آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:روم,رومی,سیروس,سحر,, :: 9:57 :: توسط : آوا رضایی

مولوی شاعری مختار است و حافظ شاعری سخت تابیده در چنبره جبر... مولوی در تعبیری زیبا، بار امانت را " اختیار" می داند که انسان خود خواسته آن بار عظیم را در ناباوری آسمان و زمین و کوه ها به شانه کشیده است و حافظ دیوانه ای که نا خواسته قرعه فال امانتی ناشناخته را به نام او رقم زده اند... مولوی خود برگزیده است و حافظ برگزیده شده است.... حافظ قفس آلوده ای است که اگر چه از کنگره عرش نفیرش می زنند اما همچنان در پس آینه هستی ، طوطی صفتش داشته اند اما مولوی طوطی ناطق گریزان از بند هجران است و پران تا هندوستان جان
رواج اندیشه های جبر گرایانه اشاعره، از قرن دوم تا نهم بسیاری از شاعران و نویسندگان بنام ایران زمین را در سیطره تفکری جبری قرار داد بدانسان که حتی ارجمندانی چون فردوسی، سعدی و حافظ از این چنبره تنگ و تاریک راه گریز و نجات نیافتند. از میان خیل انبوه شاعران و نویسندگانی که در طی این چند قرن ، به انعکاس تفکرات جبرگرایانه پرداختند اشعار و نوشته های بسیاری موجود است که ادعای ما را دلیلی مبرهن است.از میان همه شاعران نامی این چند قرن، شاید تنها به صراحت بتوان از مولانا نام برد که خود را همواره از این دایره تنگ تفکرات جبرگرایانه به دور داشته است. نزدیک به دوهزار بیت از مثنوی معنوی به اثبات اختیار اختصاص می یابد و مولوی در جای جای شاهکار عارفانه خود به تبیین این ماجرای پر دامنه می پردازد و به هر شکل ممکن به رد نظریه های تسلط جویانه و یاس آلود جبری می پردازد.... مولوی با شناخت جوانب امر و آگاهی بر چند و چون اندیشه های فلسفی و کلامی به اثبات اختیار انسان می پردازد.
از این نگاه مولوی شاعری منحصر به فرد به نظر می رسد. حتی زمانی که او در حوزه تفکراتی عارفانه به جبری اختیاری تن در می دهد نه تنها یک دست افشان از وجد و حال او کاسته نمی شود که مشتاق تر از پیش و در کمال ادب سر رشته اختیار را به دوست وا می گذارد و در سروده های ارجمند خود با انعکاس روح مشتاق و منبسط خویش می پردازد. بنا براین عقیده متعالی ، عارف در مراتبی از سلوک بدان جایگاه می رسد که اختیار وخواسته جزء را در قیاس با مشیت کل نادیده می گیرد و باز مشتاق و خود خواسته به جبری دیگر گونه تر تن در می دهد که جبر عارفانه اش می نامد.اگرچه به عقیده کاملا مستدل او این نه جبر، این معنی جباری است.
وجود چنین تفکراتی عمیق و تامل انگیز در عین حال فعال و انگیزش بخش، مولوی را به شاعری سراپا شور و شوق و سرمستی و دلدادگی بدل می سازد که در جلوگاه معشوق ازل سر از پا نمی شناسد و وجد و شور و حال خود را در کلامی کاملا مترنم و آهنگین به تصویر می کشد... این آزادی بی دریغ جان، حتی گاه او را از انحصار در تنگنای قافیه بدور می دارد آن سان که فراتر از دغدغه های کلام به سماع جاوید جان می اندیشد.
مولوی از این دیدگاه با شاعران هم ردیف خود تفاوتی آشکار دارد و همین تفاوت، شادمانگی وصف ناپذیر متفاوت تری را در کلام او می ریزد که بعد از چند صد سال با خوانش غزلیات سماع انگیز او این وجد و حال با گسست و شکست زمان خود را به انسان غم آلوده و اندوه نصیب همه قرون می رساند.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:شمس,مولوی,حافظ, دیوان,مختار,شاهکار,ایران زمین,, :: 23:25 :: توسط : آوا رضایی

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد(فروغ)
I Will Greet the Sun Again


