رهاند.
و همچنين از آن رو که عشق را در همه هستي جاري و ساري مي‌داند هستي را يک‌سره در رقص و سماعي شکوهمند مي‌داند.
خود وي در کوچه و بازار هم چه بسا که با اصحاب به رقص در مي‌آمد چنان که روزي در بازار زرکوبان اين حالت بي خودانه به وي دست داد و از صداي چکش‌هاي پياپي زرکوبان به سماع درآمد و به روايت افلاکي (صاحب مناقب العارفين)، "...همچنان از وقت نماز ظهر تا هنگام نماز عصر حضرت مولانا در سماع بود" و اين غزل را همان جا
آغاز کرد که:
يکي گنجي پديد آمد در آن دکان زرکوبي
زهي صورت! زهي معني! زهي خوبي! زهي خوبي!
به تعبير زرين کوب رقص مولانا يک دعاي مجسم و يک نماز بي خودانه بود؛ رياضت نفس و مراقبت قلبي. در نظر مولانا انسان با التزام به سماع از اتصال به خودي و تعلقات آن مي رهد بنابراين سماع در نظر وي هم پايه عبادت،اهميت داشت.
معروف است که روزي ياران مولانا پيرامون مطالب کتاب "فتوحات مکيه" محي الدين ابن عربي گرمِ مباحثه بودند که زکي قوال يکي از مغنيان مجلس سماع مولانا ترانه گويان درآمد. مولانا در دم گفت: "حاليا فتوحات زکي به از فتوحات مکي است" و به سماع برخاست و بدين گونه پرداختن به تغني را بر مباحث ملال‌انگيز کلامي و نظري ارجح مي شمرد.
بر سماع راست، هر کس چير نيست!
البته بايد به اين نکته توجه داشت که صوفيه و اکابر آن اعتقاد دارند که سماع بر هر فردي جايز نيست؛ شمس تبريزي سماع را بر "خامان" حرام مي داند.
امام محمد غزالي نيز سماع را به سه قسم تقسيم کرده و دو قسم آن را که موجب غفلت و پيدايش صفات ناپسند است مردود شمرده و تنها يک قسم آن را جايز مي‌داند.
کساني مانند امام غزالي که سماع صوفيه را به شرطها،جايز مي شمردند به خطرها و آفت هايي که در آن بود اشاره مي کردند.به ويژه حضور زنان و پسران را که ممکن بود مايه تشويش وقت شيوخ شود منع مي‌کردند.
خود مولانا نيز در همراهي خود با اين عقيده ضمن ابيات زير مساله "اهليت سماع" را بيان مي‌کند:
بر سماع راست هر کس چير نيست
لقمه هر مرغکي انجير نيست
خاصـه مرغي، مرده پوســيـده‌اي
پرخيالي، اعمي اي، بي‌ديده‌اي
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:مولانا, هماهنگی,فلاسفه,سماع, :: 17:28 :: توسط : آوا رضایی

نويسنده : آوا رضايي(فتوحي)
گاهي اوقات به داشتن توانايي ها يا موقعيتهاي ديگران حس حسادت داريم.
زيرا احساس ناتواني در خود مي كنيم اين مسئله در بين افراد حتي اشخاصي كه سواد آكادميك هم دارند ديده شده است . در همه رشته ها (به خصوص در زمينه هنر و رشته هاي مختلف آن ) اگر ما اطلا‌عاتمان را در آن زمينه افزايش دهيم و رقابت مفيدو سالمي داشته باشيم اين رقابت سازنده است.
حسادت نوعي بيماري است كه به تدريج باعث نابودي مي شود. بياييد با حسادت مبارزه كنيم و بگوييم وقتي تو مي تواني ، وقتي او مي تواند ، من هم مي توانم . كافي است اين استارت را در پس زمينه فكريمان بزنيم و باور كنيم كه مي توانيم با توكل به خدا ،تلا‌ش خود را كنيم و يقين بدانيم كه رشد و ترقي خواهيم داشت. شايد از آن شخص يا گروهي كه حسادت شما را برانگيختند با تلا‌ش و كوشش بتوانيد در آن رشته و يا هر زمينه اي كه بوده بهتر بتوانيد خود را مطرح كنيد و موفق باشيد كافي است خود را بيازماييد.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 17:26 :: توسط : آوا رضایی

نخستین آثار ادبی، هنگامی پدید آمد که آدمی سخن گفتن را برای بیان احساس و اندیشه در تخیل خود به کار برد و همین نخستین گفتارها بود که پایه و مایه ادبیات شفاهی شد، سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر انتقال یافت و نامش به صورت قصه بر صفحه روزگار باقی ماند و همچنان باقی است!
مردمان روزگاران کهن به یاری گفتار، به بیان ترس، اندوه، شادی و شگفتی خود می پرداختند و به هنگام رویارویی با پدیده های طبیعی چون رعد و برق، برف، باران و... از تخیل خود مایه می گرفتند، فکر می کردند، کم و زیاد می نمودند و علت هایی را برای آن می جستند، خدایانی را سبب آنها و خدایانی دیگر را سبب دگرگونی و تغییر و تحول آنها می دانستند.
همین امر باعث شد که انسان، این موجود عجیب، رفته رفته سبب واقعی بسیاری از پدیده ها را دریابد. ولی افسانه های خیالی را که، در خیال خود ساخته و پرداخته بود، در مواقع فراغت، با آب و تاب برای یکدیگر نقل می کردند اگر چه دور از باور و یا نزدیک به باور بود، ولی بسیاری شنیدنی و بعد از شنیدن، قابل باور می شد که امروزه هنوز به صورت قصه و یا ادبیات شفاهی همچنان باقی مانده است و به صورت یکی از کهن ترین مجموعه آثار ادبی از روزگاران قدیم تا امروز در سرزمین های مختلف و به زبان های گوناگون پدیده آمده است و امروزه یکی از مؤثرترین هنرها و با ارزش ترین وسیله برای رشد فکری مردم این سرزمین به ویژه کودکان به شمار می آید.
کودکان، مخاطب و شنونده و کهنسالان، رسالت گفتن قصه ها و افسانه هایی که از پیشینیان خود آموخته و به ارمغان آورده بودند و یا شبها به واسطه آن به خواب عمیقی فرو می رفته اند، به عهده داشتند و دارند و جالب اینکه بعد از بازگویی و تکرار قصه های گذشتگان، خود را تا حدی ازقید و بند دانسته های کهن آزاد می پنداشتند و شاید به همین خاطر است که قصه ها جاوید ماندند، نسل به نسل گفته شدند و سرانجام به صورت داستان بر صفحه روزگار باقی ماندند و با اینکه قدمت آن به سه هزار سال
پیش از میلاد مسیح می رسد بار رسالت گفتن همراه داشتند، زیبا بودند، اعجاب انگیز می نمودند و برای شنونده هر دوره ای شگفت آور بودند.
با این تفاسیر، هنر قصه گویی در هند پانزده قرن پیش از میلاد به عنوان اولین نهاد قصه به زبان سانسکریت آغاز شد و پس از قرن اول میلادی به زبانهای دیگر سرزمین، مانند: تامیل، بنگالی، پنجابی، آسامی و... گسترش پیدا کرد.
بیشترین محتوای قصه هندیها، معمولاً در نیایش خدایگان یا حماسه پهلوانان و یا سحر و جادو بود که معمولاً بیانگر عمیق ترین احساسهای انسانی نسبت به طبیعت بود و یا حکایت هایی در قالب زندگی حیوانات که به بیان پیامهای اخلاقی می پرداخت.
قصه و قصه گو در بیشتر نقاط جهان، جایگاه خاص خود را داشته و دارد. حتی در دورترین نقاط جهان مانند آفریقا، که صاحب یکی از غنی ترین گنجینه های ادبیات شفاهی جهان (قصه گویی) است. قصه گوهای آفریقایی وارث و نگهبان این گنجینه بوده اند. آنان قصه، افسانه، ضرب المثل و... را از نسلی به نسل دیگر منتقل نموده اند و بیشترین اهداف قصه گو، پیام آموزشی- اخلاقی آن بوده است.
از این رو قصه گوها آموزگاران قبیله به شمار می رفتند و مورد احترام قبیله بوده و همچنان هم هستند تا جایی که بیشترین ضرب المثل  های آفریقایی برخواسته از همین قصه هاست و از ارزش ویژه ای برخوردارند تا آنجا که مردم آفریقا قصه را هم پایه و هم سو با زمین و آب و دام خود می دانند.
در همین رابطه، ادبیات کهن و کلاسیک اروپای قبل از میلاد هم که شامل دوره قبل از قرون وسطی و قرون وسطی، رنسانس و پیدایش مکتبهاست برپایه ی ادبیات و زبان یونان باستان پدید آمد. پیشینه ادبیات یونان به نهصد سال قبل از میلاد
بازمی گردد.
در این دوران، داستانها و قصه های حماسی و غنایی، حکایت های حیوانات و نمایش نامه شکل گرفت و در همین روزگاران بود که افلاتون و ارستو در زمینه فلسفه و نقد ادبی نظریه هایی را ابراز نمودند که قرنها بر ادبیات اروپا تأثیر گذاشت. در همین دوران، در کشورهای دیگر اروپایی، ادبیات، محدود به افسانه های خدایان و کاملاً عامیانه بود.
بیشترین قصه ها را در اروپا خنیاگران می گفتند. اروپاییان کهن، قصه هایشان را به صورت آوازی دلنشین، سرگرم کننده و خیلی آرام آهنگین می گفتند، طوری که جذاب می نمود و به دل می نشست و یا برعکس، آواز های خنیاگران را به صورت قصه برای دیگران سینه به سینه نقل می کردند.
قصه  ها، زیباترین هنر در طول تاریخ و پیش از آن به شمار می آیند. در این راستا، اولین هنر انسان و هنرنمایی قصه گویی، در زمان هایی که هیچ وسیله آموزشی- هنری نبود هنر قصه گفتن بود که قصه گو از اندیشه تخیل خود مایه می گذاشت و کودکان را سرگرم می نمود و بزرگترها را به فکر مشغول می داشت که اکثراً بومیان، این رسالت را به عهده می گرفتند. مثلاً در آمریکا، ادبیات شفاهی به ویژه قصه را بومیان سرخپوست و اسکیموها پدید آوردند. قصه های این سرزمین، معمولاً مجموعه ای از افسانه ها درباره شکار، نبردهای قبیله ای، روابط خانوادگی و رسم و آیین ساحران قبیله بود که بیشترین درون مایه ادبیات بومی و قصه های بومیان آمریکا به شمار می آیند. اخیراً بعضی از نویسندگان بومی سنت ها و ادبیات شفاهی در قصه های بومی مردم خود را با استفاده از قالب های تازه ادبی، به صورت داستان در آورده اند و از این طریق مردم جهان به ویژه کودکان را به قصه گوها و زندگی و اندیشه آنان آشنا نموده اند و همچنین در آسیا، بیشتر قصه ها را به صورت لالایی، متل، قصه و افسانه های کهن برای کودکان گفته می شود و گفته می شده است!
با این تفاسیر، از کهن ترین زمانها یعنی از زمانی که بشر آغاز سخن نمود و توانست تجربه ها و احساسات، اندیشه ها و باورهای خود را به صورت ماجرا، قصه و... به کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان منتقل کند، امروزه هنوز مشخص نشده است، که این انبوه قصه ها، متلها، افسانه های کهن، حماسه ها، استوره ها و داستان ها را در آسیا، آمریکا، آفریقا و اروپا چه کسانی برای اولین بار خلق کرده اند.
ولی آنچه معلوم است اینکه قومی نیست که فرهنگ او از این گونه آثار خالی باشد و با وجود ماندگار شدن و جاوید ماندن قصه ها، مشخص می شود که بشر اولیه احساس و عواطف بشر امروزی را داشته است!
همچنان که می بینیم، یک رابطه فرهنگی- اجتماعی
و حسی- عاطفی، در بین تمام فرهنگها و یک همبستگی فرهنگی- عاطفی ویژه ای بین کودکان و نوجوانان سراسر جهان از طریق قصه و داستان به وجود آمده است و این خود قابل تحسین می باشد و از ارزش هنری قصه و داستان به ویژه قصه گو و داستان¬نویس به شمار می آید که تا به حال هیچ هنری، این چنین در سراسر جهان در این راستا هنرنمایی نکرده است!!
همان طور که اشاره شد، مثلاً در سرزمینهای آسیایی مردمان غارنشین، وقتی به دور هم جمع می شدند ماجراهایی را که به هنگام شکار پیش آمده بود، به صورت قصه بازگو می نمودند و یا در میان قبیله های آفریقایی قصه گوی دهکده افسانه های پندآموز درباره جانورانی مانند تمساح، پلنگ، فیل و غیره نقل می کرد و در میان قبیله های سرخپوست پیرمردی خردمند و باتجربه به کنار چادر می نشست و قصه هایی را در رابطه با گاومیش و روح بزرگ و... برای کودکان می گفت و یا هندیها معمولاً رازهای طبیعت و عجایب را به صورت قصه بازگو می کردند و در میان قبیله های کشاورز و دامپرور ایران موبد و یا بزرگ قبیله، درباره جهان آفرینش، نبرد همیشگی میان نیکی و بدی، باران، خشکسالی و چگونگی پیدایش آتش و... را به صورت قصه بازگو می نموده است!
معمولاً قصه ها و داستانها وقتی از یک فرهنگ به یک فرهنگ دیگر می روند و راه می یابند کاملاً با فرهنگ و آداب و رسوم آن مرز و بوم مغایرت دارند، با این حساب خواننده و یا کودک شنونده، خود به خود، خواسته و ناخواسته با یک مجموعه چیزهای تازه آشنا می شود و این مورد ایجاد شگفتی می نماید و برای کودک و نوجوان جالب است و او را به سوی قصه ها و داستانهای جهانی سوق می دهد. (ادبیات جهانی)
و اما در ایران: لالایی ها، متل ها و قصه های عامیانه ایرانی ریشه در تجربه های زندگی و اندیشه ها، شادیها و غمهای مردم روزگاران بسیار کهن دارد و سرآغاز ادبیات کودکان و نوجوانان سراسر جهان از جمله ایران بوده است!
قرار گرفتن سرزمین ایران، در مسیر آمد و شد قومهای گوناگون و پدید آمدن دینهای مختلف در شرق و غرب این سرزمین، سبب راه یافتن فرهنگها و تمدنهای غیرایرانی درتمدن و فرهنگ بومی این سرزمین شد و این فرهنگ غیرایرانی رفته رفته، رنگ و بوی فرهنگ و تمدن ایرانی به خود گرفت و از این طریق فرهنگ و تمدن بومی را غنی تر نمود و بر ادبیات شفاهی و کتبی، به خصوص ادبیات مکتوب ایرانی تأثیر به سزا گذاشت و قصه ها، داستانهای حماسی و حکایتهای بسیاری را در زمینه های گوناگون پدید آورد.
بخشی از این گونه آثار که درک و فهم آنها آسان تر بوده وارد ادبیات کودکان و نوجوانان ایران شد و پایه و مایه دیگری برای قصه و داستان و... به وجود آمد!
مثل داستانهای پرماجرایی مانند اسکندرنامه، قصه های مرزبان نامه، سمک عیار و ...!!
با این تفاسیر، قصه ها، داستانها: هنر انتقال فرهنگها، دست یافتن به رؤیاها، ایجاد واکنش های فرهنگی، سفر به دنیاهای جدید، انتقال فرهنگ و تجربه های کهن، رسیدن به کمال و معرفت الهی، و شنیدنی ترین سرگرمیها و وسیله ای برای رسیدن به آرامش ها....، و شناخت آداب و رسوم بشر کهن و عشق ورزیدن انسان امروز به آنها، همدردی با آنها و آرزوی بودن با آنها...! پس با این حساب، قصه و داستان ابزاری است برای ایجاد ارتباط، یک ارتباط فرهنگی- جهانی، بین مردمان کهن تا به امروز، از طریق زبان قصه گو و داستان نویس...! و ادبیات، نوعی ارتباط است که از زبان هنرمند قصه گو و داستان نویس شروع شده است!!
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:نخستین,آثارادبی,فرهنگ,استوره,تجربه,اندیشه,حماسی,غنائی,قصه,, :: 17:22 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, :: 15:18 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 بهمن 1390برچسب:نور ,نور علی خان برومند, :: 15:14 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, :: 15:11 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, :: 15:7 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:ادیب, ادیب خوانساری,, :: 13:13 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:سلطان,اقبال,تولد,اقبال آذر,ظلی,میرزاظلی, :: 13:5 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:قمر,هنر, هنرمند,کنسرت,وزیری,مشهور, :: 13:0 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:معارف,صدا,خوش,وطن,ملک ایران, :: 12:55 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:امیر,امیر جاهد,پروانه,خاطره, ملوک,ملوک ضرابی,آثار,, :: 12:48 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:موسیقی ,تاریخ,تاریخچه,ایران,, :: 12:25 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 بهمن 1390برچسب:طاهرزاده, بدیع زاده,تاج اصفهانی,شاه, شاهزیدی, :: 12:24 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:کویر,شریعتی,, :: 15:29 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:حق ,انسانیت, ادا,دهقان,بهمن, :: 15:15 :: توسط : آوا رضایی


