آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 

آنگاه که ایمن می شوم از

                                 کلامت

می رویم از

                 نگاهت

از کتاب سایه های آویزان نوشته آوا

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 30 فروردين 1392برچسب:کتاب,شعر,کلام,نگاه,آوا رضایی, :: 13:11 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, :: 9:33 :: توسط : آوا رضایی


مثل پروانه توی پیله
مثل پرنده توی بیشه
دلم تنگـِــتِه
مثل بارون تو دل ابر
مثل چشمون با نم تر
دلم تنگـِــته
مثل ماهی توی برکه
مثل آهـو واسه بچه
دلم تنگـِــتِه
مثل مجنون تو شب تار
مثل عاشق بر سر دار
دلم تنگـِــتِه
مثل حباب واسه ترکیدن
مثل خواب واسه دیـدن
دلم تنگـِــتِه
مثل تپهء تب آلود
روی این سینهء غم آلود
دلم تنگـِــتِه

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:محمود شیربازو,, :: 9:28 :: توسط : آوا رضایی

یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:حسام محمدی گرجی, :: 9:25 :: توسط : آوا رضایی


ای که می‌پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست؟
منزل او در دل‌ست، اما ندانم دل کجاست؟

جان پاک‌ست آن پری‌رخسار، از سر تا قدم
ور نه شکلی این‌چنین در نقش آب و گل کجاست؟

ناصحا عقل از مقیمان سر کویش مخواه
ما همه دیوانه‌ایم، اینجا کسی عاقل کجاست؟

آرزوی ساقی و پیر مغان دارم بسی
آن جوان خوب‌رو و آن مرشد کامل کجاست؟

در شب وصل از فروغ ماه گردون فارغم
این چنین ماهی که من دارم در آن محفل کجاست؟

روزگاری شد که از فکر جهان در محنتم
یا رب! آن روزی که بودم از جهان فارغ کجاست؟

نیست لعل او برون از چشم گوهربار من
آری، آری، گوهر مقصود بر ساحل کجاست؟

چون هلالی حاصل ما درد عشق آمد، بلی
عشق‌بازان را هوای زهد بی‌حاصل کجاست؟

هلالی

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:هلالی,, :: 12:25 :: توسط : آوا رضایی

ای عشق تو ما را به کجا می کشی ای عشق
جز محنت و غم نیستی ، اما خوشی ای عشق
این شوری و شیرینی من خود ز لب توست
صد بار مرا می پزی و می چشی ای عشق
چون زر همه در حسرت مس گشتنم امروز
تا باز تو دستی به سر من می کشی ای عشق
دین و دل و حسن و هنر و دولت و دانش
چندان که نگه می کنمت هر ششی ای عشق
رخساره ی مردان نگر آراسته ی خون
هنگامه ی حسن است چرا خامشی ای عشق
آواز خوشت بوی دل سوخته دارد
پیداست که مرغ چمن آتش ای عشق
بگذار که چون سایه هنوزت بگدازند
از بوته ی ایام چه غم ؟ بی غشی ای عشق .......

(( هوشنگ ابتهاج ))

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:سایه,ابتهاج,هوشنگ ابتهاج,شعر شاعر, :: 12:20 :: توسط : آوا رضایی


آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی

آرامش پس از شب توفان من تویی

حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح

زیباترین بهانه ایمان من تویی

احساسهایی از متفاوت میان ماست

آباد از توام من و ، ویران من تویی

آسان نبود گرد همه شهر گشتنم

آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی

پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز

در سینه من ، آتش پنهان من تویی

هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم

رمز طلسم بسته چشمان من تویی

هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است

تنهای من ! نهایت عرفان من تویی

سهیل محمودی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:سهیل محمودی,,,, :: 10:29 :: توسط : آوا رضایی

نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....

مولانا

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 10:4 :: توسط : آوا رضایی


نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقیتو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـیو گلِ وصل بـچیـنی....

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:شعر,شاعر,, :: 10:2 :: توسط : آوا رضایی


گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی تـو همانی

که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی

تو خود اسرار نهانی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:فریدون حلمی,, :: 10:0 :: توسط : آوا رضایی

. دریا نبود
این سراب
سطحی بی عمق
کشتی ما-
لنگرش چرخید
------------- درخاک.
با لنگری که--گاو آهن شد
شخم می زنیم
زمینی-
دانه اش--- توهم است.-----------

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:جهانگیر انتظامی,شعر,, :: 9:55 :: توسط : آوا رضایی


خاکستری شده ام
سیاهی
در رخدادِ تاریخی اش
عزمِ دخیل دارد
در سپیدی ،
پر ز صاعقه
چشمانش
خمیازه
تا
می خورد
سلولهای خاکستری مغزم
باروت می شود
شاید
زمانِ پریدن است .

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 9:35 :: توسط : آوا رضایی

حبيب الله بديعي
از آثار ممتاز بديعي مي توان به باز نوازي قطعه هاي زنگ شتر، بهار مست، ساماني و زردمليجه اثر استاد ابوالحسن صبا و همنوازي ها با صداي محمود خوانساري
وفات: 1371/01/04 تولد: 1312

 

مهدي نوايي
مهدي نوايي اصفهاني نوازنده ني و شاگرد محضر نايب اسدالله اصفهاني بود از آثار وي چند تك نوازي و چند همنوازي با آواز پروانه و سه تار عبد الله دادور (قوام السلطان) را مي توان نام برد. نخستين معلم وي سيد حسن كسايي در فراگيري ني بود.
وفات: 1326/01/04 تولد: 1258

 

سيد اسماعيل اديب خوانساري
اديب خوانساري، خواننده و رديف دان و شاگرد عندليب گلپايگاني و حسين اسماعيل زاده بود و داراي شيوه ولحن ممتاز در خوانندگي بوده است . از آثار وي مي توان به صفحه هاي گرامافون ، ضبط هاي راديويي و ضبط هاي خانگي را اشاره كرد كه بيشتر همراه مرتضي محجوبي و ارسلان درگاهي بوده و رديف او با تار ابراهيم سرخوش ضبط شده است.
وفات: 1361/01/05 تولد: 1280

علي اكبر شكارچي
علي اكبر شكارچي نوازنده و هنر آموز كمانچه ، تعليم ويولون و كمانچه را نزد نوازندگان لرستان و بعد ها نزد علي اصغر بهاري آموخت. وي فارغ التحصيل رشته موسيقي از دانشكده هنر هاي زيبا (تهران) و سابقه تدريس و اجراها در داخل و خارج از كشور را دارا مي باشد . از آثار وي كوهسار، بيست ترانه محلي لري، آلبوم رديف ميرزا عبدالله و… كتاب « وزن خواني» .
تولد: 1328/01/06

شاهين فرهت
شاهين فرهت فارغ التحصيل رشته پيانو از دانشگاه هنرهاي زيبا (تهران) و دانشگاه نيويورك و دانشگاه استراسبورگ(آهنگسازي) مي باشد. دانش را نزد هوشنگ استوار، امانوئل ملك اصلانيان، توماس كريستين داويد را فراگرفت و سابقه اي در نوازندگي پيانو دارد. از آ ثار وي مي توان به سوئيت ايراني، شش سمفوني ، آثاري براي پيانو و راپسودي ايراني براي پيانو و اركستر روي تم شيدا، « سمفوني ايراني و كنسرتو براي اركستر » و « راپسودي ايراني » ( سي. دي) ،« كوارتت زهي» ( نوار )، و تعدادي مقاله را شمرد.و تدريس موسيقي در ايران و سوئدرا بر عهده دارد.
تولد: 1325/01/07

منصور يا حقي
منصور يا حقي ، نوازنده سنتور و شاگرد حبيب سماعي و بهره برده از آموزشهاي حسين يا حقي مي باشد. و از آثار او مي توان به ضبط هاي راديويي فراوان ( تك نوازي ، همنوازي و نواسازي )را نام برد.
تولد: 1304/01/12

رضا شفيعيان
رضا شفيعيان نوازنده و هنر آموز سنتور وي آموزش را نزد فرامرز پايور آموخت و فارغ التحصيل رشته موسيقي در دانشكده هنر هاي زيبا(تهران) است سابقه اجراي صحنه اي وپيشينه طولاني تدريس سنتور را دارد.از آثار وي نوار اجراهاي گروه « درويش» در آوازها و مايه هاي مختلف همراه با صداي پريسا و رضوي سروستاني ؛ و« سرگشته» ( با صداي بهرام سارنگ)
تولد: 1320/01/15

رحيم خان قانوني شيرازي
رحيم قانوني نوازنده‏ي قانون هنر رانزد استادان موسيقي عرب، آموخت وليكن داراي لحن و شيوه اصيل ايراني از آثار او كار در راديو تهران(1323-1320) وي از شاگردان جلال قانوني شيرازي .
وفات: 1324/01/18 تولد: 1250

علي رستميان
علي رستميان خواننده هنر را نزد سيد جلال تاج اصفهاني، محمود كريمي و با استفاده از ديگر هنر مندان آموخت و كنسرتهايي در داخل و خارج از كشور داشته است. از آثار وي مي توان به چهار باغ ، حكايت دل و ارغوان ( همراه گروه استادان به سرپرستي فرامرز پايور)
تولد: 1328/01/20

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:شخصیت,هنر, موسیقی, نوازنده,ساز,تار, ویلن,سه تار,کمتنچه,نی,عود,تنبک,دف ,پیانو,, :: 9:22 :: توسط : آوا رضایی


يک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت
خانه ات آباد که اين ويرانه بوی گل گرفت
از پريشان گويی ام ديدی پريشان خاطرم
زلف خود را شانه کردی شانه بوی گل گرفت
پرتو رنگ رخت با آن گل افشانی که داشت
در زيارتگاه دل پروانه بوی گل گرفت
لعل گلرنگ تو را تا ساغر و مي بوسه زد
ساقی انديشه ام پيمانه بوی گل گرفت
عشق باريد و جنون گل کرد و افسون خيمه زد
تا به صحرای جنون افسانه بوی گل گرفت
از شميم شعر شورانگيز آتش، عاشقان
ساقی و ساغر، می و ميخانه بوی گل گرفت .........

(( زنده یاد علی آذر شاهی ))
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:علی اذرشاهی,شاعر,ترانه,شعر,, :: 9:19 :: توسط : آوا رضایی


سیامک شجریان متولد مشهد، 1331 آموختن آواز و رديف هاي موسيقي ايراني را نزد آقايان غفوريان و غلامحسين ظهيرالديني آغاز كرد و از محضر برادر هنرمند استاد محمدرضا شجريان، والاترين چهره‌ آواز ايران با استفاده از نوارهاي اساتيدي چون مهرتاش و عبدالله‌خان دوامي بهره‌هاي فراواني برد.