I will greet the sun again;
I will greet the streams which flowed in me;
I will greet the clouds which were
my lengthy thoughts;
I will greet the painful growth of poplars
Which pass through the dry seasons;
I will greet the flocks of crows
Which brought me, as presents,
The sweet smells of the fields at night;
I will greet my mother who lived in the mirror
And was the image of my old age;
And I will also greet the earth whose burning womb
Is filled with, green seeds by the passion she has
for reproducing me.
I will come, I will come,
I will come with my hair,
As the continuation of the smells of the soil;
With my eyes, as the dense experiences of darkness,
Carrying the bushes I have picked in the woodlands
beyond the wall.
I will come, I will come,
I will come and the entrance will be filled with love;
And at the entrance I will greet again
those who are in love,
And also the girl who is still standing
At the entrance in diffusion of love.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:آفتاب,سلام,فروغ,ترجمه,, :: 23:22 :: توسط : آوا رضایی

دو شاهکار ماندگار ادبیات ایران در فهرست 100 کتاب برتر تاریخ ادبیات جهان قرار گرفتند. به گزارش ایسنا: انجمن کتاب نروژ با نظر‌خواهی از 100 نویسنده‌ سرشناس از 54 کشور فهرست 100 کتاب برتر تاریخ ادبیات جهان را منتشر کرد.

در میان این آثار منتخب، مثنوی معنوی اثر مولانا جلال‌الدین و بوستان اثر شیخ اجل سعدی دو کتابی هستند که پرچم‌دار ادبیات کهن ایران شده‌اند.

در این نظرسنجی هر یک از نویسندگان باید 10 کتاب مورد نظر خود را معرفی می‌کرد که در پایان کتاب دن‌کیشوت نوشته‌ میگوئل دی سروانتس نویسنده‌ی نامدار اسپانیایی با کسب بیشترین آرای ممکن در رتبه‌ اول قرار گرفت.

کارلوس فوئنتس، پل آستر، اورهان پاموک، میلان کوندرا، نادین گوردیمر، جان اروینگ و وی.اس نایپائول از جمله چهره‌های سرشناسی بودند که در این نظرسنجی شرکت کردند.

به گزارش سایت انجمن کتاب نروژ، از معروف‌ترین کتاب‌های حاضر در فهرست 100 اثر ماندگار تاریخ ادبیات می‌توان به آثار ذیل اشاره کرد:
• غرور و تعصب نوشته جین‌ آستین
• داستان‌های منتخب نوشته خورخه لوئیس بورخس
• بلندی‌های بادگیر نوشته امیلی برونته
• بیگانه نوشته آلبر کامو
• نوسترومو نوشته جوزف کنراد
• کمدی الهی نوشته دانته آلیگیری
• انتظارات بزرگ نوشته چارلز دیکنز
• جنایات و مکافات، ابله، تسخیرشدگان و برادران کارامازوف نوشته داستایوفسکی
• میدل‌مارچ نوشته جورج الیوت
• آبسالوم، آبسالوم و خشم و هیاهو نوشته ویلیام فاکنر
• مادام بوواری نوشته گوستاو فلوبر
• صد سال تنهایی و عشق سال‌های وبا نوشته گابریل گارسیا مارکز
• فاوست نوشته ولفگانگ گوته
• ارواح مرده نوشته نیکلای گوگول
• طبل حلبی نوشته گونتر گراس
• پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی
• ادیسه و ایلیاد نوشته هومر
• اولیس نوشته جیمز جویس
• محاکمه و قلعه نوشته فرانس کافکا
• دفترچه طلایی نوشته دوریس لسینگ
• پی‌پی جوراب بلند نوشته آسترید لیندگرن
• کودکان کوچه نوشته نجیب محفوظ
• عشق نوشته تونی موریسون
• لولیتا نوشته ولادیمیر ناباکوف
• 1984 نوشته جورج اورول
• در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته نوشته مارسل پروست
• کوری نوشته ژوزه ساراماگو
• هملت، شاه‌لیر و اتلو نوشته ویلیام شکسپیر
• جنگ و صلح و آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی
• ماجراهای هاکلبری ‌فین نوشته مارک تواین