علی مزینانی، مشهور به علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی (زاده ۲ آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک، سبزوار، خراسان – درگذشته: ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در لندن) نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس و پژوهشگر دینی اهل ایران بود.
کودکی
علی شریعتی در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدر پدربزرگش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب می‌شد. ملاقربانعلی چهار فرزند به نام‌های محمود، احمد، حسن و حسین داشت. محمود که به هنگام مرگ پدر، به تحصیل علوم قدیمه مشغول بود، با اصرار مردم مزینان به آنجا آمد تا پیشنماز مسجد و مدرس حوزه علمیه باشد. او تا پایان عمر خود در مزینان ماند و چهار فرزند به نام‌های معصومه، قربانعلی، محمدتقی و آقامیرزا محمد از خود به یادگار گذاشت. محمد تقی شریعتی در سال ۱۳۱۱ با دختری روستایی از اهالی کاهک به نام زهرا امینی ازدواج کرد و اولین فرزند آنها، علی شریعتی بود.
شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین در مشهد در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور در سال ۱۳۲۰، محمدتقی شریعتی مجبور شد خانواده‌اش را به ده بفرستد و بنابراین وقفه کوتاهی در تحصیلات شریعتی ایجاد شد. پس از آن، شریعتی به همان دبستان برگشت و تحصیل را ادامه داد.
نوجوانی
شریعتی در سال ۱۳۲۵ وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد. او پس از اتمام سیکل اول دبیرستان در سن شانزده سالگی، با هدف ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی شد. البته شریعتی ترجیح می‌داد به هر طریق تحصیلات عالیه را بدون وقفه ادامه دهد، اما پدرش تأکید داشت که وارد دانشسرا شود که شاید علت اصلی آن وضع اقتصادی خانواده بود.
تحصیلات دانشگاهی
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری در سال ۱۳۴۱ در فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به ۲ سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازم‌الاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزل‌قلعه در تهران منتقل شد. اوایل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.

بــه مــن تکيــه کــن!

مــن تمــام هستــي ام را

دامني مي کنــم تــا تــو ســرت را بــر آن بنــهي!

تمــام روحــم را

آغــوش مي ســازم تا تــو در آن از هــراس بيــاســايي!

تمــام نيــرويــي را کــه در دوســت داشتــن دارم

دستــي مي کنــم تــا چهــره و گيســويــت را نــوازش کنــد!

تمــام بــودن خــود را

زانــويي مي کنــم تــا بــر آن بــه خــواب روي!

خــود را، تمــام خــود را

بــه تــو مي سپــارم تــا هــر چــه بخــواهي از آن بيــاشــامي!

از آن بــرگيــري، هــر چــه بخــواهي از آن بســازي، هــر گــونه

بخـواهي، بــاشــم!

از ايــن لحظــه مــرا داشتــه بــاش!

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 8:19 :: توسط : آوا رضایی

دانشمندان می گویند میان بخش نگهداری خاطرات در مغز و موسیقی هایی که انسان می شنود ارتباط وجود دارد.
به گزارش ساینس دیلی دانشمندان در دانشگاه کالیفرنیا با نقشه برداری از فعالیت های تعدادی داوطلب هنگامی که به موسیقی گوش می دادند به این نتیجه رسیده اند منطقه ای از مغز که در گیر ثبت و نگهداری خاطرات انسان از گذشته است همچنین به عنوان مرکزی برای مرتبط کردن موسیقی ها با احساسات و خاطرات انسان عمل می کند.
این کشف می تواند این یافته علمی را توجیه کند که چرا وقتی مبتلایان به آلزایمر به موسیقی گوش می دهند از خود واکنشی قوی نشان می دهند. این مرکز در قشر پیش پیشانی مغز قرار دارد.
پروفسور پتر جاناتا از مرکز مغز و ذهن دانشگاه کالیفرنیا در این باره می گوید: چیزی که به نظر اتفاق می افتد این است که یک قطعه موسیقی همانند موسیقی متن فیلمی است که با شنیدن موسیقی در مغز به نمایش در می آید. همه این ها ما را به یاد خاطراتمان از شخص یا جای خاصی می اندازد و به یک باره آن شخص یا مکان در چشم و ذهن ما ظاهر می شود. حالا ما می توانیم همکاری میان این دو را ببینیم؛ خاطرات و موسیقی.
قرار است مقاله جاناتا در این باره به زودی منتشر شود. جاناتا در این تحقیق از 13 دانشجوی خود به صورت داوطلب استفاده کرد و فعالیت های مغزی آن ها را هنگام گوش دادن به موسیقی از طریق MRI کارکردی ثبت کرد.
پس از هر بار گوش دادن به موسیقی، جاناتا و همکارانش سؤالاتی از قبیل این که آیا موسیقی برای دانشجویان یادآور چیز خاصی بوده است یا نه می پرسیدند و نتایج سؤالات را با تصویربرداری های MRI کارکردی تطبیق می دادند.
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:دانشمندان,, :: 19:16 :: توسط : آوا رضایی