سنتورنوازي را در سال 1346 در مشهد نزد آقاي برهاني فرا گرفت.
او همچنين دستي در نواختن سه‌تار و تنبك و ساختن سنتور دارد. سيامك شجريان، خواندن را از دوران دبيرستان با فرهنگ و هنر مشهد آغاز كرد و سپس در سال 1355 براي ادامه تحصيل و پيشبرد فعاليتهاي هنري خود به آمريكا رفت و در آنجا مقيم شد.
او تا به حال در داخل و خارج از كشور، با گروههاي زيادي همكاري داشته كه از آن جمله مي‌توان به «گروه اساتيد» به سرپرستي استاد فرامرز پايور و «گروه عشاق» به سرپرستي اسماعيل تهراني اشاره كرد.

حاصل فعاليتهاي او دو اثر «كرشمة نرگس» (با آهنگسازي فرامرز پايور) و «پير مي‌ فروش» (با آهنگسازي محمدعلي كياني‌نژاد) منتشر شده است.
«طبيب دل» با آهنگسازي محمدجواد ضرابيان، اخرین اثر سيامك شجريان
است
ضمنا ایشان سالهاست در امریکا سکونت دارد


www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:شجریان,سیامک,مهرتاش,, :: 9:17 :: توسط : آوا رضایی

عاشق با وفا "
ببین جانا که امشب ناله ها کردم
تو را هردم به سوز دل دعا کردم
نگفتم با خدا از آن جفا هایت
اگر گفتم بدان یک دم خطا کردم
توآن عاشق کشی درشهرخوبانم
که درشعرم تورا ازدل صدا کردم
ولی گفتی برو با آن حریفانت
که من هم با رفیقانم صفا کردم
چو این گفتی به جانم آتشی کردی
صدافسوس سینه ام را من دوا کردم
که صد بار دگر آن را بسوزانی
بگویی عاشقم را من فنا کرم
ولی این را بدان ای جان شیرینم
که بایادت فنا را من بقا کردم
رضا رضایی
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:رضایی,, :: 9:15 :: توسط : آوا رضایی


دستگاه همایون :

همایون یکى از بزرگ‌ترین دستگاه‌ها مى‌باشد که محبوبیت خاصى بین مردم ایران دارد. همایون آوازى است باشکوه و مجلل، آرام و در عین حال بسیار زیبا و دلفریب.
برطبق قول " مرحوم روح‌الله خالقی " : همایون ناصحى است مشفق و مهربان که با کمال شرم و آزرم با مستمعین خود مکالمه و درد دل مى‌کند و با بیانى شیوا چنان نصیحت مى‌کند و پند مى‌دهد که هیچ سخنران را این مهارت و استادى نیست.

از گوشه های مهم دستگاه همایون می توان به :
درآمد ، موالیان ، شوشتری ، چكاوك ، بیداد ، بیداد كت ، نی داود ، طرز میگلی ، بختیاری ، نوروز صبا ، نفیر فرنگ ، آشور آوند ، دنا سری ، ابوالچپ ، راوندی ، راز و نیاز ... اشاره كرد.
* نام رنگ دستگاه همایون كه در ردیف موسیقی ایرانی موجود است فرح می باشد.

بیات اصفهان :
آواز اصفهان، یکی از آوازهای پنج‌گانهٔ موسیقی سنتی ایران است.از متعلقات همایون است.آواز اصفهان از آوازهاى قدیم ایرانى است. آوازى است جذاب و گیرا ؛ با ریتمى بین شادى و غم .

از گوشه های مهم مقام بیات اصفهان می توان به :
درآمد ، نغمه ، بیات شیراز ، خجسته ، بیات درویش حسن ، جامه دران ، بیات راجه ، عشاق ، سوز و گداز و ... اشاره كرد.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:موسیقی,سنتی,دستگاه ,همایون,آواز,ردیف,گوشه,, :: 9:13 :: توسط : آوا رضایی

یار من مهربانست.
گاه که به دستان او میاندیشم
بی اختیاراشک جاری میشود
این چه طبیبی ست
که خود به تیمارداری میشتابد!!
و بدنبال بیمارست
و اوست که حال دل دردمندان را جویاست و رسد میکند
بی هیچ چشمداشت!
نهایت مهرورزی کجاست؟
از آن نیز گذشته ای!
کاش در کتاب ها
الفبای
بخشش را
بتوان آموزش داد

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:رضایی,, :: 9:10 :: توسط : آوا رضایی

مشتمل‌ باشد بر تحليل‌ قضاياي‌ عقل‌ متعارف‌. اين‌ ديدگاه‌ با همين‌ وضع‌ محدودي‌ كه‌ دارد بسيار دور از واقعيت‌ است‌، زيرا 1- حتي‌ اگر بر آن‌ باشيم‌ كه‌ متافيزيك‌ به‌ معناي‌ مثبت‌ و معقول‌ و برحق‌ آن‌ وجود ندارد، مسلماً رشته‌اي‌ از تحقيق‌ و پژوهش‌ وجود دارد كه‌ كار آن‌ رد و انكار استدلالهاي‌ مغالطه‌آميزي‌ است‌ كه‌ فرض‌ شده‌ به‌ نتايج‌ مابعدالطبيعي‌ مي‌انجامند، و بديهي‌ است‌ كه‌ اين‌ رشته‌ خود بخشي‌ از فلسفه‌ است‌. 2- اگر قضاياي‌ عقل‌ متعارف‌ را تماماً كاذب‌ ندانيم‌، تحليل‌ آنها به‌ معناي‌ ارائه‌ تفسيري‌ كلي‌ از بخشي‌ از واقعيت‌ است‌ كه‌ اين‌ قضايا از آن‌ سخن‌ مي‌گويند، يعني‌ فراهم‌ آوردن‌ تفسيري‌ كلي‌ از واقعيت‌ كه‌ مابعدالطبيعه‌ هم‌ در پي‌ عرضه‌ي‌ آن‌ است‌. بنابراين‌، اصلاً اگر اذهاني‌ وجود داشته‌ باشند- و مسلماً به‌ يك‌ معنا هم‌ وجود دارند- تحليل‌ قضاياي‌ عقل‌ متعارف‌ درباره‌ خودمان‌، تا آنجا كه‌ اين‌ قضايا صادقند -و پذيرفتني‌ هم‌ نيست‌ كه‌ همه‌ قضاياي‌ عقل‌ متعارف‌ مربوط‌ به‌ عقيده‌ي‌ ما به‌ وجود ديگران‌ كاذب‌ باشند- تحليلي‌ مابعدالطبيعي‌ از مسئله‌ را در اختيار ما قرار مي‌دهد. گرچه‌ ممكن‌ است‌ كه‌ مابعدالطبيعه‌اي‌ از اين‌ دست‌ چندان‌ هم‌ ثمربخش‌ نباشد ولي‌ به‌ هر حال‌ مشتمل‌ بر قضاياي‌ اساسي‌ مابعدالطبيعه‌ خواهد بود.

حتي‌ اگر بر آن‌ باشيم‌ كه‌ تمام‌ معلومات‌ ما مربوط‌ به‌ نمودها و ظواهر اشياء است‌، خود همين‌ نمودها بر وجود واقعيتي‌ كه‌ داراي‌ نمود است‌ و ذهني‌ كه‌ آنها را درك‌ مي‌كند دلالت‌ مي‌كنند و روشن‌ است‌ كه‌ اين‌ دو امر ديگر خودشان‌ نمود نيستند و اين‌ يعني‌ نوعي‌ مابعدالطبيعه‌. حتي‌ رفتارگرايي‌ هم‌ يك‌ مابعدالطبيعه‌ است‌. البته‌ اين‌ سخنان‌ نه‌ بدين‌ معناست‌ كه‌ بگوييم‌ مابعدالطبيعه‌ به‌ صورت‌ نظامي‌ تام‌ و كامل‌ كه‌ اطلاعات‌ جامعي‌ درباره‌ي‌ كل‌ ساختار واقعيت‌ و اموري‌ كه‌ غالباً مايل‌ به‌ شناختن‌ آنها هستيم‌ ارائه‌ مي‌دهد، ممكن‌ است‌ يا حتي‌ ممكن‌ خواهد بود. بلكه‌ تنها بدين‌ معني‌ است‌ كه‌ در كوشش‌ براي‌ اثبات‌ و نقادي‌ قضاياي‌ مورد بحث‌ در مابعدالطبيعه‌ مي‌تواند مورد بررسي‌ قرار گيرد. از طرف‌ ديگر ما هر چه‌ هم‌ طرفدار پروپا قرص‌ مابعدالطبيعه‌ باشيم‌، بدون‌ فلسفه‌ نقادي‌ نمي‌توانيم‌ در مابعدالطبيعه‌ پژوهش‌ كنيم‌ يا حداقل‌ اگر فلسفه‌ نقادي‌ را ناديده‌ بگيريم‌، مطمئناً مابعدالطبيعه‌ي‌ ما بسيار بد خواهد بود. زيرا حتي‌ در مابعدالطبيعه‌ نيز چون‌ مفاهيمي‌ غير از مفاهيم‌ عرف‌ عام‌ و مبادي‌ تصوري‌ علوم‌ چيز ديگري‌ در اختيار نداريم‌، بايد از همانها آغاز كنيم‌ و اگر بناست‌ كه‌ مباني‌ و مبادي‌ درستي‌ در اختيار داشته‌ باشيم‌، بايد اين‌ مفاهيم‌ را به‌ دقت‌ تحليل‌ و بررسي‌ كنيم‌. پس‌ فلسفه‌ انتقادي‌ را هم‌ نمي‌توان‌ تماماً از مابعدالطبيعه‌ جدا كرد. گرچه‌ ممكن‌ است‌ كه‌ يك‌ فيلسوف‌ در تفكر خود بر يكي‌ از اين‌ اجزاء بيش‌ از ديگر اجزاء تأكيد بورزد.