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:19 :: توسط : آوا رضایی

زبان عربى یك ویژگى بسیار منحصر به فرد دارد. در این زبان كمترین واژه ها مى توانند مفاهیم بسیارى را بسازند. بسیارى از اوقات فاعل و مفعول در یك فعل جمله مى شوند و یك كلمه مى تواند یك جمله كامل باشد. این ویژگى سبب مى شود كه شاعران عرب در نهایت ایجاز بتوانند شعر بگویند و كمتر از جملات بلند و كش دار در شعر استفاده كنند. "غاده السمان" یكى از زنان شاعر و نویسنده سورى كسى است كه این نكته را به درستى فهمیده و در زبان به كار گرفته است. سطرهاى شعر او كوتاهند اما از عمق و ژرفاى بسیارى برخوردارند. روح شعر او روح زبان عربى است. كلمات كه در كنار هم مى آیند به راحتى در ارتباط با هم قرار مى گیرند و یك خط طولى را مى سازند. خط روایى كه از یك نقطه آ غاز مى شود و در نقطه دیگرى به پایان مى یابد. اگرچه او در شعر هایش مفهوم یا واژه اى را تكرار مى كند اما این تكرار سبب نمى شود كه شعر حول یك محور مشخص حركت بكند و در نهایت پس از چند دور دوباره به مفهوم اول بازگردد. برعكس تكرار مفاهیم در نهایت مفهوم عمیق تر و بزرگ ترى را خلق مى كند. حركت شعر، زبان شعر و جهان شاعرانه او كاملاً محسوس است. مى توان از ابتدا مشخص كرد كه شاعر چه مفهومى را مى خواسته و از كجا آن را آغاز كرده و در كجا به پایان برده. اما این فرم شاعرانه در عمل با ویژگى هاى دیگرى در مفهوم همراه مى شود. ویژگى هاى مفهومى كه جهان شعرى "غاده السمان" را مى سازد و از دیگر شاعران عرب بسیار فاصله مى گیرد.

از ویژگى هاى مهم شعر "غاده السمان" این است كه او جسارت زن بودن را وارد شعر عرب كرد. زن عرب در محیط بسته فرهنگى زندگى مى كند كه نمى تواند بسیارى از احساسات درونى خود را ابراز كند. اما "غاده السمان" كسى است كه نه تنها این احساسات را بروز مى دهد بلكه آنها را افشا مى كند.احساسات زن عرب همچون رازى سر به مهر قرن ها است كه در تاریخ اعراب نهفته است. رازى كه هیچ كس حق بازگو كردن آن را ندارد. این احساسات از محیط هاى بسته فردى بیرون نیامده و هیچ وقت جسارت اجتماعى بودن را نداشته است. اما شعر "غاده السمان" بیش از هر چیز شعرى افشاگر است. او نه تنها به درونیات خود به عنوان یك زن توجه مى كند و آنها را بیان مى كند بلكه رابطه خود را با محیط اجتماعى پیرامون خود نیز از نو بنا مى كند. او هم مثل بسیارى دیگر از نویسندگان و روشنفكران عرب این حق را دارد كه نسبت به جنگ اعراب و نسبت به بسیارى از مسائل اجتماعى اعراب اظهارنظر كند و او این كار را انجام