در روزگار ساسانيان، وقتي يكي از پادشاهان اين عهد درگذشت، پسري 2ساله از او به جاي ماند، موبدان در گزينش او به پادشاهي ترديد كردند، كه آيا اين كودك از درستي تن و سلامت برخوردار است يا خير؟
به تدبير بزرگمهر، بر كنار گهواره او نواختند و كودك با تكان دادن دست و پاي خود ابراز شادماني كرد. بدين ترتيب پادشاهي نو براي ايرانيان برگزيده شد. كاربرد موسيقي در شفابخشي بيماران، ريشه اي كهن و تاريخي دارد و در همه فرهنگ ها و تمدن هاي باستاني، به گونه اي به كار رفته است. سازمان بهداشت جهاني با قرار دادن موسيقي درماني در حيطه نظام خدمات پزشكي سنتي، مكمل و جايگزين، آن را به عنوان يك مداخله ذهن- بدن معرفي كرده و برخي از اصول فلسفي، نظري، روش شناختي و باليني آن را همچون كل نگري در مراقبت و درمان، تكيه بر نيروي درمان نگر دروني فرد، مداخله فرد- محور و تأكيد بر اصلاح و كيفيت سبك زندگي بيان كرده است.اين نوشتار نگاهي دارد به تأثیر موسيقي بر روح و جسم آدمي.
بسياري از مردم بدون اينكه بدانند به چه علت از يك ترانه، آهنگ و يا نوع خاصي از موسيقي خوششان مي آيد احساس غم يا شادي را در مي يابند. اين تأثیر تا آنجا گسترده است كه حتي سينما كه بيشترين امكانات بيان را براي رساندن پيام خود به كار مي گيرد از موسيقي بي نياز نيست و در بسياري از فيلم ها آهنگ مناسب سهم بزرگي در رسائي بيان و تأثیر بيننده دارد. در واقع موسيقي عاطفي ترين هنرهاست.
اگر موسيقي را مجموعه اي از صداهای موزون و داراي ضرباهنگ تعريف كنيم مي توان ادعا كرد كه اصولاً زندگي هر انساني با موسيقي آغاز مي شود، مثل صداي موزون ضربان قلب هر مادري براي فرزندي كه به دنياخواهد آورد. اضطراب كه اندوه قرن بيست و يكم ناميده شده است يكي از پيامدهاي منفي عصر ماشيني است كه باعث به وجود آمدن بسياري از اختلال هاي جسماني و رواني كه تحت عنوان اختلالات پسيكوسوماتيك نام برده مي شوند، نشأت گرفته از همين اضطراب است كه بسياري از پژوهشگران معتقدند كه موسيقي مي تواند باعث كاهش آن شود.
قدمت درمان با استفاده از موسيقي تقريباً به قدمت تمدن بشري است و به زمان ارسطو و افلاطون باز مي گردد كه از آن زمان به بعد رگه هايي از استفاده از صداها و آهنگ ها براي درمان بيماري ها بكار رفته است، اما در قرن بيستم فكر رسمي استفاده از موسيقي براي درمان مصدومين جنگ جهاني اول آغاز شد. فيلسوف هاي يونان باستان نيز همانند سرخ پوست هاي آمريكاي شمالي عقيده داشتند كه موسيقي به تسريع روند بهبود بيماران كمك مي كند.
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 19:14 :: توسط : آوا رضایی