فرق‌ فلسفه‌ و علوم‌ خاص‌ چيست‌؟
فلسفه‌ با ساير علوم‌ خاص‌ در اين‌ جهات‌ تفاوت‌ دارد: 1- كليت‌ بيشتر آن‌ 2- روش‌ آن‌. فلسفه‌ مفاهيمي‌ را مورد بررسي‌ قرار مي‌دهد كه‌ جزء مبادي‌ همه‌ي‌ علوم‌ است‌، به‌ علاوه‌ي‌ تحقيق‌ درباره‌ي‌ نوعي‌ مسائل‌ خاص‌ كه‌ همگي‌ خارج‌ از حوزه‌ي‌ علوم‌ قرار دارند. علوم‌ و عقل‌ متعارف‌ مفاهيمي‌ را كه‌ نيازمند چنين‌ پژوهش‌ فلسفي‌ هستند مورد استفاده‌ قرار مي‌دهند، ولي‌ مسائل‌ خاصي‌ هم‌ هستند كه‌ در نتيجه‌ كشفيات‌ علمي‌ به‌ وجود آمده‌ يا موضوعيت‌ يافته‌اند و چون‌ علوم‌ قابليت‌ تحقيق‌ تام‌ و كامل‌ درباره‌ آنها را ندارند، فلسفه‌ بايد به‌ آن‌ تحقيق‌ درباره‌ي‌ آن‌ بپردازد، كه‌ از آن‌ جمله‌ مي‌توان‌ از مفهوم‌ «نسبيت‌» نام‌ برد. بعضي‌ از متفكران‌ مثل‌ هربرت‌ اسپنسر فلسفه‌ را تركيبي‌ از نتايج‌ علوم‌ دانسته‌اند، ولي‌ اين‌ رأي‌ امروزه‌ مقبول‌ اهل‌ فلسفه‌ نيست‌. ترديدي‌ نيست‌ كه‌ اگر بتوان‌ نتايج‌ فلسفي‌ را از طريق‌ تركيب‌ يا تعميم‌ اكتشافات‌ علمي‌ به‌ دست‌ آورد بايد بي‌درنگ‌ به‌ آن‌ مبادرت‌ كرد ولي‌ اينكه‌ آيا چنين‌ چيزي‌ ممكن‌ است‌ يا نه‌، امري‌ است‌ كه‌ تنها در عمل‌ روشن‌ مي‌شود، در عين‌ حال‌ كه‌ فلسفه‌ از اين‌ راه‌ به‌ پيشرفت‌ چنداني‌ نايل‌ نشده‌ است‌. فلسفه‌هاي‌ بزرگ‌ گذشته‌ بخشي‌ مربوط‌ به‌ تحقيق‌ در مفاهيم‌ بنيادي‌ تفكر است‌ و بخش‌ ديگر هم‌ تلاشهايي‌ است‌ براي‌ طرح‌ حقايقي‌ متفاوت‌ با حقايق‌ مورد بحث‌ در علوم‌ و با استفاده‌ از روشهايي‌ متفاوت‌ از روشهاي‌ آنها. اين‌ فلسفه‌ها بيش‌ از آنچه‌ كه‌ در ظاهر به‌ نظر مي‌آيد متأثر از علوم‌ زمان‌ خود بوده‌اند ولي‌ نمي‌توان‌ هيچ‌ يك‌ از آنها را تركيبي‌ از نتايج‌ علوم‌ دانست‌، و حتي‌ فيلسوفان‌ مخالف‌ مابعدالطبيعه‌ هم‌ مثل‌ هيوم‌، بيش‌ از آنكه‌ به‌ نتايج‌ علوم‌ تعلق‌ خاطر داشته‌ باشند، به‌ مبادي‌ و مباني‌ آنها پرداخته‌اند.
تا يك‌ نتيجه‌ يا فرضيه‌ي‌ علمي‌ در حوزه‌ي‌ خاص‌ خودْش‌ اعتبار يافت‌ نبايد ما هم‌ آن‌ را بي‌قيد و شرط‌ يك‌ حقيقت‌ فلسفي‌ بدانيم‌. مثلاً به‌ هيچ‌ عنوان‌ نمي‌توان‌ گفت‌ كه‌ چون‌ زمان‌ فيزيكي‌ غيرقابل‌ انفكاك‌ از مكان‌ است‌، چنان‌ كه‌ امروزه‌ علم‌ فيزيك‌ ادعا مي‌كند، پس‌ تقدم‌ مكان‌ بر زمان‌ يك‌ اصل‌ فلسفي‌ است‌. زيرا ممكن‌ است‌ اين‌ امر نسبت‌ به‌ زمان‌ فيزيكي‌ صادق‌ باشد، آن‌ هم‌ به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ زمان‌ فيزيكي‌ در مكان‌ اندازه‌گيري‌ مي‌شود. ولي‌ اين‌ امر لزوماً درمورد زماني‌ كه‌ به‌ تجربه‌ي‌ ما درمي‌آيد (كه‌ زمان‌ فيزيكي‌ منتزع‌ از آن‌ يا جزئي‌ از آن‌ است‌) صادق‌ نيست‌. علوم‌ ممكن‌ است‌ با استفاده‌ از وهميات‌ روش‌ شناختي‌ يا كاربرد اصطلاحات‌ در معاني‌ غيرمعمول‌ به‌ پيشرفتهايي‌ دست‌ يابند ولي‌ به‌ هر حال‌ فلسفه‌ بايد آنها را تصحيح‌ كند. اصطلاح‌ فلسفه‌ علم‌ معمولاً به‌ آن‌ شاخه‌ي‌ منطق‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ به‌ طريق‌ خاصي‌ به‌ بررسي‌ روشهاي‌ مختلف‌ علوم‌ مي‌پرد
ازد. بخش5


www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:فلسفه,حکمت,جامعه,آثار,پژوهش,, :: 9:7 :: توسط : آوا رضایی

صحیحی است ، لکن کمتر از نظام توماسی تراژدی فیلسوف و معرفت را نادیده نمی گیرد .
در واقع خطاست بر این باور باشیم که اشتیاق ( انگیزش ) نمی تواند چیزی مگر امر سوبژکتیو باشد و حال آنکه تفکر ، ابژکتیو است . خظاست که معتقد باشیم کسی که در جستجوی معرفت است ، در ارتباط با وجود قرار نمی گیرد ، مگر آنکه تنها به واسطه اندیشه و اشتیاق او را در عالم ذهن متوقف کنند . درک تومیسمی از مسئله برداشتی عقلانی است ، این موضوع را فلسفه یونان که می کوشید از « عقیده » [ نظر Doxa ] به « علم » ( Epestime ) برسد ، داشت . برای بسیاری فیلسوفان نیز چنین است . یک پیشداوری فلسفی قدیمی وجود دارد که می رود تا در زمانه ما متحقق شود ؛ همان طور که کل فلسفه اگزیستانسیالیسم و ماکس شلر نیز در این امر نقش جدی را ایفا کرده اند . در واقع ، شاید می بایست عکس آنچه را پیشتر آمد می گفتیم ، بدین معنا که بخش مهم اشتیاق آدمی از نظر اجتماعی ابژکتیو شده است و سوبژکتیو نیست ، به استثنای بخشی از آن که همچنان فردی باقی می ماند . در مقابل ، تفکر می تواند بسیار ابژکتیو باشد و اغلب نیز چنین است که وجدان ، شخصی تر بوده و وابستگی کمتری به ابژکتیو شدگی اجتماعی و مجموعه های آن دارد . هر چند که این نیز تنها از جهتی حقیقت دارد . از طرفی مفهوم سوبژه و ابژه خود تجدید نظر ریشه ای می طلبد . دانستن اینکه شناخت حقیقت « سوبژکتیو » است یا ابژکتیو مسئله بزرگی است . به هر رو ؛ هر چه که باشد یک امر حتمی است و آن اینکه : معرفت فلسفی عمل معنوی بوده و در آن تفکر علاوه بر همه نیروهای روحی انسان ، اراده و احساساتش را به حرکت بر می انگیزد که آنها را وحدت و انسجام نیز می بخشد .
در زمانه ما تمایل به قبول نوعی معرفت « انسی » آن گونه که پاسکال به آن می اندیشد و ماکس شلر مهر تایید بر آن نهاد و کیسرلینگ (9) ( Keyserling ) آن را تعلیم داد ، همچنان بیشتر می شود . این یک پیشداوری است که فکر کنیم معرفت ، همیشه عقلی ( Ellogos ) بوده و معرفت غیر عقلی ( Alogos ) وجود ندارد . ما با احساس ، بیشتر می شناسیم تا با تعقل . در خور توجه است که نه تنها احساس و عشق که حتی دشمنی و نفرت نیز می توانند به معرفت کمک کنند . دل در مرکز انسان کامل قرار دارد . حقیقت ، بیش از همه مسیحی و تمامی بخشی که به واسطه آن معرفت به ارزیابی خود می پردازد ، عاطفی بوده و « منطق دل » را بیان می کند .
داوریهای ارزشی نقش بسیار مهمی را در معرفت فلسفی بازی می کنند . چرا که معنا بدون داوریهای ارزشی نمی تواند شناخته شود . شناخت معنا بیش از همه معرفت دل بوده و در معرفت فلسفی همه وجود آدمی را می شناسد . و دقیقا به همین سبب است که معرفت ضرورتا با ایمان متحد شده و ایمان نیز در تصور و دیدگاه فلسفی هر اندازه تعقلی ، رسوخ می کند . همین موضوع الهام بخش دکارت و اسپینوزا و هگل بود .
این یکی از دلایلی است که نا استواری ایده « فلسفه علمی » را تشریح می کند . این فلسفه ی متفکرانی است که فاقد نبوغ و قریحه فلسفی بوده و کسانی آن را اختراع کرده اند که چیزی در فلسفه برای گفتن نداشتند ، این نگرش ثمره سده دموکراتیکی است که در آن بر فلسفه ستم روا شد . « اصالت علم » (Scientism ) حتی قادر به درک واقعیت خود علم ، یعنی نیروی ساده شناخت ، به واسطه انسان نیست ، چرا که تنها طرح مسئله ، خود از مرزهای علم فرا می رود . برای اصالت علم هر چیزی موضوع (Object ) است ، سوژه ( Subject ) خود چیزی نیست مگر « موضوع » در میان دیگر « موضوعات » و فلسفه ممکن نیست مگر به شرط آن که شیوه خاصی از شناخت را که به واسطه روش شناخت علمی معین می شود ، دارا باشد . یک چنین فلسفه «علمی» نفی فلسفه بوده و اولویتهای آن را از آن سلب می کند .(10)
به عکس ، قبول یک معرفت « انسی » و ارزش شناختی توام با عشق و اشتیاق به معنای نفی عقل نیست .
منطق ( عقل ) در جستجوی بازسازی یکپارچگی خود است ؛ آن گونه که تحت فشار ادراکیون مدرسی در قرون وسطی از آن استفاد معنا می گردید . چرا که شعور ( ادراک ) [ در قرون وسطی ] اغلب معنای روح را داشت . وظیفه فیلسوف این نیست که منطق ( عقل ) را نفی کند ، بلکه تنها کشف و افشای تضادهای آن بدون آنکه از مرزهای این جهانی بودن آن خارج شود . از این نظر مکتب ( تعلیمات ) کانت در ارتباط با قضایای متناقضه (Antinomoies ) همچنان اعتبار کلی خود را حفظ کرده است .
[ اکنون ] تضمین های حقیقت است که بر جای می ماند تا مورد بررسی قرار گیرند لکن نه در نقد ؛ نه در منطق [ عقل ] بلکه در روح ، در کل روح . دل ( عشق ) و وجدان همچنان میزان اصیلی سنجش و شناخت معنای چیزها باقی می ماند . فلسفه علم نیست . فلسفه علم ذوات نیز نیست . از طریق فلسفه ، روح به معرفتی خلاق از معنای وجود آدمی نایل می شود . این خود مستلزم آن است که فیلسوف در جستجوی حقیقت در درون خود تجربه تضادهای بشری را داشته باشد و همچنین تراژدی [ تضادهاست ] که با فیلسوف قرین بوده و او را به مثابه راه نفوذ در معرفت یاری خواهد داد . حال چگونه فیلسوفی که چنین تراژدی را نادیده می پندارد ، در درونش معرفت حقیر و فقیر نخواهد شد ؟