مى دهد. او تمام آنچه را از جهان خود درك مى كند به بیان مى آورد. اشعار عاشقانه تنها محور اشعار او نیست بلكه آنچه او را بیشتر به جهان پیوند مى دهد نگاه او به محیط اجتماعى خود است. شعر او گریختن از تمام مركز هاى قدرت است. هر چه كه براى او محدودیت است او از آن مى گریزد. او مى خواهد در دنیاى عرب نقش اجتماعى هم پیدا كند بنابراین با واقعیات اجتماع پیوند مى خورد و آنها را نیز به شعر وارد مى كند. همان طور كه از محدودیت هایى كه جهان عرب براى بیان احساسات گذاشته اند مى گریزد و از محدودیت هایى كه اعراب براى نقش اجتماعى زنان ایجاد كرده اند فرار مى كند.راهى كه "غاده السمان" براى این حضور اجتماعى پیدا مى كند بسیار جالب توجه است. در واقع او برخلاف بیشتر شاعران عرب كه در فضایى ذهنى سیر مى كنند در فضایى كه كاملاً عینى و حقیقى شعر مى گوید و در این میان او به كشفى بزرگ مى رسد. او اسطوره هاى حقیقى جهان امروز را پیدا مى كند. این اسطوره ها دیگر شخص نیستند، یا داستان هایى مربوط به گذشته اعراب، بلكه هر چیزى است كه در جهان عرب معناى اصلى خود را از دست داده. در این میان از مفاهیم بزرگ مانند عشق، زنانگى، وهم تا جزیى ترین مفاهیم زندگى مانند خریدن نان، آوردن آب و خریدن سیب همه چیز كاركردى اسطوره اى دارد. در دنیاى "غاده السمان" اسطوره ها كاملاً حقیقى اند. همه آن چیزى است كه در زندگى روزمره وجود دارد اما واژه ها معناى خود را از دست داده اند. همچنین هر معنا با واژه هاى دیگرى سنجیده مى شود. اسطوره امروز جهان عرب یك "بمب" است یك "گلوله" است و جنگ است. او به درستى جنگ را مى شناسد و مى داند كه جنگ در شعر او باید چه تاثیرى داشته باشد. او حتى از این هم پیشتر مى رود. او به زنى فكر مى كند كه جنگ را تجربه كرده و از خود مى پرسد، حالا این زن چگونه عاشق مى شود، چگونه به عشق اش ایمان مى آورد، آیا معشوقش باز هم مى خواهد او را محدود كند.در حقیقت تمام شعر "غاده السمان" پاسخ هاى احتمالى است كه او براى پرسش هاى ذهنى خود مطرح مى كند. در این میان شاید واژگانى وجود داشته باشند كه استعاره از چیزى باشند حتى شاید سطر هایى وجود داشته باشد كه تماماً استعارى باشند اما كلیت شعر صرفاً بازگشت به سوى حقیقت است.پرسش و پاسخ هایى كه او در ذهن خود دارد حالا به شعر بیان مى كند. همه اینها حقایق زندگى است حقایقى را كه شاید او فكر نمى كند این همه تلخ و این همه گزنده باشند. بنابراین سعى مى كند پاسخ هایش را در نهایت شاعرانگى بدهد و بر همین اساس مدام فضاى شعرش با نوعى از رمانتیسم پیوند مى زند.