دستگاه های موسیقی ایران
در ابتدا به دلیل اینکه بعضی از لغات و اصطلاحات متداول در موسیقی ایرانی دو پهلو و یا چند پهلواند و در بعضی مواقع توسط اساتید مختلف استفاده های مختلف می شود، بعضی از اصطلاحات را در حد امکان ریشه یابی و یا حداقل تعریفی روشن از آنها ارایه می دهم.
دستگاه
در یک نگاه می توان به مجموع اجزا یک واحد شناخته شده که هر یک از اجزا آن نقشی مستقل دارد و در عین حال تمامشان به هم وابسته اند و با هماهنگی کامل برای حصول به یک نتیجه کلی کار می کنند گفته شود، مانند: ماشین چاپ یا اتومبیل و.... اگر همین مفهوم را تنها معنای کلمه دستگاه بدانیم، پس باید در موسیقی نیز این کلمه را چنین تفسیر کنیم : مجموع اجزای یک آهنگ که در یک گام یا مقام با حفظ فواصل مخصوص آن مورد استفاده قرار گرفته باشد.
البته این تعریف در زمینه موسیقی چندان رسا و قابل قبول نیست. به همین دلیل به تجزیه کلمه دستگاه می پردازیم:
این کلمه از دو جزء «دست» و «گاه» ترکیب شده است، از طرفی کلمه دست نه تنها در موارد مختلف در موسیقی ایران به کار می رود، بلکه در موسیقی مغرب زمین و همچنین سایر ملل دنیا به شدت رواج دارد.
به طور کلی این کلمه در موسیقی ملل مختلف به طور اعم و در موسیقی ایران به طور اخص به مفهوم خودِ دست انسان و یا مجموع پنج انگشت دست مورد استعمال فراوان قرار می گیرد. در موسیقی قدیم ایران نیز از انگشتان دست حتی برای نام گذاری نت ها استفاده شده است به عنوان مثال به دست باز، «مطلق» و به محل قرار گرفتن انگشت دوم «سبابه» و انگشت سوم «وسطی» و به چهارم و پنجم «بنصر» و «خنصر» می گفتند.
از این سخنان می توان نتیجه گرفت که کلمه دستگاه می تواند به مفهوم محل و موقع دست روی دسته ساز باشد. و یا ساده تر آنکه دستگاه یعنی محل و طرز قرار گرفتن انگشتهای دست نوازنده روی دسته ساز در «گاه»، موقع یا در نوبت معینی.
از طرفی بعضی از محققین که همیشه اصرار دارند بین اصطلاحات امروزی و زبان قدیم (قبل از اسلام) ارتباط ایجاد کنند، معتقد اند که کلمه گاه در موسیقی به همان لغت گات در اوستا می رسد و لغات ترکیبی دو گاه، سه گاه و چهار گاه، اساسا همان «دو گات»، «سه گات» و «چهار گات» بوده است که به معنی گات دوم، گات سوم و گات چهارم است. شاید که این تحقیق آنان درست باشد ولی اگر که کلمه گاه از ریشه کلمه گات باشد مشکلی به وجود می آید و آن هم این است که گات های زردشتیان ۱۷ قطعه است و اگر که اینطور می بوده باید لا اقل در گاه های موجود مثلا «دوازده گاه» نیز می داشتیم و یا حداقل اسمی از آن می بود، در صورتی که فقط بیش از ۷ و یا ۸ عدد از آنها مصطلح نشده است.
در یک نگاه کلی دستگاه را می توان به این صورت تعریف کرد: به دلیل کیفیت فواصل مقام های [دستگاه های] موسیقی ایرانی شباهتی به مقام [دستگاه] دیگری ندارد و به عبارت دیگر، دستگاه در موسیقی ایرانی معنایی وسیع تر از مد داشته که تشکیل شده از آوازها، گوشه ها و مقام و یا در بعضی موارد مقامهای خاص خود. در مورد دستگاه ها ایرانی و آوازها در ادامه بیشتر بررسی خواهد شد.
ردیف
به پشت سر هم قرار گرفتن گوشه ها در یک دستگاه و یا کل دستگاه ها گفته می شود، و نیز به سبک و روش و کیفیت تنظیم و ترکیب یک آواز نیز ردیف گویند.
گردآوری و تدوین ردیف به شکل امروزی در واقع از اواخر سلسله زندیه و اوایل سلسله قاجاریه آغاز شده است. در حقیقت در اوایل دوره قاجار سیستم مقامی موسیقی ایرانی تبدیل به سیستم ردیفی شد و جای مقامها را ۷ دستگاه و ۵ آواز گرفت. از اولین راویان ردیف می توان به خاندان فراهانی یعنی: آقا علی اکبر فراهانی، میرزا عبدالله، آقا حسینقلی و... اشاره کرد. ردیفهایی که اکنون موجود می باشد: ردیف میرزا عبدالله - آقا حسینقلی - ابولحسن صبا - موسی معروفی - دوامی - طاهر زاده - محمود کریمی - سعید هرمزی- مرتضی نی داود و... می باشد.
از خسروانی تا دستگاه
موسیقی تاریخی در ایران، ریشه در فرهنگ کهن و ذوق های متنوع مردمان متمدن ایران، در جای جای این آب و خاک دارد، بدان سان که «هر که آمد بر آن مزید کرد، تا بدین غایت رسید». اما در مورد راز پیدایش هفت دستگاه و چرایی و چگونگی تدوین آن، نظرات مختصری مطرح شده که به رغم نزدیک کردن ما به ریشه های موضوع فوق، پژوهش بیشتری را می طلبد.
در پژوهش در عرصه موسیقی و بطور خاص در مورد چگونگی تدوین هفت دستگاه - که تحول بزرگی را در موسیقی ایران رقم زده است - به طرز غریبانه ای با کمبود منابع محکم و مستندات تاریخی مواجه می شویم، و این نیست جز غربت، مهجوری و در محاق بودن این هنر در طول تاریخ پرفراز و نشیب آن.
در گذشته آهنگهایی که مطابق با روش هفت نغمه ای
(هفت نت) نواخته می شد خسروانی می گفتند. کلمه خسروانی در لغت به معنای سرود خوش است و از آنجا که تعداد این آهنگها و نغمه ها هفت عدد بوده هفت خسروانی نیز نامیده می شده ولی در اصل، خسروانی معنی اعم همه آهنگها و آوازهای خوش است اما به تدریج هفت خسروانی(سیستم خسروانی)، جای خود را به مقام و سپس دستگاه داد:
در ابتدا باید گفت که «تا پیش از حدود دو قرن پیش، موسیقی سنتی ایران از ۱۲ مقام(که نماد ۱۲ ماه بود) تشکیل می شد. مفهوم زمان، در ساخت و اجرای موسیقی شرق به ویژه موسیقی قدیم ایران، نقش عمده ای به عهده داشت و در هر زمان از روز یا شب، مقام خاصی متناسب با آن زمان اجرا می شد. چنان که در موسیقی هند، راگای صبح، راگای عصر و یا راگای شب، ناظر بر همین ویژگی نقش زمان است. اسامی برخی آهنگهای به جای مانده از قدیم نشان می دهد که در مراسم و روزهای خاصی از سال، آهنگ های خاصی متناسب با این ایام اجرا می شدند، و مسئله مناسبت زمان در اجرای موسیقی ایرانی رعایت می شده است.
یکی از تغییرات مهمی که کمتر از دو قرن پیش در موسیقی ایران رخ داد، تبدیل مقامهای دوازدهگانه قدیم به هفت دستگاه اصلی و پنج آواز است. ردیف نوازی و بداهه نوازی از پیامد های این دگرگومی است.» (حسین علیزاده بروشور نوا در کنسرت نوا)
در مورد زمان نواختن دستگاه ها و آواز ها در موسیقی ایرانی استاد ردیف آوازی و تصنیف و ضربشناس، «عبدالله دوامی» (۱۳۶۹ - ۱۲۷۰) در خطاب به مجید کیانی می گوید : قدما هنگام شب ابتدا شور می نواختند و سپس آوازها یا دستگاههای دیگر را؛ هنگام روز، اول ماهور می زدند و بعد دستگاههای دیگر را.
استاد کیانی دستگاهها و آوازها را از لحاظ روحی و متافیزیکی نیز چنین تبیین می کند:
" شور آغاز شب است و آوازهای آن ادامه راه و این هستی و آفرینش است. تلاش است، جستجو است و طلب. سه گاه سپیده دم است. پایان شب و آغاز روشنایی زندگی انسان، آن هم عشق است. چهارگاه بر آمدن آفتاب، سرآغاز زندگی، تابش نور، دیدن و شناختن و معرفت است. ماهور آغاز روز، آغاز زندگی، شور و جوانی، غرور و توانگری، بی نیازی، سلحشوری و استغنا است. همایون ادامه روز، تداوم زندگی، اتحاد عشق و عاشق و معشوق، توحید است. راست پنجگاه پایان روز است، فرو شدن خورشید و خزان زندگی، سرگشتگی و حیرت است. نوا سرانجام نیایش زندگی و انسان است. سرانجام آهنگ روشنایی روز که به تاریکی و نیستی می رسد، فقر و فنا است، نوید شبی تازه را می دهد که سرانجام تولدی است تازه و آن تکرار مدار که همان ابتدای آن شور است".
دوازده مقام در موسیقی قدیم عبارت بودند از :
راست/ اصفهان/ عراق/ نوا/ بزرگ/ بوسلیک/ حجاز/ عشاق/ حسینی/ زنگوله/ راهوی(رهاوی)/ زیر افکند.
البته در این اسامی و حتی تعداد مقامات و شعبه ها، اختلاف نظرهایی در همان دوران وجود داشته است، که شاید این تفاوت نگاه و تیوری، ریشه در تفاوت مکاتب موسیقی ایران داشته باشد.
پس از تغییر ساختار موسیقی ایران از ۱۲ مقام به هفت دستگاه فعلی، از این ۱۲مقام «بعضی از آنها امروزه جزو محورهای اصلی [دستگاه ها] است، و بعضی از آنها به پنج آواز... منتقل شده، و بعضی از آنها نیز از ردیف رسمی ایران بیرون برده شده و هم اکنون در موسیقی مناطق مختلف ایران به حیات خود ادامه می دهد.»
هر دستگاه موسیقی ایرانی، توالی از پرده های مختلف موسیقی ایرانی است که انتخاب آن توالی، حس و شور خاصی را به شنونده انتقال می دهد. هر دستگاه از تعداد بسیاری گوشه تشکیل شده است و معمولاً بدین شیوه ارایه می شود که از در امد دستگاه آغاز می کنند، به گوشه اوج یا مخالف دستگاه در میانه ارایه کار می رسند، سپس با فرود به گوشه های پایانی و ارایه تصنیف و سپس رنگی، اجرای خود را به پایان می رسانند.
هفت دستگاه ردیف موسیقی عبارتند از :
۱) دستگاه ماهور
۲) دستگاه شور
۳) دستگاه سه گاه
۴) دستگاه چهار گاه
۵) دستگاه راست پنجگاه
۶) دستگاه همایون
۷) دستگاه نوا
آواز ها:
آواز ابوعطا
آواز بیات ترک
آواز افشاری
آواز دشتی
آواز بیات اصفهان
و البته (آواز بیات کرد)
اما وزیری در مورد تقسیم بندی دستگاه ها به گونه ای
دیگر عمل می کند:
۱) ماهور (راست پنجگاه از متعلقات آن است)
۲) همایون (اصفهان از ملحقات آن است)
۳) سه گاه
۴) چهار گاه
۵) شور(که بعلاوه ابو عطا، بیات ترک، افشاری و دشتی، نوا نیز از شعب آن است) (نظری به موسیقی، ص 109)
که این تقسیم بندی ظاهرا از لحاظ علمی صحیح تر بوده و گویا عدد هفت مورد توجه او قرار نگرفته است، به این صورت که ماهور و راست پنجگاه هر دو از لحاظ فواصل یکی می باشند ولی از لحاظ لحنی با هم تفاوت دارند، و آواز شور و نوا از حیث فواصل هیچ اختلافی ندارند و از لحاظ گردش ملودی و الگوی ملودی تفاوت دارند. در این تقسیم بندی هر دستگاه نماینده یکی از مقامات موسیقی ایرانی است، و بنا بر گفته استاد خالقی «اگر راست پنجگاه و نوا را دو دستگاه متفاوت فرض کنیم در صورتیکه مقامشان عین یکدیگر است هیچ علتی ندارد که اصفهان هم جزء همایون باشد و یا افشاری با تفاوت زیادی که با شور دارد دستگاه جداگانه ای محسوب نگردد.»در هر صورت تقسیم امروزی دستگاه ها و آوازها به غیر از تقسیم بندی وزیری است و چگونگی تقسیم بندی دستگاه های امروزی بر ما واضح و روشن نیست. همانگونه که استادان موسیقی ایران، ردیف دستگاهی را تدوین نموده اند، به عنوان مثال استادان موسیقی ترک نیز فصل های موسیقی خود را تدوین نموده اند. محسن حجاریان، پژوهشگر بزرگ موسیقی، می نویسد: «همانگونه که قرار دادن گوشه های ایرانی پشت سر همدیگر را ردیف می نامند، و تجمع این گوشه ها را زیر چترهای مشخصی دستگاه می گویند، در موسیقی کلاسیک ترکی هم مشابه چنین عمل انجام می شود. در موسیقی کلاسیک ترکیه و مولویه انتظام فرمهای سازی و آوازی را فصل می گویند. به این گونه مقوله موسیقایی فصل در موسیقی کلاسیک مصر وصله می گویند.» ایشان در مورد چگونگی و روند شکل گیری ساختارهای گوشه ها و دستگاه ها عقیده دارد :«به موازات این تغییر و تبدیل در قرون گذشته، موسیقی ایرانی با اینکه چندی از فرمهای موسیقایی خود را از دست داده، اما در مقابل، تغییراتی بنیادین در شخصیت جدیدی در ساختار مدالی خود به وجود آورده است، که بعدا به فرم ها و ساختار های گوشه ای منجر شدند. این ساختارهای گوشه ای، در اصل بانی خانواده های دستگاههای ایرانی شدند که در کنار آن، هیرارکی ویژه آن، شخصیت موسیقایی آن را از موسیقی سایر ملل جدا کرد» (کتاب شیدا ص 148) همان گونه که اشاره شد، در باب ریشه تاریخی و علت تدوین ردیف دستگاهی نظرات مختلفی وجود دارد. برخی عقیده دارند که استادان موسیقی قدیم، تعداد خاصی از ترکیبات ممکن را در هفت دستگاه و به عنوان روش تدریس، جمع آوری و تقسیم بندی نموده اند. برخی معتقدند که در مقطعی خاص، به دلیل سخت تر شدن شرایط سیاسی - اجتماعی برای موسیقی ایران و به تبع آن سیر نزولی موسیقی و قرار گرفتن آن در معرض زوال و از هم پاشیدگی، استادان خبره و دور اندیش آن روزگار بدین نتیجه رسیدند که موسیقی ملی این سرزمین را به شکل ضابطه مند فعلی در قالب هفت دستگاه گردآوری و تدوین نمایند. حجاریان، موسیقی ایرانی را، بر خلاف موسیقی ترکیه که بیشتر تحت تأثیر موسیقی سازی است، متأثر از موسیقی کلامی می داند. ایشان در جستجو و کشف راز پیدایش دستگاه و ردیف، اشاره می نماید که:
«کشف چگونگی تحول پرده گردانی در تاریخ موسیقی ایران، می تواند تا اندازه ای به کشف راز پیدایش دستگاه و ردیف کمک کند. این راز ممکن است رابطه مستقیمی با چگونگی تحولات تاریخی و اجتماعی ایران داشته باشد، که در اصل مسئول رشد هنر موسیقی ایران است. آیا پرده گردانی در موسیقی دستگاهی ایرانی، با ساختار سیستم آوازی ایرانی که بر پایه ساختار غزل است؛ رابطه ای دارد؟ آیا پرده گردانی در موسیقی ایرانی رابطه ای با ساختار زبان فارسی دارد؟...» (کتاب شیدا، ص 124)
از طرفی، بعضی صاحب نظران را عقیده بر آن است که اساساً موسیقی کنونی ردیف دستگاهی و چگونگی شکل بندی آن، در موسیقی تعزیه - که دارای قدمت طولانی در ایران می باشد - ریشه دارد؛ «واژه گوشه در موسیقی عهد ساسانیان مشاهده نمی شود، و احتمال قریب می رود که بعد از مرسوم شدن تعزیه و کاربرد آن، به منظور نشان دادن گوشه ای از واقعه کربلا در یک تعزیه کامل، در موسیقی نیز مصداق پیدا نموده است...»
شاید نتوان ریشه ردیف دستگاهی را در موسیقی تعزیه دانست، چرا که حتی موسیقی تعزیه خود از گوشه ها و دستگاههای ردیف مدد جسته است، اما بی شک تداوم مراسم تعزیه در ایران، با توجه به شرایط سخت و برخوردهای دفعی که همواره گریبانگیر موسیقی بوده است، نقش بسیار مهمی را در حفظ و استوار نگاه داشتن الحان و گوشه های موسیقی داشته است. در میان نظرهای مطرح شده در مورد چگونگی و روند شکل گیری هفت دستگاه، محمد رضا لطفی، به گونه ای دقیق تر به این موضوع پرداخته است. ایشان شکل گیری موسیقی دستگاهی را در رواج و پیشرفت قالب غزل جستجو می نماید: «موسیقی دستگاهی در اثر پیشرفت قالب غزل، که ایرانی ها در آن ید طولایی داشتند، شکل و قوام هنری و گرامری یافته است. از این رو تلاش شد تا اجرای یک ردیف از حد طول ابیات یک غزل بیشتر نشود... در واقع، مطلع غزل، [به عنوان] در آمد [دستگاه] - که گاهی دو بیت بوده - و یا شاه بیت غزل، [به عنوان] اوج آواز [به کار رفته]؛ و تخلص، فرود کامل انتهایی را در بر می گرفته است... این سنت متکی است بر استفاده از قالب های دو بیتی و رباعی که در ایران مرسوم بوده، هنوز در مراسم خانقاهی و اهل تصوف از این دو قالب بیشتر استفاده می کنند» (کتاب شیدا، ص 302)
لطفی همچنان می نویسد: «... در سنت اولیه صوفیان، بیشتر فرم چهار مصرعی را که ایرانی تر است ترویج می کرده اند، و گویند که پس از مرگ
ابوسعید ابوالخیر، که اولین کسی بوده که سماع را در عرفان ایرانی باب کرده، تا چهار صد سال، رباعییات بی نظیر او در سلسله اش به عنوان ذکر به همراه موسیقی خوانده می شده است. بعدها که شاعران عرفانی قالب غزل را در تمام منطقه گسترش می دهند، ابیاتی از این غزل ها که مستقل از کل غزل هم معنا داشته اند و دارای مضامین عرفانی تر هم بوده اند، بخشی از این سنت می شود. به تعبیری، قطعه های مستقل گوشه هایی که در این قالب خوانده می شد، زمینه را برای زنجیره ای کردن آهنگها در خانقاه ها ایجاد نمود، و با ورود غزل به دایره صوفیان ضرورت تدوین متسلسل دقیق تر آن به شکل ردیف جان داد.
طرز تفکر و مراسم خانقاهی و محفل های آن یکی از عوامل مهم شکل گیری ردیف موسیقی در ایران است... که این امر نشانگر غلبه تفکر و اندیشه عرفانی است در شکل گیری نظام کنونی موسیقی.»
در پایان یادآور می شویم که موسیقی ایران زمین، در انحصار هیچ قومیت، فرقه یا طبقه خاصی نبوده و نمی باشد، بلکه حاصل ذوق و فرهنگ همه مردمان این سرزمین در تمام طول تاریخ بوده که امروزه به صورت میراث ملی به ما رسیده، و حتی آن روستایی پاکدل نیز در گذشته های دور و نزدیک با ساز و نوای خویش، در شکل گیری و اعتلای این فرهنگ تنومند و این هنر باشکوه شریک بوده است.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:دستگاه های موسیقی,سنتی, ایران,, :: 19:11 :: توسط : آوا رضایی