بخش7

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:دین,فلسفه,جورج,برونو,مسلمان,عرب,ارسطو,مسیحی,قرون وسطی,فیلسوف,, :: 8:54 :: توسط : آوا رضایی


نگاه !
عنكبوتيان روي خاطرات
تار بسته اند
عكسهاي بي هويت،
خزه ها
در حاشيه ي پنجره،
و آسماني كه دلتنگ هواست.
ثانيه ها

عبور تلخ تري دارند
بر
قلبِ زمان.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:معکوس,کتاب,زمان,تار,آسمان,, :: 13:6 :: توسط : آوا رضایی

 

سلمان فارسی -که پیش از مسلمان شدن روزبه نام داشت- از صحابه ایرانی مشهور محمد ، پیامبر اسلام بود که محمد او را از اهل بیت و سلمان محمدی خواند. او با این که پسر یکی از زمین داران ایران بود[نیازمند منبع]، زرتشتی باقی نماند و سال‌ها در پی حقیقت و دین راستین به سرزمین‌های گوناگون سفر کرد که در همین سفرها در سرزمینی به بردگی درآمد و سپس توسط محمدآزاد گشت.[نیازمند منبع] سلمان فارسی حکیمی که خرد و دانش‌های ایرانیان و مسیحیان را می‌دانست از مشاوران محمد، از جمله طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق بوده‌است. او در انتهای عمر خود، در هنگام خلافت علی بن ابی طالب والی مدائن گردید.
زادگاه و کودکی
سلمان فرزند یک زمین دار ایرانی بود[نیازمند منبع] دربارهٔ زادگاه وی اختلاف نظر است و در این باره از شهرهایی چون [۱] ،کازرون، [۲] اصفهان [۳]، دشت ارژن استان فارس و رامهرمزخوزستان[۴] به عنوان زادگاه سلمان فارسی یاد شده‌است. برخی از محققان او را از خاندانی مزدکی می‌دانند[۵] و برخی معتقدند از طبقه برگزیدگان جامعه مانوی بوده‌است.[۶]
اندیشه سلمان
حکمت وخرد در ایران از دیرباز وجود داشته و ایرانیان در پیشرفت اندیشه انسانی تاثیر بسیاری داشته اند. سلمان -که نام او پیش از مسلمان شدن روزبه بود- به اعتقاد تمامی فلاسفه ایرانی[کدام فلاسفه؟!] پیش از هر چیز یک اندیشمند ، خردورز ، حکیم و فیلسوف ایرانی اسلامی می توان دانست. در کتاب نفس الرحمن اثر علامه حاج میرزا حسین نوری طبرسی محدث نوری و اواخر جلد ششم و جلد هشتم کتاب بحارالانوار اثرعلامه مجلسی به زندگی و اندیشه سلمان پرداخته شده است. کسی که در پی حقیقت و کسب علم مرزها را در نوردید و با ادیان و اندیشه های مختلف آشنا شد و در نهایت وقتی از اصحاب محمد شد ، تبدیل به صحابه ای خاص شده بود که تمایزش با دیگر صحابه در اندیشه و خرد بود تا آنجا که محمد در حق او گفت:«(سَلْمانُ مِنّا اَهْلُ الْبَيْتِ) سلمان از مااهل بیت است». و علی درباره او گفته است: «علم اولین و آخرین را فرا گرفت. او دریایی است که هرچند از آن استفاده شود کم نمی گردد، او از ما اهل بیت است».[نیازمند منبع]
سلمان ابتدا در ایران با عقاید میترایی آشنا بود[نیازمند منبع] و بعد عقاید زرتشتی و سپس عقاید مانوی و بدینگونه با حکمت و خرد ایران باستان آشنا بود. به غرب رفت و با عقاید مسیحی آشنا شد و سالها در آنجا در خدمت کلیسا بود[نیازمند منبع] و در کنار آنجا با عقاید یهودی بیشتر اشنا شد.[نیازمند منبع] این گونه با اندیشه مسیحی کاملا آشنا بود. در یثرب محمد را دید و با عقاید او اسلام آشنا شد. اندیشه سلمان ترکیب است از حکمت ایرانی و اسلامی که تجربه مطالعه و دریافت ادیان و حکمت های دیگر را داشته است و اکثر فلاسفه اسلامی ایران امروز، خود را پیرو مکتب سلمان می دانند.[کدام فلاسفه؟!] لویی ماسینیون فرانسوی ، آثار منسوب به سلمان را، چهار كتاب معرفى ‏می كند، كه از جمله آنها «خبر جاثلیق‏» است که ١٠ سند مکتوب را برای ذکر آن آورده است.
ایمان به مانی
سلمان(روزبه) فارسی از طبقه برگزیدگان جامعه مانوی بوده‌است و چون دین مانی را بر دین زرتشتی ترجیح داده بود مجبور به فرار از ایران شد. [۶][۷][۸][۹]
ایمان به مسیحیت
او در زمانی که پسری بیش نبود به مسیحیت روی آورد. او سپس برای تحصیل دین به سوریه رفت. ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» می‌نویسد: «انجیل سبعین (بلامس) نام انجیلی است که سلام پسر عبدالله سلام از زبان سلمان فارسی نوشته‌است.» او پس از فوت استادش همراه با کاروانی رهسپار شبه جزیره عربستان شد-واین مقارن با زمانی بود که محمد امین مالتجاره خدیجه یگانه زن متمول جزیره العرب رامدیریت میکردوخدیجه محمد را نه فقط برای اداره اموال که برای زندگی مشترک می آزمود-در راه کاروان مورد حمله قرار می‌گیرد و او به اسارت در آمد و مردی یهودی از مدینه او را به بردگی خرید و به یثرب برد
ایمان به اسلام
در تاریخ گزیده حمدالله مستوفی آمده‌است که روزبه (سلمان فارسی) پس از فرار از ایران در حوالی حجاز توسط قبیله بنی کلب به بردگی گرفته شد و به قبیله دیگری فروخته شد تا اینکه سرانجام در شمار بردگان محمدامین درآمد و محمدامین، سلمان فارسی را از بردگی آزاد کرده و از مشاوران خود قرار داد.[۱۰]
البته در سفینة البحار آمده‌است هنگامی که محمد به مدینه هجرت کرد با دعوت محمد با دین اسلام آشنا شد و مسلمان شد و محمدبا مولای او قراردادی بست که سلمان کار کند و از درآمدهای خود، خود را آزاد کند. پیامبر و مسلمانان مدینه به او کمک کردند که بهای خود را (به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه-هر وقیه معادل چهل درهم) به یهودی بپردازد و آزاد شود.[۱۱] که معتقد است آشنایی وی بعد از پیامبری محمد است اما اشاره ای به سال آن نکرده است
جنگ خندق
در جنگ خندق، که در سال ۵ هجری رخ داد و به پیشنهاد سلمان، پیرامون شهر خندق کندند. واژهٔ خندق عربی‌شدهٔ واژهٔ پارسی میانه کَندَگ و به معنی کَنده‌است. در زبان‌های کهن ایرانی چون اوستایی و فارسی باستان، ریشهٔ «کن» به معنی «کندن» امروزی به کار می‌رفته‌است و «فرکنتن» یعنی آغاز به ساختن ساختمان یا شهر. هر گروهی می‌خواست سلمان با آنها باشد؛ مهاجران می‌گفتند: سلمان از ما است و انصار می‌گفتند: سلمان از ما است .

 


www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:سلمان فارسی,جنگ,پیامبر,اسلام,دین,, :: 12:58 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:چکوارا,, :: 12:54 :: توسط : آوا رضایی


رؤیاهای شیرینی به این ترتیب پرداخته شده
من کی ام که مخالفت کنم ؟
من دنیا را گشته ام
و هفت دریا را دیده ام
هر کسی به دنبال چیزی است

بعضی ها می خواهند از تو استفاده کنند
بعضی ها می خواهند تو از آنها استفاده کنی
بعضی ها می خواهند از تو سوء استفاده کنند
بعضی ها می خواهند تو از آنها سوء استفاده کنی

سرت را بلند کن
سرت را بالا نگهدار

راه که می روی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:اوریتمیکز,شاعران جهان,شعر,, :: 12:52 :: توسط : آوا رضایی

اما به عکس ، هنگامی که فیلسوف ایمان می ورزد چگونه خواهد بود ؟ باز وضع تراژِیک نیز همچنان وجود خواهد داشت لکن به صورتی دیگر . چرا که [ فیلسوف مومن ] نیز می خواهد در فعالیت معرفت ورزانه خود آزاد بوده و با نظام اجتماعی که در آن ایمان ، ابزار قدرت نظام کلیسایی شده و علم کلام که محدودیتهایی را برای او ایجاد کرده و او را به اتهام فرقه گرایی و ارتداد تعقیب می کند ، درگیر شود . این درگیری ، تعارض همیشگی بین ایمان به مثابه پدیده اولی و رابطه با خدا را با ایمان به مثابه پدیده ثانوی ، هنگامی که در جامعه عینیت پذیرفته و ابراز کننده رابطه با جمعیت دینی خاصی است ، آشکار می کند ، مع الوصف وضع عمیقا تراژیک فیلسوف حتی در آنچه بدان اشاره شده نیز نیست . چرا که فیلسوف چنین وضع تراژیک را همان گونه که هر واقعیت تراژیک زنده را هنگامی که در میان نبوده و او خود را تنها می یابد نیز احساس می کند . لکن هنگامی که او در ژرفای فعالیت معنوی آزادی خویش در جستجوی معرفت ، هر گونه محدودیت و ممنوعیت خارجی را انکار می کند ، در اینجاست که خود را نا توان از فراموش کردن ایمان خویش و از یادبردن آنچه که به واسطه ایمان بر او منکشف شده می یابد . اینجا دیگر مسئله به رابطه بیرونی بین فیلسوف و دیگر انسانها و نمایندگان دین مربوط نمی شود ، بلکه به رابطه عمیق بین معرفت فلسفی فیلسوف و ایمان و تجربه معنوی شخصی او که چشم اندازهای دیگر را می گشاید مربوط می گردد .
سنت توماس آکویناس با نظام سلسله مراتبی – که در آن هر مرتبه ای در نسبت با مرتبه اولی تر به طور همزمان به هم مربوط می گردد و هم آنکه مستقل است – این مسئله را حل کرده است .(7) در این نظام ، معرفت فلسفی چنان عمل می کند که گویی عقیده ای در میان نیست و فیلسوف مسیحی دقیقا همان گونه به معرفت می رسد که ارسطو . ولی در بالاترین مرتبه ، علم کلام قرار می گیرد و فلسفه از نظر سلسله مراتب در مورد قضایای نهایی به آن وابسته است . هنوز در مرتبه بالاتر ، معرفت شهودی قرار می گیرد . تومیسم ( مکتب توماسی ) از این طریق موفق به منتزع کردن هر نوع وضع تراژیک از فیلسوف می گردد چراکه از تعارض میان معرفت فلسفی و ایمان اجتناب می شود . در اینجا به ظاهر فیلسوف آزاد است لکن به واقع به اسارت کامل در آمده ، زیرا آنچه را که در اینجا آن را فلسفه می خوانیم چیزی جز معجونی که تحویل به جزم « دگم » شده نیست . سنت بوناوانتورا ، ( Bonaventure saint ) همین مسئله را به صورت دیگری حل کرده است . به عقیده او ایمان به ذهن ، روشنی و تحول می بخشد .(8) به اعتقاد من این نظر
بین « خدای فیلسوفان » و « خدای ابراهیم (ع) » ، « اسحاق(ع) » و « یعقوب(ع) » همیشه تشابه وجود نداشته که برخورد نیز بوده است . شکل نهایی این تضاد را در هگل که فلسفه را به مثابه سپهری بالاتر از سپهر دین در سیر تکامل روح قرار می داد ، مشاهده می کنیم . به روال سنت ، فلسفه علیه باورهای عوامانه ، عناصر اسطوره ای دین و تسلیم مطلق برخاسته و مبارزه کرده است .سقراط در طریق چنین مبارزه ای قربانی شد و جان باخت .هر چند که فلسفه کار را با ستیز با اسطوره آغاز می کند لکن در پایان ، در اوج معرفت فلسفی به آن باز می گردد بخش6