در ادبیات عرب "غاده السمان" را بیشتر به عنوان نویسنده مى شناسند. حقیقت هم این است كه بیش از آنكه شعر نوشته باشد داستان و رمان نوشته. اما "غاده السمان" نه به عنوان شاعر و نه به عنوان نویسنده بلكه به عنوان یك زن روشنفكر عرب از اهمیت ویژه اى برخوردار است.او جسارت زن بودن را در میان اعراب داشت و توانست نگاه خود را نسبت به زمینه هاى فردى و اجتماعى در میان اعراب مطرح كند.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:سوریه,اعراب,ادبیات عرب,اجتماعی,اسطوره,, :: 23:8 :: توسط : آوا رضایی


نگاهی به زندگی و شعر غاده السمان


غادة السمان نویسنده، شاعر و متفكر سوری در سال 1942 در دمشق از پدر و مادری سوری متولد شد. پدرش مرحوم دكتر احمدالسمان رییس دانشگاه سوریه و وزیر آموزش و پرورش بود.نخستین كارهای غاده السمان تحت نظارت و تشویق‌های پدرش در نوجوانی به چاپ رسید.تحصیلات دانشگاهی را در رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه سوریه به پایان رساند و فوق لیسانس خود را در دانشگاه آمریكایی بیروت و دكتری ادبیات انگلیسی را در دانشگاه لندن گذراند. مدتی در دانشگاه دمشق به عنوان استاد سخنران كار می‌كرد، اما برای همیشه از این كار دست كشید و به كار مطبوعات روی آورد و حالا در مجله عربی الحوادث به عنوان ستون‌نویس  به صورت هفتگی قلم می‌زند و صفحه ویژه او با نام "لحظات رهایی" طرفداران فراوانی دارد؛ او برای نثر آثارش دفتر انتشاراتی تاسیس كرده است كه تنها آثار خود را منتشر كند و در آن جا هیچ‌گونه فعالیت اقتصادی دیگر ندارد.
با نگاهی به آثار و جایگاه آن در سرزمین عرب او تنها زن شاعر و نویسنده پركاری است كه نسبت به مسائل پیرامونش آگاه است و آگاهانه عمل می‌كند.
نخستین مجموعه قصه او با نام "چشمانت سرنوشت من است" در سال 1963 منتشر شد.
در سال 1969 با دكتر بشیرالداعوق ازدواج كرد كه صاحب انتشارات "دارا‌لطلیعه" و استاد دانشگاه و مدیر سابق بانك است.
"به تو اعلان عشق می‌كنم" كه در سال 1976 به چاپ رسید،از مجموعه قصه‌های اوست كه او را به عنوان یك زن نویسنده به جهان معرفی كرده است. غاده السمان زنی است كه با هویت زنانه‌اش اشعاری ساده و فصیح را با افكاری منحصر به جهان تقدیم كرده است و در قصه‌هایش از دردها و رنج‌های مردم لبنان سخن رانده است. "كوچ بندرهای قدیمی" مجموعه قصه كه در سال 1973 چاپ شد. اگرچه غاده السمان در عرصه‌های مختلف ادبی فعالیت دارد، امابیشتر به عنوان نویسنده مشهور است. رمان "كابوس‌های بیروت" نیز در سال 1976م به چاپ رساند.مجموعه قصه او با نام "ماه چهارگوش" در سال 1998 از سوی دانشگاه آركانزاس آمریكا برنده جایزه ادبی شد. و رمان دیگر او با نام "بیروت 75" به زبان اسپانیولی در سال 1999 جایزه ملی اسپانیا را به خود اختصاص داد.
از دیگر آثار او می‌توان به مجموعه شعرهای "عشق" 1973، "شهادت می‌دهم برخلاف باد" 1987، "غمنامه‌ای برای یاسمن‌ها" 1996، "زنی عاشق در میان دوات" 1995، "ابدیت، لحظه عشق" 1999 نام برد.

بخش 1

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:5 :: توسط : آوا رضایی

زندگی و اشعار ژاک پره وه

ژاك پره وه (‏Jaques Prevert‏ ) در چهارم فوریه سال 1900 در نوبلی سورسن به دنیا آمد. كودكی ‏شاد و خوشحال بود. هیچ جشنی را از دست نمی داد. به تمام سیركها هم سر می زد. عاشق تئاتر بود. ‏پدرش كه بازیگران را به خوبی می شناخت او را با خود به تئاترها می برد . حتی پیش از آن كه نمایش ‏شروع شود آنها در آن جا حضور داشتند. ‏
ژاك زندان را دوست نداشت و نمی خواست چیزی راجع به آن بداند. هرگز كشیشان و خادمان كلیسا ‏را دوست نداشت زیرا آنها در نظر او قدرتهای مطلق بودند. ازهمان كودكی مادش داستانها پریان را ‏برایش می خواند . به این ترتیب او به دنیای خیال و روا پا نهاد. و هم مادرش بود كه به او خواندن ‏آموخت. ‏
آثاری مانند دیوید كاپرفیلد ، سه تفنگدار و خانم منتزورو از علاقمندی هایش بود. در سال 1907به ‏پاریس آمد و وارد مدرسه شد. او از این كه ساعت ها بی حركت در كلاس بنشیند و به حرف های ‏معلم بداخلاقش گوش كند متنفر بود. معلمی كه وقتی ژاك به گلها و پرندگان بیرون كلای نگاه می ‏كرد اور ا سرزنش می كرد. این دلزدگی و تنفر در نوشته هایش نمود دارد. هر از گاهی با پدرش به ‏دیدن فقرا می رفت. ژاك آنها را دوست می داشت و غم و شادی آنها را درك می كرد.او اعتقاد داشت كه دنیا همیشه خوب نیست، اما خوشبختانه رویا وجود دارد. خواندن هست،‌ سینما ‏هست. ‏