زبیگنف پرایزنر، آهنگساز افسانه ای

زبیگنف پرایزنر (Zbigniew Preisner) در 29 مارس 1955 در لهستان بدنیا آمد. شاید مهمترین عامل شهرت وی ساخت موسیقی فیلم برای کارگردان شهیر دنیای سینما کیشلوفسکی بود که توانست وی را به دنیا معرفی نماید، هر چند موسیقی جادویی ساخته شده توسط پرایزنر به قدری زیبا بود که یکی از عوامل بسیار
تأثیر گذار بر آثاری چون سه گانه های کیشلوفسکی و دیگر آثار این فیلمساز فقید به حساب می آید.
نکاتی در زمینه زندگی و فعالیتهای این آهنگساز
پرایزنر تحصیلاتش را در زمینه فلسفه و تاریخ در دانشگاه کراکف لهستان به پایان رساند و هیچگاه بصورت رسمی تحت آموزش موسیقی قرار نگرفت وی بصورت خود آموز آهنگسازی را از طریق گوش دادن به موسیقی و تنظیم قطعات از روی آثار ضبط شده فراگرفت. سبک و شیوه آهنگسازی وی را می توان نئو رومانتیسیسم دانست؛ پاگانینی و سیبلیوس از جمله کسانی بودند که بر وی تأثیر بسیاری داشتند. بیشترین شهرت وی برای ساخت موسیقی متن فیلم سه گانه های کیشلوفسکی بود؛ یک سه گانه که بر اساس رنگ های پرچم فرانسه و با استفاده از شعار انقلاب فرانسه آزادی، برابری، برادری بود و در 1993 تا 1994 به نامهای آبی، سفید، قرمز به تصویر در آمد. بعد از همکاری با کیشلوفسکی، پرایزنر با بستن قراردادی با فرانسیس فورد کاپولا بعنوان تهیه کننده متعهد شد تا موسیقی برای فیلم کارگردانی از لهستان بسازد. وی با کارگردانهای دیگری نیز فعالیت داشته که ساخته هایش در جشنواره های مختلف توانسته است جوایزی را بخود اختصاص دهد همچون جایزه جشنواره فیلم سزار فرانسه در سال 1994 برای فیلم Three Colors: Redو دریافت همین جایزه برای ساخت موسیقی فیلم Élisa در سال 1996. جایزه نقره ای جشنواره فیلم برلین برای فیلم
The Island on Bird Street در سال 1997.
در سال 1998 همکاری وی در مجموعه Requiem for My Friend بزرگترین قدم و اثر هنری در زندگی پرایزنر بود و این کار برخلاف دیگر آثارش در زمینه موسیقی فیلم نبود. بار دیگر همکاری وی با کیشلوفسکی یکی از ارزشمندترین آثاری را بوجود آورد که بعد از مرگ این کارگردان این کار بعنوان یادبودی گرانبها از وی می باشد؛ ساخت موسیقی بر روی اشعار کریستف پیسویچ شاعر لهستانی و برنده جایزه نوبل که توسط کیشلوفسکی کارگردانی شده بود. از دیگر فعالیتهای وی می توان به ساخت موسیقی متن سریال 26 قسمتی People's Century ساخته شده توسط تلویزیون بی بی سی انگلیس و پی بی اس آمریکا اشاره کرد. همکاری با کارگردان در سال 2003 و در فیلم It's All About Love؛ وی در سال 2006 و در آلبوم On An Island با گیتاریست شهیر گروه پینک فلویدکه در زمینه تنظیم و ارکستراسیون قطعات نیز همکاری داشت. سکوت، شب و رؤیاها یکی دیگر از طرحهای بزرگ پرایزنر در زمینه ارکسترال و کر است که بر اساس متن و نوشته های کتابی با عنوان Job می باشد. این اثر ارزشمند با خوانندگی مادر دئوس، ترزا سالگوئیرو و توماس کالی در سال 2007 منتشر شد. وی همچنین در سال 2006 در قسمت فیلم کوتاه جشنواره کن به داوری پرداخت؛ اما از نکات جالب همکاری کیشلوفسکی و پرایزنر خلق آهنگساز خیالی با عنوان «وان دن بودنمایر» بود که در سه گانه این آهنگساز آلمانی قرن 18 و البته خیالی وجود دارد!
درزمینه فیلمنامه زندگی دو گانه ورونیک به توضیحات جالبی در زمینه وان دن بودنمایر
بر می خوریم به اینصورت که در حدود یک سال نامه ای از انتشارات دانشگاه اکسفورد برای کیشلوفسکی ارسال شده بود به این شرح که این دانشگاه مشغول ویرایش مجدد فرهنگ نامه موسیقیش می باشد و اطلاعاتی در زمینه این آهنگساز قرن 18 که آهنگهایش در موسیقی فیلمهای وی چون ده فرمان،- زندگی دوگانه ورونیک و سه رنگ (قرمز، آبی، سفید) نقش داشته است ارسال نماید!
کیشلوفسکی نیز در جواب بیان می دارد که این فرد شخصیت خیالی است که وی و آهنگسازش (پرایزنر) خلق کرده اند که در مقابل، دانشگاه آکسفورد با پافشاری و عدم باور این حرف خواستار اطلاعات مورد قبول در این زمینه شدند که بار دیگر کیشلوفسکی اذعان داشت که موسیقی فیلم مذکور ساخته پرایزنر آهنگساز خود آموخته ای از لهستان می باشد!
از این آهنگساز آثار متعددی منتشر شده است که اجرای 10 قطعه آسان برای پیانو (تکنوازی) را به علاقه مندان به نوازندگی پیانو برای آشنایی با این آهنگساز توصیه می کنیم.
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:افسانه,آهنگساز,زبیگنف پرایزنر, :: 19:9 :: توسط : آوا رضایی

موسيقي درمانگر كيست؟
انجام و ارائه روش درماني توسط هر فردي جايز نيست. موسيقي درمانگرها افرادي متخصص هستند كه در زمينه هاي مختلف موسيقي و شاخه هاي درماني، آموزش ديده اند. آنها با اساس بيماري ها، درمان هاي مختلف آنها، روانشناسي موسيقي و... آشنا هستند. موسيقي درمانگرها با تمام سطوح سني از اطفال كم سن و سال گرفته تا افراد مسن كار مي كنند.
آنها به صورت خصوصي يا همراه با روانپزشكان و روانشناسان و به عنوان عضوي از گروه مشاورين توانبخشي فعاليت مي نمايند. اين افراد در مراكز مختلفي همانند مدارس، مطب هاي خصوصي، خانه هاي سالمندان، بيمارستان ها و مراكز روانپزشكي مشغول به فعاليتند.به هر حال قبل از انتخاب يك موسيقي درمانگر سعي كنيد با چند درمانگر صحبت كرده تا بهترين انتخاب صورت گيرد.
چه نوع موسيقي خاصيت درماني دارد؟
بسته به فرهنگ و علايق فردي و اجتماعي، موسيقي درماني مي تواند متفاوت باشد. مثلاً در كشور ما ايران اسلامي بيشتر موسيقي پاپ رايج است زيرا اكثر مردم اين نوع موسيقي را ترجيح مي دهند. بنابراين موسيقي پاپ براي موسيقي درماني در كشور ما بيشتر كاربرد دارد. موسيقي درماني براي تمام افراد مناسب نيست. برخي از افراد ممكن است با اين نوع درمان احساس اضطراب و برافروختگي بيشتري نمايند و بعضي به آن پاسخ مي دهند كه براي فهميدن اين مسئله لازم است كه با پزشك مشورت شود تا وجود هرگونه مشكل پزشكي را در شما رد نمايد. البته موسيقي درماني اغلب در مرحله اي مورد استفاده قرار مي گيرد كه بيمار به پزشك مراجعه كرده اما متأسفانه به نتيجه دلخواه دست نيافته باشد آنگاه به مراكز كاردرماني- موسيقي درماني مراجعه مي كند پس در حقيقت مردم آن را به عنوان درمان ثانويه مي شناسند.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:درمانگر, پزشک,مشورت,روش,روشدرمانی, :: 19:6 :: توسط : آوا رضایی

موسيقي درماني چيست و چگونه اثر مي كند؟
افراد هنگام شنيدن يك موسيقي پر تنش، احساس پر انرژي و هنگام شنيدن قطعه آرام و كلاسيك، احساس آرامش دارند. موسيقي درماني ارتباط متعادلي ميان موسيقي و خلق و خو برقرار مي نمايد. هنگام گوش دادن به موسيقي ميزان آزادسازي اندروفين ها (هورمون هايي كه در بدن انسان موجب نشاط و سرخوشي و كاهش درد مي شوند) توسط موسيقي افزايش مي يابد. موسيقي درمانگرها معمولاً از موسيقي براي ايجاد ارتباط استفاده مي كنند. به دليل اينكه موسيقي داراي گوشه ها، ضربه ها و آهنگها است، مي توان آن را نوعي زبان دانست و از آن براي برقراري ارتباط استفاده نمود. بنابراين
مي توان براي بيماراني كه داراي اختلالات ذهني و جسمي هستند، از موسيقي درماني استفاده كرد تا بتوانند احساسات خود را بيان كنند.
موسيقي درماني عبارت است از كاربرد موسيقي براي القاي آرامش و تسريع روند بهبود بيماري ها و بهبود عملكرد ذهني و ايجاد سلامتي. افراد تحت درمان با موسيقي، به وسيله راهنمايي هاييك فرد متخصص كه در اين زمينه آموزش ديده يا زير نظر يك موسيقي درمانگر داراي مجوز فعاليت،به موسيقي هاي خاصي گوش مي دهند و يا موزيك هايي را
براي خود مي سازند. موسيقي درماني يكي از درمان هاي هنري خلاق يا درمان هاي بيانگر احساسات ( شامل درمان هاي هنري، شعر سرايي، درام درماني و...) است. از موسيقي درماني مي توان به تنهايي و يا همراه با درمان هاي ديگر استفاده نمود.
كاربردهاي موسيقي درماني چيست؟
مطالعات و تحقيقات مختلف نشان داده اند كه موسيقي درماني در پيشبرد آرامش، كاهش اضطراب و درمان افسردگي مؤثر است. همين طور به بيماراني كه از اختلالات و مشكلات عاطفي و احساسي رنج مي برند مثل سرطاني ها، ديابتي ها و بيماران قلبي و سوختگي اجازه مي دهد تا بتوانند تغييرات مثبت ذهني و خلقي در خود ايجاد نموده و در عين حال توانايي حل مشكلات را به دست آورند. در واقع موسيقي بر عملكردهاي فيزيولوژيكي مثل تنفس و ضربان قلب و فشار خون تأثیر دارد. عمومي ترين استفاده از موسيقي درماني براي كاهش تنش هاي رواني است.موسيقي درماني به عنوان درمان مكمل براي توان بخشي بيماران باعث تقويت سطوح ارتباطي و هماهنگي جسمي شده و در افراد داراي اختلالات گفتاري كه دچار مشكلات روحي و جسمي نيز هستند، باعث بهبود عملكردهاي جسمي و ذهني مي شود و در مراقبت از نوزادان، حتي نارس مؤثر و مفيد بوده و مي تواند نياز به دارو درماني را حين زايمان كاهش داده و براي درمان بيماران مبتلا به ايدز، سكته هايمغزي، پاركينسون و آلزايمر مورد استفاده قرار گيرد.علاوه بر تأثیرات درماني ياد شده، موسيقي مي تواند براي ارتقاي برخي از عامل های رفتاري در افراد سالم، مؤثر واقع شود. مثلاً در صنعت از روش موسيقي براي افزايش بازده، توليد و آرامش رواني كاركنان استفاده مي شود. موسيقي درماني قادر است به افراد درون گرا كمك كند تا به شخصيتي برون گراتبديل شوند و به بيماران اوتيستيك (در خود مانده) و اسكيزوفرن (دچار جنون جواني) هم براي كاهش گوشه گيري كمك نمايد. همين طور براي بيماران مبتلا به سكته مغزي و اختلالات گفتاری ديگر نيز مي تواند مؤثر باشد. وقتي اين بيماران به موسيقي هايی با ضرباهنگی خاص گوش مي دهند، به طور همزمان حركات عضلات آنها بيشتر و بهتر مي شود. موسيقي درماني قادر است افكار و احساسات و تجارب منفي را از بيماران دور نمايد. به عنوان مثال درد ناشي از اعمال جراحي و دندانپزشكي و... با آن كاهش مي يابد.
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:درمان, موسیقی درمانی, :: 19:5 :: توسط : آوا رضایی