 


www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:سبت دین,فلسفه ,فیلسوف,, :: 12:48 :: توسط : آوا رضایی

او نی را برای اولین بار در سال 1329 به ارکستر برد و با ارکستر رادیو ارتش اصفهان همراهی خود را شروع کرد. در سال های بعد با ارکسترهای متعدد رادیو به سرپرستی هنرمندانی چون: ابوالحسن صبا، حسین یا حقی، حبیب الله بدیعی، محمد میر نقیبی، همایون خرّم و دیگران به فعالیت خود در این زمینه ادامه داد (2).
کسائی به دعوت داوود پیرنیا از اولین گل های جاویدان (1335)، همکاری خود را با این سلسله برنامه آغاز نمود و در بسیاری از برنامه های رادیویی به اجرا و ارائه ی هنر نی نوازی پرداخت و بسیار مورد توجه و عنایت شنوندگان قرار گرفت. او تا سال 1357 که در« گلچین هفته» شرکت نمود، با این سلسله برنامه همکاری داشت. از سال 1344 پس از ازدواج با همسری که نیمه ی دوم عمر هنری خود را مدیون اوست، بیش تر به فعالیت خود در رادیو اصفهان ادامه داد : تکنوازی، همنوازی، آهنگسازی، سرپرستی در ارکستر رادیو، ریاست شورای موسیقی رادیو ، تدریس در مرکز فرهنگی رادیو اصفهان و تدریس در دانشگاه فارابی اصفهان. کسائی به همراه مرتضی نی داوود و حسین تهرانی در سال 1351 از وزارت فرهنگ و هنر نشان لیاقت هنری دریافت نمود. او در سال 1353 به اجرای ردیف موسیقی ایران با سه تار و آواز پرداخت ( رادیو اصفهان) ، و در اجراهای صحنه ای متعدد شرکت نمود (1) .
کمپانی C.B.S فرانسه در سال 1354 اثری از او در مایه های شور و ماهور به همراه تنبک جهانگیر بهشتی ضبط و در تمام نقاط جهان منتشرکرد. این اثر به همراه دیگر آثارمنتشر شده از طرف سازمان یونسکو و آثار موجود در آرشیو های موسیقی کشورهای مختلف، برای او پی آمد شهرت جهانی داشت، اما متأسفانه کسائی به دلیل درون گرایی محض ( که شاید از مختصات ساز او، موسیقی ایرانی و حتی موسیقی مشرق زمین باشد) ، هرگز دعوت مجامع مختلف جهانی را ( از دهه ی سی تا هشتاد) نپذیرفت و بر اثر بی توجهی مسئولان و ترویج موسیقی تجاری، از اویل دهه ی پنجاه ، خلوت گزید، ولی لحظه ای بی اندیشه ی موسیقی نزیست و از آفرینش ملودی های ناب و تازه، دوری نجست (2) .
بهمن بوستان می نویسد: استاد حسن کسائی به ادب فارسی مخصوصاً شعر مسلط است. قواعد و قوانین عروض را می داند، شعر خوب بسیار حفظ دارد. شعر هم می گوید. او چندی از اوقات فراقت خود را به خوشنویسی اختصاص داده و در این راه نیز پیشرفت چشمگیری داشته است (3) .
حسن کسائی بار دیگر پس از سال ها کناره گیری از صحنه ی موسیقی، از سال 1378 تا 1389 وارد دوره ی جدیدی از ضبط نواخته ها و ساخته های خود شد ، تا بار دیگر نشان دهد که عشق به مردم و موسیقی سرزمین اش، چگونه او را در سنین کهولت، آماده ساخته تا بنوازد آثار این چنین را، ... هر چند خود او اعتقاد دارد که سال های طلایی عمر هنری اش به ناچار در سکوت و در کُنج خانه گذشته است (2) .
در مرداد ماه سال 1385 مجدداً با سه تار و آواز- و در تیرماه 1386 با نی ، ردیفی از وی ضبط شد و در اختیار علاقه مندان قرار گرفت. او گوشه های مختلف ردیف را با زبان امروزی به گونه ای دیگر روایت می کند و بی آن که در آن تحریفی راه دهد، آن را به زبان امروز بیان می کند. در صدای ساز او آوای قرن ها را می شنویم. درباره ی سبک و شیوه ی کسائی به طور کلی می توان گفت علاوه بر تأثیر پذیری از شیوه ی قدما، ذوق و سلیقه و قریحه ی ذاتی و همچنین شرایط محیط و نیاز زمان در نوازندگی او نقش فراوانی داشته است. کسائی بنا به قول و نظر تمامی استادان و آشنایان با موسیقی ایران یکی از نوازندگان نابغه و توانای امروز ماست. نغمه های ساز او ریشه در سال ها تلاش و تکاپو دارد، از همین روست که می توان گفت در موسیقی امروز ایران، کسائی وار نواختن آسان نیست (5) .
حسن کسائی در سال 1387 به عنوان نخستین هنرمند موسیقی، نشان درجه ی یک فرهنگ و هنر - و در سال 1381 اولین تندیس چهره ی ماندگار را در رشته ی موسیقی دریافت نمود. او در عمر برکت خود توانست شاگردان ممتازی را در رشته های مختلف پرورش دهد و به جامعه ی موسیقی معرفی کند، از جمله: حسین عمومی ، محمد موسوی، نعمت الله ستوده، منوچهر غیوری، بهزاد فروهری، جمشید عندلیبی، تقی سعیدی، شهرام میر جلالی، محمد بطلانی، ذبیح الله احمدی، اصغر قره خانی، مسعود اربابیان، محمد جواد و محمد خلیل کسائی و ... .
مردی که عمری را در باغستان موسیقی، باغبانی کرد و نی را با نوازش سرانگشتانش از خاک رویاند و با نفیر نفس اش به افلاک رساند؛ مردی که یک عمر با نوای نی ، درد انسان ها را نالید، بالاخره در بعدازظهر 25 خرداد 1391 چهره در نقاب خاک نهان کرد و موسیقی ایران را در غم نبودنش، برای همیشه تنها گذاشت.
آرامگاه همیشگی او در تکیه ی سیّد العراقین و در مجموعه ی فرهنگی تخت فولاد اصفهان، در کنار مزار جلال تاج اصفهانی است.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:حسن کسایی,نی,اصفهان,تهران,سبک,ساز,, :: 12:39 :: توسط : آوا رضایی