برادر ژاك كارگردان بود. ژاك بسیاری از سناریوها و دیالوگ های فیلم های او را می نوشت. ‏
سرانجام ژاك مدرسه را رها كرد و به گذراندن زندگی پرداخت. در همان سال جنگ شروع شد، با ‏تمام بی رحمی اش. او از جنگ متنفر بود. ‏
برادرش‎ ‎در 17 سالگی بر اثر تب تیفوئید می میرد. ‏
ژاك پروه مجبور می شود در نیروی دریایی خدمت كند . چون رفتار نمونه ای نداشت بارها و بارها به ‏زندان افتاد. سرانجام خدمت سربازی را به پایان رساند. او حالا به كتابخانه ها می رفت و با نویسندگان ‏رفت و آمد می كرد. ‏
تولد ژاك پروه به عنوان یك نویسنده به هیچ یك از نویسندگان دیگر شبیه نیست. تفاوت آثار شاعرانه ‏ژاك پروه با آثاردیگر، استقبال پر شور مردم بود. مخاطبین "گفتارها" 1945 ، "داستان ها" 1948، ‏‏"نمایش" 1951، "باران و هوای خوب" 1955، "توده های درهم" 1865، "این چیزها و بقیه چیزها" ‏‏1972، به خوبی محبوبیت شاعری را نشان داد كه شعر را به نقش اصلی و اولیه اش هدایت كرد، یعنی ‏گفتاری كه با صراحت ، ساده ترین و جهان شمول ترین احساسات مانند خشم، غم، محبت وعشق را ‏بیان می كند. پروه شاعری بدیهه سراست. و بدیهه سازی در نظام ادبی و فكری نیرویی انقلابی است. ‏شعر او خودِ زندگی است. با تصاویری ساده از زندگی ، بدون نحوست و بدبختی، با خورشیدی ‏درخشان و زنهایی بسیار زیبا. زبان و اندیشه او در مقابل "كیمیاگری كلام" (تفكر رمبو درباره شعر) قرار ‏می گیرد. ‏
پروه بعد از شركت در جنبش سورئالیسم، خیلی زود آن را كنار می نهد. علاقمند به زبانی آزاد بود . ‏زبانی كه قادر است انسان را نیز آزاد كند. ‏
‏"چفتِ در باستیل؛ آسم پاناما و باد مفاصل روسیه" این كلمات و تركیبات ، چگونگی دنیای كلامی را ‏نشان می دهد كه در آن پاپها، ژنرالها، وزیرها و قاضی ها ، چهره های مضحك و بدبختی هستند. ‏
بازگشت به سرچشمه های زبان عامیانه كه به استعاره های ظریف و ماهرانه توجهی ندارد به خصوص ‏در ترانه ها بیان برتر خویش را پیدا می كند. ـ پروه ساده و بی تكلف شعر می گوید . باتخیل و ظریفانه ‏به طوری كه همه ، شعر او را می خوانند و دوست دارند و با آن ارتباط برقرار می كنند. ‏
او خفقان و ستم های اجتماعی ، جنگ، آلودگی، آزادی، عدالت و عشق به زن را در اشعارش به ‏تصویر می كشد. شایستگی او را بیش از همه حرفه ای های سینما می شناختند. او فیلم نامه فیلم های ‏‏"ملاقات كنندگان شب (1942)" و "كودكان بهشت (1945)" را نوشت. این دو فیلم از آثار مارسل ‏كارنه هستند. ‏
پروه برای كودكان نیز می نوشت : "حكایت هایی برای بچه هایی كه عاقل نیستند".
دو نمونه از اشعار ژاك پره وه :

 

1 ـ برای تو عشق من

Jaques Prevrt

به بازار پرنده فروش ها رفتم ‏
پرنده خریدم ‏
برای تو، عشق من ‏
گل خریدم ‏
برای تو عشق من ‏
به بازار آهن رفتم ‏
زنجیر خریدم ‏
زنجیرهای سنگین ‏
برای تو عشق من ‏
بعد به بازار برده فروشان ‏
دنبال تو گشتم ‏
پیدایت نكردم ‏
عشق من

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:2 :: توسط : آوا رضایی


تا کی بجای دیگران پرواز کردن
پر را بدون عشق در مه باز کردن
بگذار در قار کلاغی گم شوم گم
وانگه دهان کوه را همساز کردن
من بی هوا شاهین سنگینی نبودم
ما را کجا و با مگس دمساز کردن
بگذار چشمانت زمشرق سر در آرد
خواهیم دیدن با قفس پرواز کردن
بازم مکن از گیسوی پر تابت ای عشق
تا از تبِ یلدای تو ره باز کردن
خوش دعوت شام لذیذ ِ چشم هایت
صبحانه را با بوسه ات آغاز کردن
فرهاد را با عشق سودایی چه سودا
آهو کجا ؤ ببر را آواز کردن
از شاعر فرهاد کریم پور