موسیقی خوب چیست؟
واقعاً چه معیاری برای تمیز دادن موسیقی خوب و غیر خوب وجود دارد؟ جواب دادن به این سوال ها غیر ممکن است، زیرا تعریف موسیقی این هنر را همانند سیالی خیالی معرفی می کند که در هر ظرف اندازه گیری به همان شکل ظرف در می آید و طبقه بندی
کردن آن همانند این است که ما بگوییم فقط یک ظرف با یک اندازه تعریف شده و یا سلیقه ای وجود دارد.
این همان اتفاقی است که برای موسیقی هایی که می شنویم بوجود آمده است. یعنی قبل از تولید موسیقی شکل آن از قبل تعیین شده و قالب آن طراحی شده است. درست مثل تولید لاستیک خودرو که در قالب های از قبل مشخص شده ساخته می شود و تنها فرق بین آنها اندازه آنها و تعداد شیارهای روی آن است.
موسیقی یک هنر انتزاعی است که در هنگام ساخت آن فقط روح خالق هستی به روح خالق موسیقی مرتبط می شود و اگر در این میان باید و نباید های اشخاص دیگر وجود داشته باشد، آن موسیقی خشک و بی روح می شود، درست همانند بسیاری (نه همه) موسیقی های مجازی که امروزه بیرون می آید. بدون توجه به سبک شناسی موسیقی و قبول احتمال سنت شکنی؛ قالبی که برای موسیقی به اصطلاح قالب «موسیقی خوب» و« موسیقی قابل قبول » ساخته شده بسیار کلیشه ای و سلیقه ای خواهد بود. تمامی آهنگسازان معروف دنیا در هر سبکی که فعالیت می کنند در اصل تنوع در ساخت موسیقی متفق القول هستند وگرنه تمامی موسیقی های آنها تکراری و خسته کننده می شود. در اصل اول موسیقی ساخته می شود بعد سبک آن طبقه بندی می شود و در موارد متعددی آهنگسازان در سبک های مختلف آهنگ سازی می کنند.
حال با توجه به موارد مطرح شده موسیقی خوب چیست؟ به نظر من همه موسیقی ها! شاید این جواب برای افرادی که طرفداران یک سبک موسیقی هستند گران تمام شود. ولی،اگر به این مسئله بصورت کلی و از بیرون (نه از درون) نگاه کرد، آیا خوب بودن موسیقی فقط نظر مخاطبان آن نیست؟ یعنی اگر شما برای یک گروه از طرفداران موسیقی کلاسیک، موسیقی محلی بومیان استرالیا را پخش کنید، آیا به نظر آنها این موسیقی خوب است؟ بیایید کمی سؤال را سخت تر کنیم، اگر برای گروهی که طرفدار پروپا قرص موسیقی سنتی باشند موسیقی پانک راک پخش کنیم ،آیا آنها حاضر خواهند بود حتی به یک دقیقه از آن موسیقی گوش کنند؟ بدون توجه به شناخت کامل از مقوله سبک شناسی موسیقی و قبول این مسئله که در هر جامعه پویا سلیقه های
بی شماری هستند که احترام به آن سلایق نشانه رشد فکری و اجتماعی است نمی توان عنوان "موسیقی بد" را برای هیچگونه موسیقی گذاشت. بنابراین با قبول این امر که هرگونه اثر هنری قابل نقد است باید قبول کرد که ممیزی موسیقی در هر صورت (چه قبل و چه بعد از پخش) کاملاً بی معنی است و فقط عنوان سانسور را می توان به آن داد.
در هر جامعه پویا و رو به رشد، این مراکز فرهنگی و
ایستگاه های رادیو و تلویزیون ها هستند که می توانند با پخش انواع موسیقی در سبک های مختلف و در برنامه های مختلف، آموزش سبک شناسی را به مردم بدهند و در نتیجه مخاطبان موسیقی های مختلف را با سبکهای مختلف طبقه بندی کرده و در نهایت آمار واقعی سلیقه مردم را بدست بیاورند. این آمار در نهایت به صنعت موسیقی رشد کافی را می دهد تا بتواند در انتخاب هنرمندان مورد قرارداد خود حرفه ای تر عمل کند. این آمار می تواند نشان دهد که هر سبک موسیقی در جای خود طرفداران و مخاطبین خود را دارد و اگر آن مراکز تخصصی و بدون اعمال سلیقه کلی گرایی عمل کنند موجب رشد همه سبک ها
خواهد بود و از آنجائیکه در کشور ما صدا و سیما دولتی است، این برنامه ریزی می تواند بدون معضل اعمال فشار شرکت های تولید موسیقی انجام گیرد، معضلی که در بسیاری از کشورهای دنیا جلوی رشد موسیقی های کم طرفدارتر را گرفته است. در نهایت در دنیای امروزی که بسیاری از شرکت های تولید موسیقی به صنعت دیجیتال و پخش و فروش اینترنتی موسیقی روی آورده اند و رادیو ها و تلویزیون های اینترتی و ماهواره ای گوی سبقت را ربوده اند، مراکز فرهنگی ما باید با سرعت عمل و آزادی عمل بیشتری فعالیت کند تا عملا از عقب ماندگی موسیقی کشور جلوگیری کنند. ساخت و پخش و اجرای موسیقی برای آهنگسازان و نوازندگان هر سبکی از موسیقی مانند نفس کشیدن و یا غذا خوردن است. هر چه این امر عادلانه تر، منسجم تر و سریعتر انجام گیرد رشد موسیقی بیشتر و تعداد موسیقی های خوب نیز بیشتر خواهد بود،زیرا برای مخاطبین هر سبک ، آن موسیقی "خوب" خواهد بود.
مبحث بعدی « موسیقی را خوب شنیدن » است. پس از انتخاب موسیقی، شنیدن درست آن یک مسئله مهم است. شنونده حتی اگر عاشق قطعه ای از موسیقی باشد ولی آن را با پارازیت، خرخر و کیفیت بد بشنود از آن رانده می شود. نه تنها تمامی تلاش آهنگساز و نوازندگان از بین می رود بلکه گوش شنونده به اصطلاح اهل فن « خراب » می شود. ما همگی درباره آلودگی صوتی یا خوانده ایم و یا شنیده ایم. آلودگی صوتی فقط صدای بوق خودرو ها و آژیر خطر آنها نیست. گوش کردن به موسیقی با کیفیت پائین نیز نوعی آلودگی صوتی است که در نهایت موجب آن خواهد شد که گوش شنونده نسبت به بعضی از فرکانس های مورد نظر آهنگساز و تنظیم کننده حساسیت خود را از دست بدهد. یکی از مهمترین تأثیرات این عمل این خواهد بود که شنونده دیگر به موسیقی اهمیت ندهد ویا فقط به شعر آن دقت کند در صورتی که در بسیاری از سبک های موسیقی (که در آن کلام وجود دارد) خود موسیقی دارای اهمیت بسیار زیادی است وبرای این گروه در اصل این موسیقی است که سبک را مشخص می کند. مشکل فنی دیگری که در حال حاضر نه تنها در ایران بلکه خیلی از کشورهای دنیا با آن دست به گریبان هستند مسئله شدت صدا بین برنامه های مختلف است. حتماً دقت کرده اید که گاهی به یک قطعه موسیقی در رادیو گوش فرا می دهید که ناگهان برنامه بعدی با صدای بسیار بلندتر تمامی هوش و حواس شما را در هم می ریزد و به قول استادی؛«هنگام گوش کردن به قطعه ای
از موسیقی ملایم صدای تبلیغ نخود فرنگی با صدای بسیار بلندتر از موسیقی همانند فرو کردن میخی در گوش انسان را می آزارد.» این دو معضل در اصل مسائل فنی هستند.
آلودگی صوتی دیگری که در هنگام پخش موسیقی وجود دارد مربوط به بخش اول این نوشتار است. بارها شده است که رادیو قطعه موسیقی را بدون مطرح کردن نام آهنگساز و یا خواننده (اگر با کلام باشد) پخش کرده و ناگهان قبل از پایان آن قطعه، قطعه موسیقی دیگر را در سبکی کاملاً متفاوت پخش می کند.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:خوب,موسیقی خوب,, :: 19:3 :: توسط : آوا رضایی

قاآنی
میرزاحبیب الله متخلص به قاآنی در1223 هجری قمری در شیراز بدنیا آمد.ریاضیات

و حکمت الهی آموخت.مورد توجه حاکم وقت قرار گرفت وقصایدی در مدحشان

می گفت.به مشهدرفت و علوم ادبی ،عربی،هبئت ونجوم وزبان فرانسه را فرا گرفت.

درسال 1251 به تهران رفت و قصیده ای در مدح محمد شاه قاجار سرود و لقب مجتهد

الشعراء گرفت . در مدت طول عمرش سفرهائی به اصفهان ، کرمان، خراسان،و تهران

داشت. پیکر او در شهر ری به خاک سپرده شد . او مشهور ترین شاعر دوره بازگشت

ادبی است. درسرودن قصیده مسمط وغزل تبحر داشت. در قصایدش لفظ بر معنا چیره
میشود و مسمط هایش دارای مضامین دلنشینی است. او معتقد بود که سعدی غزل

را به کمال رسانده و دیگر بعد از او کسی نباید غزل بگوید.
نامدی دوش ودلم تنگ شد از تنهائی
چه شود کز دلم امروز گره بگشائی
ور تو آئی نشود چاره ی تنهائی من
که من از خویش ر وم چون تو زدر باز آئی
آثارش دیوان ،قصاید قاآنی ،گلستان قاآنی ،پریشان نامه ،ورساله ای در علم شانه بینی

و رساله ای در هندسه جدید .
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:قاانی,ریاضیات, حکمت الهی,نجوم,هیئت,زبان فرانسه, :: 19:0 :: توسط : آوا رضایی

فرصت شیرازی
ملقب به میرزا آقا مشهورو معروف به فرصت الدوله در سال 1271 در شیراز متولد شد.