حسن کسائی
حسن کسائی سوم مهرماه 1307 در شهر اصفهان و در خانه ای به دنیا آمد که آن را بی گمان باید گهواره ی موسیقی دانست. نیای مادری اش « عبدالجواد الحسینی» خوشنویسی زبر دست در خطوط هفت گانه ، خصوصاً « نسخ» بود. پدرش « حاج سید جواد کسائی» به پیشه ی تجارت روزگار می گذرانید، اما عاشق و شیفته ی موسیقی بود، و اوقات فراغت را با خوانندگان و نوازندگان برجسته، سپری می نمود(1). از جمله: سید حسین طاهرزاده، ابوالحسن صبا، میرزا علی محمد قاضی عسگر، سید محمد صادق شهاب، اسماعیل ادیب خوانساری، جلال تاج اصفهانی، آقا محمد طاهر پور، غلامرضا خان سارنج، شعبان خان، حسین آقا، علی آقا و جلیل شهناز. حسن پنج ساله بود که نزد تاج اصفهانی به تعلیم آواز و فراگیری گوشه های موسیقی مشغول شد، و سپس از اسماعیل ادیب خوانساری نکته ها و دقایقی در اجرای آواز آموخت. یازده ساله بود که اولین اجرای صحنه ای را با آواز خود به همراه فلوت نصیر ثقفی در دبیرستان سعدی اصفهان با موفقیت به انجام رسانید. در همان سال به همراه پدرش در تهران موفق به دیدار ابوالحسن صبا و حسین تهرانی شد و به همراه ویلن استاد ، قطعه آوازی در مایه ی ابوعطا خواند، امّا یکی دو سال بعد صدای شش دانگ خود را از دست داد و مغموم و دل شکسته به دنبال گمگشته ی خویش به صدای نی پیرمردی که از پشت دیوار حیات منزل می گذشت، دل بست. پدرش که همواره بهترین مشوق او بود، یک نی برایش خرید. حسن قریب دو سال در آن چوب خشک، شبانه روز دمید، اما صدایی موزون نشنید، تا این که به ناگاه صدای نی رام شد و او چنان صداهایی از دل این ساز بیرون کشید که قبل از او هرگز شنیده نشده بود(2).
پدر که شوق فرزند را برای فراگیری « نی» احساس کرد او را به دست مهدی نوایی سپرد. حسن در خدمت این استاد با رموز و دقایق شیوه ی نایب اسدالله آشنا شد و آن قدر این ساز در وجودش آتش افکند، که آواز را با همه ی شوقی که داشت، اندک اندک کنار گذاشت و همه ی فرصتش را یکجا به نی اختصاص داد(3).
ساسان سپنتا می نویسد: « اولین باری که به طور حضوری نوای نی استاد کسائی را شنیدم شصت و چهار سال پیش ( سال 1327) بود. آن جلسه اولین اجرای تکنوازی ایشان روی صحنه بود که در تالار مؤسسه ی هنری تئاتر اصفهان برگزار شد. آن شب در ابتدا مرحوم ناصر فرهمند مؤسس تئاتر ، آقای کسائی را معرفی کرد و سپس ایشان در حالی که نی را در دست داشتند با وقار و آراستگی روی صحنه ظاهر شدند. ایشان در عنفوان جوانی بودند و با ضربی ها و چهار مضراب های مناسب قطعاتی در دستگاه همایون اجرا کردند. من در آن سال ها دوران نوجوانی خود را طی می کردم و به فرا گرفتن موسیقی مشغول بودم و با دقت تمام اجرای ایشان را زیر نظر داشتم. ایشان با آرامش جمله پردازی های سنجیده ی موسیقی را اجرا کردند که با سکوت های مناسب بین جمله ها توأم بود. روند ملودی دلنشین و نت های اجرایی ژوست (درست) اجرا می شد. از همان زمان معلوم بود که هنرمندی با خلاقیت و خوش سلیقگی، با تکنیکی مطلوب در موسیقی در حال ظهور است» (4).
کسائی در تکامل نوازندگی خود با استفاده از آثار به جای مانده ی نایب اسدالله در سبک و شیوه ی او بسیار کوشید و به سبب ذوق و غریزه ی ذاتی باعث شد این ساز حال و هوای دیگری یابد و در میان سازهای ایرانی، جای مخصوص خویش را باز کند. در سال 1322 یعنی در پانزده سالگی بود که برای اولین بار صدای سازش با اجرای چهار مضراب « زنگ شتر» ساخته ی ابوالحسن صبا از رادیو به صورت زنده بخش شد. صبا که خود در آنجا حاضر بود و بعد از ایشان برنامه داشت، از نواختن « زنگ شتر» با نی بسیار متعجب شد و او را در آغوش گرفت و به او گفت فکر نمی کردم با ساز نی بشود « زنگ شتر» را اجرا کرد (5) .
درک محضر ابوالحسن صبا و شاگردی او، فرصت بسیار مغتنمی بود تا کسائی جوان به دقیق ترین و ظریف ترین زوایای موسیقی ایرانی آشنا شود و از آن پس با بهره گیری از دیگر هنرمندان طراز اول موسیقی، سخت کوشی و مرارت بسیار، استعداد فوق العاده و مطالعه ی مستمر بر روی ساز و آواز استادان موسیقی، همچنین مطالعه بر روی موسیقی سایر ملل، موسیقی نواحی مختلف ایران و حتی موسیقی عامیانه ، موفق به تکوین سبک نوین نی نوازی در دوران معاصر گردید. کسائی در اوایل دهه ی سی، به ساز سه تار نیز گرایش پیدا کرد و از تجربیات ابوالحسن صبا ، عبدالحسین صبا ( برادر بزرگ ابوالحسن خان) و ارسلان درگاهی، نکته ها آموخت، همچنین بر اثر همنوازی با سه تار احمد عبادی و تار جلیل شهناز، به شیوه ای منحصر به فرد در نواختن سه تار دست یافت(2).

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:حسن کسایی,نی,اصفهان,تهران,سبک,ساز,, :: 12:11 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:آرامش,آرام,, :: 12:9 :: توسط : آوا رضایی

همانطور که هستی بیا

همانطور که هستی بیا، همانطور که بودی
همانطور که من می خواهم باشی
مثل یک دوست، مثل یک دوست
مثل یک دشمن قدیمی
زیاد عجله نکن، زود باش
انتخاب با تو است
نفسی تازه کن
مثل یک دوست، مثل یک خاطره قدیمی
خاطره، خاطره، خاطره
غرق در گِل بیا، خیس از آب ژاول
همانطور که من می خواهم باشی
همانطور که مد است، مثل یک دوست، مثل یک خاطره قدیمی
خاطره، خاطره، خاطره

و من قسم می خورم که اسلحه ندارم
نه من اسلحه ندارم
نه من اسلحه ندارم

خاطره، خاطره، خاطره، خاطره
نه من اسلحه ندارم

و من قسم می خورم که اسلحه ندارم

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب: نیروانا,شاعران,جهان,شعر,خاطره,, :: 11:22 :: توسط : آوا رضایی


زندگــی يــعنی: يـك ســـار پريد. از چه دلـتنگ شــدی؟
دلخوشـی ها كم نيســت: مثلا اين خورشــيد ، كودك پـس فــردا ، كفتـر آن هفتــه
يك نفر ديشـب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است و هنوز ، آب می ريزد پايين ، اسب ها می نوشند
قطره ها در جريــان ، برف بر دوش ســكوت
و زمان روی سـتون فـقرات گــل ياس...

"ســهراب ســپهری"
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:سهراب,سپهری,شاعر,, :: 11:8 :: توسط : آوا رضایی


خدا چيزي را بي سبب نساخت
و هيچ قلبي را بي هدف
گمان ما ناپخته است
و بنيادهاي فکر ما نارسا...


 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:امیلی دیکنسون,امریکایی,شاعر,شعر,, :: 11:1 :: توسط : آوا رضایی

بی آن که بوی تو را بشنوم
ریشه های سیاهم در تاریکی بیدار می شوند
فریاد می زنند: بهار، بهار-
شاخه های درختم من
به آمدنت معتادم.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:شمس لنگرودی,شعر ,شاعر,نو,سپید,غزل,, :: 16:0 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:ویکتور هوگو, :: 15:50 :: توسط : آوا رضایی


آنسوی دنیا
تنها
سایه ی صدا
قصاص می شود به سکوت .
این سو
جهان
در اندیشه ام
سیبی می افتد
و سکوت
بر می خیزد .

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:کتاب,سایه,جهان,سیب,سکوت,, :: 11:48 :: توسط : آوا رضایی

دکتر فخر اسلام: فردوسی باید به منابع، امانت دار می مانده. می بینیم که از سلسله ی هخامنشیان هم در شاهنامه سخنی نیست در حالی که مشخصا هر ایرانی این سلسله و این مردم را دوست دارد. از آن جا که این خداینامه ها و شاهنامه ها و اوستا در دوره ی اشکانیان تدوین می شود، و اشکانیان سعه ی صدر هخامنشیان را نداشته اند و کلا در زندگی سیاسی خود، زیاد اهل رقابت بوده اند؛ تاریخ هخامنشیان را در خداینامه قرار نداده اند. در مورد آرش هم همین طور است: در منابعی که به دست فردوسی می رسد نه سخنی از سلسله ی هخامنشیان است و نه سخنی از آرش. نه این که آرش در تقابل با رستم باشد و گرنه با این دیدگاه شخصیتی مثل زال هم نباید در شاهنامه می آمد.

مجید نصرآبادی: همانطور که می دانیم شاهنامه سر حلقه ی یک رویکرد ملّی گرایی در ایران است. اما رویکرد دیگری هم داریم که به موازات شاهنامه در ادبیات ایران حرکت می کند و آن رویکرد عرفان مآبی و گرایش به تصوف است که در این سلسله هم قله های بسیار رفیعی همچون عطار و مولوی را داریم. آیا این دو رویکرد، تقابل ها و یا حتی همکاری هایی را با هم در تاریخ ادبیات ما داشته اند؟ به عنوان مثال در شاهنامه بسیار سخن از کشتن انسان هاست، اما در آثار عرفانی غالبا از احیای انسان ها صحبت به میان می آید.
دکتر فخر اسلام: حماسه کمک می کند که جای پای انسان روی خاک محکم شود واین یعنی حفظ مرز. عرفان و تصوف جغرافیای بی مرزی است و اهل تصوف به مرگ بهایی نمی دهند. در شاهنامه هم اگر سخن از ریختن خون است باید بدانیم که ایرانی ها هیچ وقت پیش قدم در هیچ جنگی نبوده اند و همیشه صلح طلب بوده اند و یکی از شباهت های عرفان و تصوف با حماسه در همین است. ایرانی ها هرگز حالت تهاجمی نداشته اند، بلکه حالت تدافعی برای حفظ مرزها را داشته اند. و این انگیزه ی کشتن خیلی مهم است زیرا در پهلوان ِ حماسه بر خلاف پهلوان عرفان، حفظ مرز بسیار مهم است. حماسه دست کم با تصوف در تقابل نیست. می بینیم که مولانا می گوید: شیر خدا و رستم دستانم آرزوست؛ یعنی با واوِ عطف، رستم دستان را در کنار امام علی قرار می دهد. حتی نگاه مثبت شخصیت های صوفی مثل سعدی، حافظ و مولانا به شخصیت های حماسه، خودش گواهی بر این مطلب است.

حسین محروقی: وجه تمايز شاهنامه ي فردوسي با ديگر آثار حماسي دنيا از جمله ايلياد و اديسه ي هومر در چيست؟
دکتر فخر اسلام: ما در شاهنامه تعدد شخصیت ها را داریم و هر شخصیت نماینده ی گروهی است، مثل رستم که می شود نماینده ی پهلوانان، سیندخت، نماینده ی زنان. حتی در دیوها هم ما چندین قهرمان داریم. یکی از این منظر و دیگر چند بعدی بودن و شخصیت پردازی است. بعضی اعتقاد دارند که هومر در شخصیت پردازی نتوانسته انگشت کوچک هنر فردوسی هم باشد. نکته ی دیگر، حالات روانشناسی و جزئیاتی است که فردوسی در شخصیت ها قرار داده که هومر این ویژگی را در شخصیت ها ندارد. بدین معنی که در شاهکار هومر، ما با افردی آشنا می شویم که پهلوانانی هستند و مبارزه می کنند ولی از حالت روحی و شخصیتی آن ها آگاه نمی شویم. اما در شاهنامه، تمام شخصیت ها یک شناسنامه ی رفتاری دارند. از تنها بعدی که معتقدند شاهنامه ی فردوسی می تواند ارجح بر دیگر آثار حماسی باشد و واقعا سنگ تمام گذاشته است، همین شخصیت پردازی است. وگرنه هومر هم رمز شناس بوده است.
مجید نصرآبادی: شما این فاصله ی زمانی را در نظر نمی گیرد، ایلیاد و ادیسه ی هومر متعلق به حدود 8 قرن قبل از میلاد مسیح بوده است و یک فاصله ی چند قرنی بین این دو اثر حماسی داریم. مسلما این سادگی باید باشد. و اکثر محققین هم این موضوع را در نظر نمی گیرند. علاوه بر این، اگر در شاهنامه فردوسی ما این تعدد شخصیت ها را داریم، در ایلیاد هم تعدد شخصیت ها بسیار هستند و حتی در خود ادیسه. و كلا اين بررسي تطبيقي كاري اشتباه است.
دکتر فخر اسلام : بله، معتقدند که فرهنگ هر قومي ارزش ها و رسومات خودش را دارد و ممکن است موضوعی برای ما ارزش باشد و برای قوم مقابل ضد ارزش. بعضی به این نتیجه رسیده اند که بررسی تطبیقی آثار شاید کار ذوقی خوبی از کار درآید ولی کار علمی شایسته ای نخواهد شد.