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:قفس,پرواز,بوسه, دهان,کوه,هوا,دعوت,شام,آهو,ببر,, :: 22:53 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:هدف,آرزو,زندگی,مادر,چهره,دیدگاه,جوانان, :: 18:34 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:روزنامه خبر,رضوی,یزدان,یزدان پور, :: 14:22 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:16 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:رضوی,, :: 14:10 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:روزنامه , طلوع, عشق, کتاب,نظم, نثر,, :: 13:58 :: توسط : آوا رضایی

«مارکوزه» نظریه انتقادی را حافظ وضع موجود نمی‌داند
 «مارکوزه» معتقد است که نظریه انتقادی چشم به آینده دوخته است و برای تأیید خود به واقعیات موجود متوسل نمی‌شود. عینیت علمی هرگز به خودی خود حصول حقیقت را تضمین نمی‌کند.
هربرت مارکوزه ( 1979-1898 ) فیلسوف و جامعه شناس مارکسیست آلمانی-آمریکایی و از رهبران مکتب فرانکفورت بود.1
او در کنار ماکس هورکهایمر، فردریک پولاک، هنریک گراسمن، آرکادیچ گارلند و والتر بنیامین یکی از بنیان گذاران مؤسسه تحقیقات اجتماعی فرانکفورت بود.
ارتباط فعال مارکوزه با مکتب فرانکفورت و نیز واکاوی های عمیق او در حوزه فلسفه و روانشناسی جمعی ساختارهای نوین سرمایه داری پیشرفته از او چهره ای بی بدیل در محافل دانشجویی و آکادمیک جهان معاصر را نمودار می کند.
خط کشی روشن او با ساز و کارهای حاکم بر نظام سرمایه ‌داری نقش و تأثیر گذاری او را نسبت به دیگر هموندان مکتب فرانکفورت متمایز کرده است.
مارکوزه در «خرد و انقلاب» فلسفه اثباتی یا اثباتگرایی را در مقابل فلسفه جدلی یا دیالکتیکی قرار می‌دهد و به دفاع از فلسفه و منطق دیالکتیکی می‌پردازد که به نظر وی مفهوم مرکزی آن را آزادی تشکیل می‌دهد.
به نظر وی، دو ویژگی اثباتگرایی عبارتند از تجربه‌گرایی با تکیه بر امور واقع قابل مشاهده، و رد پیشین‌گرایی متافیزیکی.
مارکوزه در مقاله "مفهوم ذات" با اشاره به اینکه اثبات‌گرایی دوگانگی ذات و عرض را رد کرده و همه چیز را به واقعیت موجود فرو می‌کاهد، می‌گوید نوعی رابطه دیالکتیکی بین ذات و عرض وجود دارد. مارکوزه معتقد است نوعی تعامل بین ذات و عرض، واقعیت بالقوه و واقعیت بالفعل، خاص و عام، تصادف و ضرورت، و شکل و محتوا وجود دارد.
ذات تنها در عرض تجلی می‌یابد و عرض لحظه‌ای از ذات است. ذات چیزی است که می‌تواند در عرض تجلی یابد. هستی بالقوه است و عرض، هستی بالفعل. ذات و عرض اجزای یک فرایند تاریخی هستند و ذات در تاریخ ظاهر می‌شود و بر خلاف برداشت اثبات‌گرایان، ماهیتی پویا دارد.
بر همین اساس است که انسان می‌تواند از وضع موجود (عوارض و ظواهر) فراتر رفته و دنیای بهتری بسازد. تفکر دیالکتیکی از واقعیت اجتماعی موجود فراتر می‌رود تا واقعیت دیگری را بسازد که نطفه‌اش در واقعیت موجود وجود دارد.مارکوزه می‌گوید که نظریه انتقادی چشم به آینده دوخته است و برای تأیید خود به واقعیات موجود متوسل نمی‌شود. عینیت علمی هرگز به خودی خود حصول حقیقت را تضمین نمی‌کند.2
هر چند نظریه انتقادی بر خلاف اثبات‌گرایی واقعیت موجود را ملاک و مبنا نمی‌داند، اهداف نظریه انتقادی صرفاً بر اساس گرایشهای موجود در واقعیت اجتماعی تعیین می‌شود و آرمانهای آن از دل مبارزات اجتماعی بر می‌خیزد.