از کودکی به آموختن پرداخت. ودر صرف و نحو، حکمت ، حساب ، هندسه ، تحصیل کرد

و به زبان انگلیسی کاملا آشنا شد. وی علاوه بر آموختن علوم مذکور موسیقی را نیز

فرا گرفت. به دلیل علاقه به تاریخ باستان به فراگیری خط میخی پرداخت کتاب صرف و نحو

را با خط میخی تأ لیف کرد.خط پهلوی رانیز فرا گرفت و مترجم متون پهلوی شد.به آموختن

قاشی پرداخت و در سیاه قلم استاد شد.همچنین در نقشه برداری مهارت داشت واز طرف

دولت به مأموریت ها ومسافرت میرفت.با عکاسی آشنا شد. اویک جعبه شطرنج و مهره های

او راساخت.در خطاطی استاد شد و در خط نسخ ، نستعلیق ،شکسته ،تبحر داشت.فرصت

در سرودن انواع شعر استاد بود مهمترین آثارش عبارتند از :
آثار عجم و شیراز نامه ،( آثار باستانی، تاریخ، جغرافیا،و رجال علم و ادب و سیاست است)

اشکال المیزان (در علم منطق) بحورالحان (در علم موسیقی) ، دیوان فرصت ،

، مثنوی هجرنامه ، تفریظات ،شطرنجیه،رساله در علم هیئت،تصحیح و چاپ

شاهنامه .او ریاست مدارس معارف شیراز را پذیرفت وسپس به انتشار روزنامه فارس پرداخت

که حاوی اخبار رسمی قشون جنوب ایران بود. در جوار آرامگاه حافظ بخاک سپرده شد.
هر زمان سلسله زلف تو در تاب رود                               ای بسا سلسله ها را که زدل تاب رود
فرصتا روی متاب از در جانان همه عمر                          عاشق آن نیست که هر لحظه بهر باب رود
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:فرصت, حکمت,حساب,هندسه,کتاب صرف و نحو,, :: 18:57 :: توسط : آوا رضایی

عرفی شیرازی
درسال( 963 ه ق) درشیراز بدنیا آمددر موسیقی و خط نسخ بسیار

تبحر داشت. از پیروان سبکهندی بود ودرسرودن انواع شعر مهار ت

و شعار او دارای مضامین تازه ای است . آثارش:
نفیسه ،مثنوی مجمع الابکار ، مثنوی فرهاد و شیرین ،و کلیات که

شامل اشعار او بالغ بر 14 هزاربیت می باشد.در سن 36 سالگی درلاهور در گذشت.
آنانکه غمت مایه افسانه نسازند                        با همدمی محرم و بیگانه نسازند
این میل که می بینم ازطبع تو عرفی                ظلم است که از خاک تو پیمانه نسازند
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:عرفی,نسخ,خط, خط نسخ,آثار, :: 18:52 :: توسط : آوا رضایی

شوریده شیرازی
حاج محمد تقی ملقب به فصیح الملک و متخلص به شوریده

در سال (1274 ه.ق) در شیراز بدنیا آمددر هفت سالگی به علت ا

بتلا به آبله نابینا شد.در نه سالگی پدرش را از دست داد.او هوش

سرشاری داشت وبه فراگیری علوم ادبی پرداخت ودر شعرو شاعری

بلند آوازه گردید.با شاعران هم عصرخود چون بهار، ایرج میرزا،وحید

دستگردی مکاتبه و مشاعره داشت.در مدح پادشاهان قاجار شعر

می –سرود ودر قصیده ،غزل ، طنز استاد بود . آرامگاهش در جوار

آرامگاه سعدی است .آ ثار وی دیوان غزلیات نامه روشندلان ،

وتصحیح کلیات سعدی.
روی بنمائی و دل از من شوریده ربائی/  تو چه شوخی که دل از مردم بیدیده ربائی

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:شوریده, بهار ,فاجار, :: 17:7 :: توسط : آوا رضایی

اهلی شیرازی
شیخ محمد در سال 858 ه.ق در شیراز بدنیا آمد.

از شاعران معروف قرن نهم و از شاگر دان علامه
دوانی بود.در کتاب هدیه العارفین از دوازده کتاب

و رسال اهلی نام برده شده است.او در سرودن

انواع شعر مهارت داشتو علت تخلص وی ارادت

او به اهل بیت ذکر شده است
دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست/  فریادم از آنست که فریاد رسی نیست
ای مرغ گرفتار که دوری ز گلستان/  وا ماندگیت جز به شکست قفسی نیست
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:اهل ,اهلی ,قرن , رساله,, :: 17:0 :: توسط : آوا رضایی