در پایان جلسه، هدیه ای به رسم یادبود توسط دکتر سخاوتی از همراهان همیشگی «عصر کتاب» به دکتر بتول فخر اسلام اهدا شد.
گفتنی است جلسات عصر کتاب با همکاری انجمن سینمای جوانان ایران دفتر نیشابور، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و کلبه کتاب کلیدر هر هفته روزهای شنبه ساعت 6 بعدازظهر در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی نیشابور برگزار می شود. برنامه ی کامل این جلسات را در همین سایت ببینید.



www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:دکتر فخر اسلام,شاهنامه,رستم, فردوسی,طوس,ایرانی,, :: 11:45 :: توسط : آوا رضایی

خدمت‌ بسيار ارزشمند ديگر فلسفه‌ (در زمان‌ ما خصوصاً «فلسفه‌ي‌ نقادي‌») مربوط‌ به‌ ايجاد ملكه‌اي‌ براي‌ كوشش‌ درمورد قضاوتي‌ بي‌طرفانه‌ و همه‌سويه‌ است‌ و ديگر مربوط‌ به‌ اينكه‌ در هر برهان‌ دليل‌ كدام‌ است‌ و چه‌ قسم‌ دليلي‌ بايد مورد كاوش‌ و پي‌جويي‌ قرار گيرد. اين‌ خدمت‌ براي‌ پيش‌گيري‌ از جانبداريهاي‌ احساساتي‌ و نتيجه‌گيريهاي‌ عجولانه‌ اهميت‌ دارد و خصوصاً در مجادلات‌ سياسي‌ كه‌ به‌ ويژه‌ فاقد بي‌طرفي‌ هستند، مورد نياز است‌. در مسائل‌ سياسي‌ اگر طرفين‌ جدال‌ با روح‌ فلسفي‌ گفتگو كنند، به‌ احتمال‌ زياد بينشان‌ جنگ‌ و مخاصمه‌اي‌ درنخواهد گرفت‌. موفقيت‌ دموكراسي‌ تاحدود زيادي‌ وابسته‌ به‌ قدرت‌ شهروندان‌ در بازشناسيِ استدلالهاي‌ درست‌ از نادرست‌ و گمراه‌ نشدن‌ با التباسها و ابهامها است‌. فلسفه‌ انتقادي‌ نمونه‌ي‌ ممتاز تفكر خوب‌ را به‌ دست‌ مي‌دهد و فرد را در رفع‌ ابهامها و آشفتگيها ياري‌ و آموزش‌ مي‌دهد. شايد به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ وايتهد در همان‌ صفحاتي‌ كه‌ قبلاً نقل‌ شد مي‌گويد


فلسفه‌ تنها يك‌ روش‌ ندارد، بلكه‌ به‌ تناسب‌ موضوعات‌ داراي‌ روشهاي‌ متفاوت‌ است‌ و تعريف‌ اين‌ روشها نيز قبل‌ از بيان‌ موارد اطلاق‌ و كاربرد آنها، كار درستي‌ نيست‌. بلكه‌ چنين‌ كاري‌ بسيار مخاطره‌آميز است‌. در گذشته‌ نيز غالباً هر چه‌ را كه‌ با روش‌ خاصي‌ قابل‌ بررسي‌ بود از فلسفه‌ خارج‌ مي‌كردند و همين‌ امر منجر به‌ محدود شدن‌ نادرست‌ دامنه‌ي‌ فلسفه‌ مي‌گرديد. فلسفه‌ مستلزم‌ روشهاي‌ بسيار گوناگوني‌ است‌؛ زيرا بايد تمام‌ انواع‌ تجارب‌ انساني‌ را در معرض‌ شرح‌ و تفسير خود قرار دهد. در عين‌ حال‌ روش‌ فلسفه‌ ابداً تجربي‌ محض‌ هم‌ نيست‌، زيرا وظيفه‌ فلسفه‌ آن‌ است‌ كه‌ تا حد ممكن‌ تصويري‌ هماهنگ‌ از تجارب‌ انساني‌ و هر آنچه‌ را كه‌ مي‌توان‌ از واقعيت‌ (علاوه‌ بر واقعيتي‌ به‌ نام‌ تجربه‌) استنتاج‌ كرد، پديد آورد.


كه‌ جامعه‌ دموكراتيك‌ موفق‌ بدون‌ وجود تعليم‌ و تربيت‌ عمومي‌ كه‌ ديدگاهي‌ فلسفي‌ به‌ فرد اعطا كند وجود ندارد.

در حالي‌ كه‌ بايد از اين‌ فرض‌ اجتناب‌ كرد كه‌ آدميان‌ موافق‌ فلسفه‌اي‌ كه‌ به‌ آن‌ عقيده‌ دارند، زندگي‌ مي‌كنند، و در حالي‌ كه‌ بايد قسمت‌ اعظم‌ خلافكاريهاي‌ انسانها را نه‌ ناشي‌ از جهل‌ يا اشتباه‌ محض‌ بلكه‌ ناشي‌ از اين‌ دانست‌ كه‌ آنها نمي‌خواهند برمبناي‌ آرمانها و ايده‌آلها زندگي‌ كنند، اين‌ نكته‌ را نيز نمي‌توان‌ رد كرد كه‌ عقايد كلي‌ درباره‌ي‌ طبيعت‌ و جهان‌ و ارزشها سهم‌ و تأثير بسيار مهمي‌ در پيشرفت‌ يا انحطاط‌ انسان‌ دارند. مطمئناً بخشهايي‌ از فلسفه‌ آثار عملي‌ بيشتري‌ دارند ولي‌ نبايد تصور كرد كه‌ چون‌ بعضي‌ پژوهشها و مطالعات‌، آثار عملي‌ آشكاري‌ ندارند، پس‌ هيچ‌ ارزش‌ عملي‌ ديگري‌ هم‌ بر آنها مترتب‌ نيست‌. به‌ گزارش‌ تاريخ‌ دانشمندي‌ كه‌ با تحقير ديدگاههاي‌ عملگرا به‌ خود مي‌باليد، درباره‌ي‌ پژوهشي‌ نظري‌ چنين‌ گفت‌: مهم‌ترين‌ امتياز اين‌ پژوهش‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ كاربرد عملي‌ براي‌ هيچ‌ كس‌ ندارد. با اين‌ وصف‌ همان‌ پژوهش‌ منجر به‌ كشف‌ الكتريسته‌ شد. آن‌ بخش‌ از مطالعات‌ فلسفي‌ كه‌ ظاهراً كاربرد عملي‌ ندارد و بحثهايي‌ كاملاً دانشگاهي‌ است‌، ممكن‌ است‌ مآلاً همه‌گونه‌ تأثير بر جهان‌بيني‌ ما داشته‌ باشد و در نهايت‌ بر اخلاق‌ و مذهب‌ مؤثر واقع‌ شود. زيرا بخشهاي‌ مختلف‌ فلسفه‌ و بخشهاي‌ مختلف‌ جهان‌بيني‌ ما به‌ يكديگر وابسته‌اند. اين‌ امر لااقل‌ در يك‌ فلسفه‌ خوب‌ هدف‌ به‌ شمار مي‌رود، هرچند هدفي‌ است‌ كه‌ هميشه‌ حاضر نمي‌شود. به‌ اين‌ ترتيب‌ مفاهيمي‌ كه‌ ظاهراً با علايق‌ و مصالح‌ عملي‌ فاصله‌ بسيار دارند، ممكن‌ است‌ بالضرورة‌ بر علايق‌ و مصالح‌ ديگري‌ كه‌ ربط‌ وثيق‌ با زندگي‌ روزمره‌ دارند، تأثير بگذارند.
بنابراين‌ فلسفه‌ از اين‌ پرسش‌ كه‌ فايده‌ي‌ عملي‌ آن‌ چيست‌ هراسي‌ ندارد. با اين‌ وصف‌ من‌ ابداً ديدگاهي‌ يكسره‌ پراگماتيستي‌ درباره‌ فلسفه‌ را نيز قبول‌ ندارم‌. ارزش‌ فلسفه‌ تنها براي‌ آثار غيرمستقيم‌ عملي‌ آن‌ نيست‌، بلكه‌ ارزش‌ فلسفه‌ مربوط‌ به‌ خود آن‌ است‌؛ بهترين‌ راه‌ تضمين‌ همين‌ آثار عملي‌ نيز آن‌ است‌ كه‌ به‌ خاطر خود فلسفه‌ به‌ فلسفه‌ بپردازيم‌. براي‌ دستيابي‌ به‌ حقيقت‌ بايد بي‌طرفانه‌ به‌ جستجوي‌ آن‌ پرداخت‌. هرچند ممكن‌ است‌ پس‌ از آنكه‌ به‌ حقيقت‌ دست‌ يافتيم‌ از آثار مفيد عملي‌ آن‌ هم‌ بهره‌مند شويم‌، ولي‌ اگر براي‌ دستيابي‌ به‌ اين‌ آثار عملي‌ عجله‌ كنيم‌، ممكن‌ است‌ به‌ آنچه‌ واقعاً حقيقي‌ است‌ نرسيم‌. مطمئناً آثار عملي‌ فلسفه‌ را نمي‌توان‌ معيار حقيقي‌ بودن‌ آن‌ قرار داد. عقايد از آن‌ جهت‌ كه‌ حقيقت‌ دارند مفيدند نه‌ چون‌ مفيدند حقيقت‌ دارند.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:فلسفه,حکمت,جامعه,آثار,پژوهش,, :: 11:38 :: توسط : آوا رضایی

فلسفه با گسستن قیودی که مسیحیت را با شکل های معین شده ای از فلسفه ارتباط می داد ، همچنان به آزادی دست می یافت . اما متکلمان و نمایندگان دین در مسئله شناخت ، آزادی چنین معرفت مسیحی را نمی خواهند بپذیرند . نمی خواهند بپذیرند که مسیحیت به خاطر تفکر و معرفت آدمی « این جهانی » می شود . « این جهانی شدن » همیشه مساله ای بوده که نمایندگان دین را نگران می کرده است . در حقیقت فلسفه نیز مانند علم در کنار تنقیح می تواند دین را از عناصری که از سنخ غیر مذهبی بوده و ارتباط ضروری با وحی ندارند – مثل عناصری که دارای منشا اجتماعی هستند و صورتهایی از معارف جوامع فرسوده و کهنه را به همراه دارند – یاری دهد .
نبرد قهرمانانه دیگری که فیلسوف می بایست علیه آن برخیزد و اندوهبار تر از همه است اصالت علم (Scientism ) است ، چرا که این بار دشمن کاملا متفاوتی را دفع می کند . واقعا چنین به نظر می آید که همه می خواهند آزادی فیلسوف را انکار کنند . فیلسوف هنوز موفق به رهایی از مذهب یا به بیانی دقیق تر از علم کلام و حاکمیت کلیسا نشده که از او می خواهند تسلیم علم شود . رهایی یافته از سلطه علم بالا به اطاعت حاکمیت این جهان در آمده است .
زیر فشار دو نیروی دین و علم ، فلسفه به سختی می تواند نفس برآرد . تنها لحظات نادری برای فیلسوف وجود داشته که در آن فیلسوف در اندیشه اش آزاد و رها بوده و در همین لحظات کوتاه فراغت بوده است که خلاقیت های فلسفی عالی ظهور کرده است . لکن باز فیلسوف مورد تهدید قرار گرفته است . هرگز استقلال و موجودیت او تضمین نشده است . فیلسوف همواره با دشمنی مواجه گردیده و حتی دانشگاه نیز امنیت او را تامین نکرده است . مگر به شرط تعلیم بخشی ناچیز از فلسفه خود که اغلب به فلسفه تاریخ و مکاتب فیلسوفان دیگر محدود می گردد .
نه تنها مذهب که حتی علم نیز به فلسفه حسادت می ورزد . چنانکه دین با علم کلام و علم نیز با در اختیار داشتن انبوه دانستنی ها مدعی رقابت با فلسفه است . میدان نبردی که علم علیه فلسفه به نمایش نهاده دقیقا در همین جاست . این نبرد نه تنها به تدریج رشد فلسفه را کاهش می دهد بلکه در پایان علم با ادعای جهان شمول بودن در صدد انحلال و جایگزینی فلسفه است . این همان چیزی است که آن را اصالت علم می خوانیم . ماکس شلر « Max Scheler » آن را « شورش بردگان » نامیده است ، « انقلاب کهتر علیه مهتر »(6) . اگر چنین است که فلسفه باید تسلیم علم شود چرا تسلیم دین نشود ؟ شلر ، به عکس چنین می اندیشد که اگر فلسفه تسلیم ایمان می شد بر علوم سروری می کرد . البته باید خاطر نشان کرد که تسلیم شده به ایمان ، نه علم کلام و نه سلطع خارجی کلیسا و نه دین به مثابه یک ضابطه اجتماعی . چرا که ایمان همچون تجربه با طنی و تحول معنوی روح نه تنها می تواند فلسفه را به بند بکشد که موظف به تغذیه آن نیز هست . اگر فلسفه از ایمان گسست و دیگر آن را به مثابه فروغ باطن معرفت تصور نکرد ، بدان سبب بود که می بایست علیه خودکامگی که با آتش جسارت ؛ معرفت را عقاب می کرد مبارزه می نمود .
چنین اوضاعی سبب تراژیک شدن وضعیت فیلسوف گردید . نه موقتا که خصلت فلسفه همواره چنین بوده است . چرا که فیلسوف - چه مومن چه ملحد – و وضع تراژیک او همچنان به قوت خود باقی خواهد بود . فیلسوف اگر ملحد باشد ، تجربه و چشم اندازش به شدت تنگ و محدود شده و وجدانش به همه عوالم دیگر مگر عالم خویش تمایل خواهد داشت . معرفت او دچار فقر شده و وجود را در حیطه خود محدود خواهد کرد . فقدان [ امر ] تراژیک است که وضع را برای فیلسوف بی ایمان تراژیک می سازد ؛ فیلسوفی که برده آزادی خویش است ، چون آنچه را که ایمان معنایش می کنیم ، مدخل و روزنه وجدان به سوی همه عوالم و معنای وجود است

بحش5

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:دین,فلسفه,جورج,برونو,مسلمان,عرب,ارسطو,مسیحی,قرون وسطی,فیلسوف,, :: 11:35 :: توسط : آوا رضایی


اما جنبش‌ قطعي‌ براي‌ امتزاج‌ انديشه‌ي‌ يوناني‌ و شرقي‌ از ارسطو آغاز شد. وي‌ پس‌ از آنكه‌ ساليان‌ دراز به‌ رهبري‌ افلاطون‌ تتبع‌ و تأمل‌ كرد، در شهر آسوس‌ Assos ازناحيه‌ي‌ تروآده‌ Troade جايگزين‌ شد و در اينجا بود كه‌ بر انديشه‌ي‌ اصيل‌ خود وقوف‌ يافت‌. پس‌ از آن‌ ديگر آسياي‌ صغير را ترك‌ نكرد، مگر زماني‌ كه‌ او را براي‌ تربيت‌ اسكندر به‌ مقدونيه‌ فرا خواندند. در آن‌ هنگام‌ بود كه‌ اين‌ انديشه‌ به‌ ذهن‌ ارسطو راه‌ يافت‌ كه‌ علم‌ و تمدن‌ يونان‌ بايد فاتح‌ جهان‌ مشرق‌ باشد و اين‌ فكر را در شاگرد شهزاده‌ي‌ خويش‌ تلقين‌ كرد. لشكركشي‌ اسكندر در واقع‌ ايلغار انديشه‌ي‌ يونان‌ بود كه‌ به‌ فتح‌ مشرق‌ زمين‌ مي‌رفت‌، فتحي‌ كه‌ هم‌ به‌ ممالك‌ مسخر چيزهايي‌ داد و هم‌ از آنها چيزهايي‌ گرفت‌. اين‌ امتزاج‌ در شهر اسكندريه‌ كه‌ به‌ دست‌ شاگرد ارسطو بنا شد صورت‌ پذيرفت‌ و در پرتو آن‌، حكمت‌ يونان‌ در وجود دستگاه‌ فلسفي‌ فلوطين‌ به‌ اعلا درجه‌ي‌ كمال‌ رسيد. چندي‌ پس‌ از آن‌، فتوحات‌ اسكندر در ظهور اسلام‌ مؤثر شد و اسلام‌ بود كه‌ فلسفه‌ي‌ ارسطو را دوباره‌ براي‌ ملل‌ غربي‌ به‌ ارمغان‌ آورد.
وانگهي‌ به‌ اين‌ نكته‌ نيز بايد توجه‌ كرد كه‌ بعد از ارسطو مهم‌ترين‌ نمايندگان‌ فلسفه‌ي‌ يونان‌ از دنياي‌ مشرق‌ برخاستند. فلاسفه‌ قبل‌ از ابيقور و زينون‌ Zenon تحت‌ تأثير عقايد شرقي‌ قرار گرفته‌اند: آريستيپ‌ Aristippe از اهالي‌ سيرن‌ بود و نام‌ مكتب‌ فلسفي‌ او هم‌ از همين‌ شهر گرفته‌ شده‌ است‌؛ مادر آنتيستن‌ Antisthene زرخريدي‌ از مردم‌ تراكيه‌ بود. خود ابيقور بي‌گمان‌ آتني‌ بود ولي‌ در جزيره‌ ساموس‌ زادگاه‌ فيثاغورث‌ متولد شد. زينون‌، بنيان‌گذار فلسفه‌ي‌ رواقي‌ ازمردم‌ جزيره‌ي‌ قبرس‌ بود؛ كلئانت‌ Cleanthe اهل‌ آسوس‌ و خريسبوس‌ Chrysippe از مردم‌ سيليسي‌ (كيليكيه‌) و شايد از همان‌ شهري‌ بود كه‌ سه‌ قرن‌ بعد پولس‌ مقدس‌ St. Paul در آن‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. فاتحان‌ جزاير يونان‌ بر سر مالكيت‌ اين‌ نقاط‌ نزاع‌ مي‌كردند، و فلاسفه‌ي‌ رواقي‌ كه‌ از زادگاه‌ خود جدا مانده‌ بودند، ديگر در تنگناي‌ چارچوب‌ شهرهاي‌ يوناني‌ محبوس‌ نماندند و جهان‌ را ميهن‌ خويش‌ خواندند، و ابناء بشر، حتي‌ بردگان‌ را برادران‌ خود پنداشتند. آنان‌ از اين‌ طريق‌ راه‌ را براي‌ فكري‌ نو و پر عمق‌تر هموار كردند اين‌ انديشه‌ نيز منشأ شرقي‌ داشت‌. مشرق‌ زمين‌ مبشر اين‌ فكر بود كه‌ آزادي‌ صرفاً در تعلق‌ چند تن‌ مستعد كسب‌ علم‌ نيست‌ بلكه‌ موهبتي‌ است‌ كه‌ همه‌ي‌ مردمان‌ حق‌ تمتع‌ از آن‌ را دارند. اين‌ همان‌ انديشه‌اي‌ است‌ كه‌ روزگار نو را پديد آورده‌ و البته‌ به‌ مرحله‌ي‌ نهايي‌ بسط‌ خود نرسيده‌ است‌.
بايد به‌ حق‌ به‌ آينده‌اي‌ اميدوار بود كه‌ در آن‌ آزادي‌ به‌ راستي‌ وجود خواهد داشت‌. براي‌ تدارك‌ چنين‌ آينده‌اي‌ فلسفه‌ي‌ يونان‌ مي‌تواند ياوري‌ پرارزش‌ باشد. فلسفه‌ي‌ يونان‌ كه‌ از تاريكي‌ شرق‌ بردميده‌ است‌ قدرت‌ پر فروغ‌ فكر بشري‌ را آشكار ساخته‌ است‌، فكري‌ كه‌ از طبيعت‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد پيوسته‌ مرزهاي‌ انديشه‌ را مي‌شكند و رشد مي‌كند. در عين‌ حال‌، فلسفه‌ي‌ يونان‌ به‌ ياري‌ محتواي‌ آيينهاي‌ خويش‌ بهتر از ديگر فلسفه‌ها مقدم‌ بودن‌ فكر و سلطه‌ي‌ آن‌ را بر ماده‌ مي‌نماياند و نيز نشان‌ مي‌دهد كه‌ در اين‌ جهان‌ هر چيز به‌ سوي‌ كمال‌ غايي‌ فرا خوانده‌ شده‌ است‌. فلسفه‌ي‌ يونان‌ با اين‌ تعاليم‌ آن‌ چنان‌ منبع‌ لايزال‌ دانايي‌ است‌ كه‌ براي‌ شناختن‌ حقيقت‌ جهان‌ و حقيقت‌ خويش‌ بايد به‌ سوي‌ آن‌ بازگرديم‌.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:یونان,حکمت,سقراط,یونان,زرتشت,, :: 11:31 :: توسط : آوا رضایی

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 46
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 174
بازدید ماه : 3930
بازدید کل : 186144
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 46
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 174
بازدید ماه : 3930
بازدید کل : 186144
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1