استاد عبدالعلی دست غیب

نقدی بر کتاب رد پای معکوس و سایه های آویزان دو مجموعه ی شعر

آوا رضایی (فتوحی)
پنجره فریاد می زند:
بمان
تا هزار لایه تاریکی را
فرو گذارم
در پشت پلک روشن شب (رد پای معکوس 28)
به تازگی دو دفتر شعر(سایه های آویزان ورد پای معکوس) شیراز1389سروده آوارضایی(فتوحی)به چاپ رسیده است و این هر دو مجموعه شعر نشان می دهدکه سراینده آنها درکار سرودن و چاپ اشعارخود جدیت کافی دارد و نیز نشان می دهد که سرایندگان نسل سوم و چهارم شعر شیرازحرفی برای گفتن و نغمه ای برای شنیدن دارند در حالیکه نسل اول شعر جدید سرایی شیراز اشعارشان قدیمی شده و نسل دوم که نیمه عنوانی هم دارند و هر یک مدعی است بهترین شاعر این شهر است و این ها نیز مدتی است از نفس افتاده اند وخود و دیگران را تکرار میکنند.............
آوا رضایی (فتوحی) از شاعره های تازه چرخ شیراز است.به شعرو موسیقی و شعر سرودن مهرآتشینی دارد .با زحمت و کوشش فراوان راه خود را یافته است و حرف و حدیث های تازهای داردبه گفته خودش شاعر باید در گزینش کلمه های مناسب ولحن و موسیقی ویژه دقت لازم را داشته باشدچرا که اینها از مهمترین ارکان آواز ایرانی است البته میتوان پذیرفت سراینده دفتر شعر ردپای معکوس در برخی از قطعه ها ابزاری برای گردش ملودیک و در هم آمیختن نغمه ها یافته استو به این وسیله زبان جسم و جنس را از حالت بیرونی به حالت درونی تبدیل کرده است. البته نه به صورت قطعه های دارای وزن عروضی توللی بلکه به صورت سرایش آزاد دارای وزن درونی ونغمه واژه ها و تناسب کلامی جدید. این قطعه ها آنجا که آهنگ ها و دلالت های جمله ها را با آوردن جناس وتناسب لفظ ومعنا تعهد میکند به خوبی میتوانند پیوند یافتن مخاطب را با فرازهای متفاوت قطعه شعر، برقرار سازند و دریافت ادراکی و ذوقی سراینده را به شنونده و خواننده
دهد:
نامرعی است زاویه خط چشم من و قله کوه/ وجاده ای که میدان دیدم را مشغول کرده(همان40)
در حلقه فشار
دل حجیم می شود (همان ،38)
تصویر نقش تو/در خیال من /باده در جام است (همان،35)
دو نمونه نخست زبان،زبان عادی و روزنامه ی است ونمونه سوم تعبیری قدیمی عرضه میکندو تکرار مکرر است.حافظ گفته بود ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم که در ساحت عرفان معنایی مثبت دارد.مسئله در اینجا مسئله محتوا وشکل بندی یا (فرم)نیست.مسئله مهم سویه نظری ونگاه راوی به چیز ها و آدمهاست.زمانی که دوربین شاعریا قصه نویس براوبژه ها میزان می شود، اگراین دوربین ثابت بماند،دورنمای کنش ها و چیز ها، ثبوتی را می نمایانند که در واقع وجود ندارند.پدیده ها ثابت و یکسان نیستندو هردم مانند بت عیار به صور گونه گون می آیند.مفهوم ها نیز همینطور.بنابراین اگر تصاویر دوربین هنرمند اوبژه های ثابتی را بنمایانند(مانند دلدادگی دلدار به گل ،لاله،سرو، صنوبر خرام)واقعیت تصویر شده لغزان بودن و نا پایابودن آن را نمی رساند و در نتیجه روایت شعری و بینش استعاری هنرمند، ترکیبی از تضاد ها وگونه گویی بدیعی را که واقعیت دارد،به دست نمی دهد و در هر حال به سوی مفهوم های ثابت به حرکت در می آید.
در این زمینه میتوان از مفهوم <عشق >سخن گفت.عشق در معنای ساده یعنی دلبستگی شدید آدمی به آدم دیگر.در اینجا ماجرا ماجرای دلدار و دلباخته است یعنی پیوستگی شدید دو تن به یکدیگر.در کار و بار عاشقی و کامیابی (دلباخته) بین شاعران کلاسیک غالبا یکنواخت و ثابت است .ناز از سوی دلدار است ونیاز از سوی دلباخته وهجران هم غالبا حاصل این عشق نابرابرو یک جانبه است. اکنون اگر امروز شاعری بیاید و همین تم (موضوع)را به فرم تازه در آورد،نمیتوان گقت شعر مدرن سروده است. واقعیت برونی با گرایش شخص به اوبژه ها از نظر گاه نسبی بودن و آنجا در ژرفای رویاهاو تخیل های او به هم آمیخته شدنش، لجظه ها و تصویر هایی می سازدپر از <وقفه><مکث> <ناپایابودن> و شگفت انگیز بودن. نباید فریب داده شده ها ونظرگاه های ثابت را خورد. در دفترردپای معکوس که زنی هجران کشیده و دردمند به حرف آمده،حدیث عشق،هجران و انتظار و هراس حاصل از ان ها را بیان می کند.
صدای گره خورده ات
به گذشته ام کشاند
می خواستم رها شوم
اما
گره ها گرد من تحریر دیواری شدند
وصدایم را نشنید
هیچکس.(همان، 10)
در قطعه های دیگر غالبا از کسی سخن می رود که می بایست مانند آب در آینه برود وهمچون آب
بر اینه بیدار شود، یا آهسته می آید ،نگاه راوی را مهتابی می کند، تا هر دو از زندگانی پر شوندودر وسوسه گناه حل شوند.راوی دلش هوای دلدار دارد،پس آینه را می چرخاند،دست بر گونه ،با دهانی به شکل خاطره،حلول می شود در خودش ودر غربت نگاه خود می چکد.......
کوتاه سخن اینکه راوی به تعبیر فروغ فرخ زاد <زنی > است دردمند در آستانه فصلی سرد،تنها و جفا دیده کسی که صدای <او>را می شنود در خود که پیر می شود. همین جا سخن ازنقطه های انتظار است تا فاصله دلدار، مشت کوبیدن به باد و خیره ماندن به نقطه ای دور، وسایه های غبار گرفته در پریشانی نیمه شب و مهمتر از همه ردپاها ، پاهایی که بسوی گذشته بسوی دوردست خیز بر می دارند، اما در واقع پیش نمیروند باژگونه میروند:
امروز بیا
که من
باید در تو راه بروم
تا فردا
تا رد پای معکوس 0همان،103)
پس راوی بالا نمی رود ،پیش نمیرود، فرو می رود و خلاصه انکه اوکه قلبی سبز دارد، جفتش رادرپروازی تلخ فرا می خواند.(همان،93)در این فراز ها فرم تازه ای دیده نمی شود. آنچه به بیان آمده در شکل شعرآازاد شاملویی افتاده و پیام شعر بر آن سوار شده. البته در بغضی از فرازهای هر دو دفتر شعر سراینده- به ویژه در کتاب سایه های آویزان تازگی و آشنایی زدائی از لحاظ تصویر سازی ها و تعابیر،هست:
زخم خاکستری
شعرسپیدم را
سیاه می کند (سایه ها....23)
وقتی تو با منی/درختان/در سپیدی سرد/هم/شکوفه می دهند(همان 45)
می بینیم که در همه این نمونه ها راوی خود را در عناصر بیرونی طبیعی پنهان می کند.اجزاء جمله ها مدام به سوی انتزاع در حرکتند. محسوس و ملموس و گوشمند نمی شوند.
روشن نیست دلدار موصوف چه شکل و شمایلی دارد ؟ کوتاه یا بلند بالا است ؟ اطوار و رفتار و گفتارش چگونه است ؟ شوخ و بذله گوست یا عبوس و ترشرو ؟ چرا رفته است و کجارفته است فقط در ایجا دلباخته جفا دیده در انتظار است و وجوه این انتظار را ازبین نمی بر د، گله و شکوه و مویهمی آغازد، خود را به درودیوار می زند تا دلدار را باز آورد که غالبا ممکن نمی شود، طفیل لحظه ایست سبز ازبا او بودن.
این ها همه ابستراکسیون (انتزاع) حالت دلباختگی و انتظار است. چکیده سخن این است که راویبسیار به خود مشغول است و از مرز حالات انتظار و در ماندگی بیرون نمی رود:
گم گشته زنی است در نفسش
ودرختی که بیرون می آورد ریشه هایش را
تا دفن کند در گودال دگری (همان،53)
اشعار هر دو دفتر از بسیاری جهات زیر نفوذ طرز بیان و امپرسیونهای شاعرانه فروغ فرخ زاد ومنصور برمکی است(واین یکی در برخی موارد کاربرد افعال لازم، متعدی در شعر برمکی را به یاد می آورد)ثاثیر تعابیر فروغ البته زیاد تر و نمایان تر است:
پرنده فروغ بود
که گریخت (همان،36)
وگاه کار راوی به نقل قول صریح می کشد:تا بشکافد پوستم از حس باروری (همان،11)
یا: می خواند آوای هستی را
از پشت پلک نگاه زنی
که گفت: تنها صداست که می ماند (همان ف37)
د رواقع برخی از قطعه ها از جمله قطعه (32) کتاب ردپا....(توهمی عصیان کرد.... تندبس عاطفه
در میادین شهر حراج خواهد شد.. ... رباط های بی هویت....)
نسخه بر داری تولدی دیگر از فروغ فرخ زاد است بی آنکه از وصف حالات بیرون امده باشد.
راوی اساسا به وضعیت آدمها و اشیا نپرداخته و در مرحله وصف آنها متوقف شده است.اشعار هر دودفتر البته زنانه است.اما چون سراینده بیان حالات می کند، تاثیر بیشتر اشعاراوموقتی واختصاصی است. شعر و قصه مؤثرو عمومی ،شعری است که هر دو سویه انتزاعی وواقعی و ملموس را داشته باشد، تعابیر حسی به خواننده شعر کمک می کند در مثل چراغی داشته باشد در سلوک در تاریکیهای نامحسوس و نادیدنی برای دیدن رد پاهایی در جاده ای متروک ودر مقام راهنمایی برای پی بردن به عواملی که گر چه با ما بیگانه نیست اما در نظر نخست دور از دست ونا آشنا می نمایاتد اما در واقع از تجربه ای که ممکن است هر یک از ما در لحظه هایی از زندگانی داشته باشیم خبر میدهد.
امیلی دیکنسون شاعره امریکایی در پاسخ ناشر آثارش که از وی عکس اش را نیز خواسته بود -نوشت آیا بدون عکس هم قبولم دارید؟ باید بگویم که من مانند پرنده الیکائی کوچکم با موهای سرخو وزوزی، درست مانند تیغ های درخت بلوط (امیلی دیکنسون،ترجمه سعید سعید پور،12 ، تهران
1379) این شاعر دردمند که بسیارمضطرب و تنها بود بطور مستقیم از خود حرف نمی زند، ازرنج
های خود فاصله می گیرد و آنها را بصورت واقعییتی ملموس و گوشمند می بیند. کلام او ساختاری دو گانه دارد هم از لحاظ فرم و هم از سویه معنا، در شعر او صوت و لحن و معنا با یکدیگر عجین شده و با تکیه بر این عوامل(تساوی معنا و صوت)و شیئی شدگی انتزاعها، گویی موضوعهایی را که عرضه می دارد، در دانستگی اش می درخشد. به این فراز شعر او نگاه کنید:
اگر قرار بود پاییز بیایی
تابستان را کنار می زدم
با نیم لبخندی و تکان دستی
همچون کد بانویی که مگسی را(همان 170)
تابستان را با تکان دستی کنار زدن، استعاره ای شگفت آور، تازه و دور از دانستگی است،زود بهادراک خواننده شعر نمی آید اما دیکنسون با تشبیهی آشنا و نزدیک ، استعاره غامض یاد شده راملموس می کند.
اتفاقا آوار ضایی به ویژه در دفتر سایه های آویزان که حاوی اشعار فشرده ترو پخته تری است
همین گونه عمل می کند ، به ویژه در این شعر که از جمله اشعار خوب و مؤثر اوست:
زنی پرتاب می شود /بر پیشانی ماه/ میگزد ماه /لبانش را(همان 34)
عناصر ساده و غامض سازنده هر دو دفتر شعر:کوه،آب ،دریا موج، ستاره، ماه، پرنده، باران،دریچه،کویر، بیابان،آینه، چراغ، نور، تشعیع، دلتنگی ، رسوب کردن ، بهت، مرگ، آوار، زخم، سایه ها، سیب کال، غفلت، پرتاب شدن، گم شدن، دردنهان، سقوط ،زاده شدن زخمه-هستی، لوح
سرنوشت، صدای پا و...........هر یکنشان دهنده حالاتی است از ریزش و رویش، مردن و زاده شدن،فرود آمدن و بالا رفتن،...........یعنی درگیر دو حالت متضاد بودن که زیرینترین لایه های متن را تشکیل می دهد و در واقع تدابیر سراینده تفصیل دادن این زیر لایه است.
اما شکل بندی ایده ها و عاطفه ها در همه جا از این هنجار پیروی نمی کند.تعابیر گاهی در الفاظ معمولی ریخته می شود که نوشتن همانند های آن کاری ندارد.
چشم هایم از حدقه تهی می شود( رد پا 81)
و گاه به صورت چینش کلمه ها در صفحه جدول درمی آیند دیشب / من بودم و همهمه سکوت / وسایه ای /که آهسته از شاخه می چکید / خنجری سترگ / قلبی آویزان بر دیوار/ ونگاهی که/تنهائی ام را /بدرقه می کرد. تأثیر رویائی و شاعران شعر حجم در برخی از قطعه های سراینده محسوساست و در نتیجه شعر از حالت رومانتیک و شور مندانه بیرون می اید و مشابه می شود با جدول کلمات متقاطع و عقلانی کردن و محاسبه ای کردن ارقام و اعداد واره حالات:
ریاضیات بهم ریخته
اعداد را می آفریند
اعداد بی حساب از هندسه های بی شکل نمایا نند
وما
چه ساده از برهنگی خویش
شرمسار می شویم (همان 64)
اشعار هر دو دفتر از انتقاد اجتماعی و چالش با زن ستیزان یا وصف تیرگی های محیط وعوامل
بوجود آورنده آن تهی نیست و البته در دفتر سایه های آویزان بیشتر و بنیادی تر است. اینها از تیره عنکبوتهائی هستند که بر خاطره ها تار بسته اند، سایه صدا را به سکوت قصاص می کنند وحتی خیابانها را پشت چراغ قرمز به جریمه دادن وا می دارند.
اما سراینده در بیشترین موارد آوای محزون و درد مندانه قرون زنانه را باز تاب می دهد و آشکارو نهان از وضع و حال و رنج و درد اشتیاق زنها حرف می زند.شوریدگی او فراوان ، شدید ، ومسری است وجای تأمل دارد:
چشمان خیره ات /آب می کند /پیشانیم را/ تا جاری شوم (سایه ها 28)
تعابیری از این قسم زنانه است. سراینده آنها را از فرهنگ کلاس مرد سالارانه به وام نگدفته است.می گویند لطف ، ظرافت ،شیفتگی در زن شدیدتر است و تأمل و خرد ورزی در مرد بیشتر است اگر این نظر درست باشد پس شدت و هیجان عشق در زن کمتر از مرد است ولی پهنای میدان آن بیشتر است و همه گوشه ها و زوایای زندگانی او را در بر می گیرد.
تغزل های سراینده غالبا از همین ویژگی بر خوردار است گر چه در بیشترین موارد درد مندانه و محزون است ونشان می دهد فاصله بین دلدار و دلباخته نه پیمودنی یا دست کم بسیار دشوار است.رویهم رفته در بیان حالات دلدادگی محتاط است، واژه های ممنوع را بکار نمی برد،بیشتر به مجازو کنایه متوسل می شود اما با این همه چون اصالت دارد، در دانستگی مخاطب باز تاب مساعدی برمی انگیزد.گوئی به زبان پرده پوشانه ای می گوید من اگر عاشق نباشم ویا دوست داشته نباشم <هیچ ام> یا
طفیل لحظه ای سبز از با او بودن .
می بینیم که در این گونه موارد حدیث کهنسال عشق باز به پیش نما آمده است با همان فاصله و ابعاد عاشق کش و هجرانی ادب کلاسیک پارسی در جامه ای نو ، و طبعا این سروده های محزون شرقی خبر می دهد که گمان نمی رود به این زودی التیام یابد (درد عاشق نشود به ، به مداوای حکیم)خوب این هم خالی از لطف نیست.وجهی از وجوه عشق است و اساسا چرا دور برویم مگر نه این است که عشق و زیبائی وغم به هم پیوسته اند ؟ (حافظ هم دولت غم را به دعا می خواست) مگر عشق بی دردسر و خانه خراب کن هم وجود دارد؟شاید هم وجود داشته باشد. درهر دو دفتر شعرسراینده ، البته آثار کمرنگی از این قسم دیده می شود اما غالبا اشعار او نشان از اندوه دوری و رنج حاصل از آن دارد که می تواند به خوبی زداینده آن وحشت تنهائی دیرینه سالی باشد که ازدیرباز تا کنون ما را به خود مشغول داشته و در واقع هم جان ستان بوده وهم جان بخش . واین حرف و حدیث هنوز نیز ادامه دارد.

 

 

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 8 بهمن 1390برچسب:دست,نقد, استاد عبدالعلی دستغیب, غیب,دست,منتقد ,ادبیات ایران, ایران, :: 13:18 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:نقاشی, :: 15:19 :: توسط : آوا رضایی

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 135
بازدید ماه : 3891
بازدید کل : 186105
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 135
بازدید ماه : 3891
بازدید کل : 186105
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1