از/درباره مارکوزه کتابهای زیر به زبان فارسی موجود است:
"مارکوزه هربرت، 1367، خرد و انقلاب، محسن ثلاثی، تهران، نشر نقره"، "مارکوزه هربرت، 1380، گفتاری در رهایی، کتابی محمود"، "مارکوزه هربرت، 1381، نفی ها، منجم رؤیا، انتشارات نگاه سبز"، "مارکوزه هربرت، 1362، انسان تک ساحتی، مؤیدی محسن، انتشارات امیرکبیر"، "مارکوزه هربرت، 1349، پنج گفتار، جزایری محمود، انتشارات امیرکبیر"، "مارکوزه هربرت، 1362، بعد زیباشناختی، مهرجوئی داریوش"، "باتامور تام، 1380، مکتب فرانکفورت، ترجمه: حسینعلی نوروزی، نشر نی" و "نجف زاده رضا، 1381، مارکسیسم غربی و مکتب فرانکفورت، انتشارات قصیده سرا".

 ر.عصر

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:مارکوزه,رهبر,مکتب,فرانکفورت,روانشناس,هستی,جامعه شناس, جامعه,آزادی, :: 19:9 :: توسط : آوا رضایی

حافظ نقطه تلاقی اندیشه های متعالی عرفانی و اندیشه های کامجویانه در عین حال عقل گرای خیامی است. از یک سو عشق و جنون و مستی او را به دریافت روحانی و سراسر تدبیر و تدبر فرامی خواند و از سوی دیگر عقلی مآل اندیش از درون او را به اغتنام وقت و دریافت فرصت فرامی خواند. هر دو جریان فکری متعارض حافظ را به غنیمت اوقات فرا می خوانند اما هر یک از منظرگاه خاص خود. اندیشه خیامی تنها شراب را تجویز می کند و تفکرات عرفانی می و معشوق را. آن می ریشه در مجاز دارد و این ریشه در باوری دور. حافظ می نوشد و در پی آن نیست که این شراب شبانگاه ناگاه و گاه و بیگاه و مدام از کجاست:
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم // اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
تفکرات خیامی حافظ را به تدبیر و تدبر در جهان گذران فرا می خواند و برای او بی اعتباری و کوتاهی عمری را در حکایتی کوتاه چندانکه که گذر آب از جویی یا نغمه خوانی هزار آوایی بر گلبنی، به تصویر می کشد. حافظ در هجوم غم های فلسفی، زدگی خود را دیر یا زود در پایان راه می بیند و به اکسیر خیام دست می یازد:
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد // حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنیم
خیامی ترین بیتی که از حافظ می شناسم در غزلی است که از ابتدا حال و هوایی خیامی دارد و اینگونه آغاز می شود:
حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست // باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست
پنج روی که در این مرحله مهلت داری // خوش بیاسای زمانی که زمان اینهمه نیست
تا در نهایت بیت مورد نظر که :
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی // فرصتی دان که زلب تا به دهان انهمه نیست
نگاه حافظ به زمان و شراب در این بیت نگاهی کاملا فلسفی است و تعبیری که شاعر از فنای فلسفی و فرصت اندک عمر ارائه می کند منحصر به فرد است اگر چه بی سابقه نیست. اشتهای حافظ بر ارمغان ساقی در زمانی که او بر لبه پرتگاه مرگ و نیستی ایستاده است قابل تامل است. فرصت آنچنان کوتاه است که شاید مجال ریزش شراب از لب به دهان را ندارد آنچنان کوتاه که گویی به اندازه سهمی است از زندگی که شاعر از لب دریای فنا تا دل این دریای مخوف دارد. فنای فلسفی موجود در بیت به هیچ عنوان سنخیتی با فنای عرفانی موجود در ابیات دیگر حافظ ندارد. آنچنانکه اغتنام زمان نیز با آنچه تحت عنوان دم را غنیمت شمردن درعرفان می شناسیم مناسبت و همخوانی ندارد. اینهمه ماجرای زندگی و کامجویی انسان در شرف مرگ و نیستی است. حافظ اینگونه کوتاه و تاثیرگذار حقیقتی از عمر رو به زوال انسان فانی را به تصویر می کشد و گریزگاه حافظ از این فرصت کوتاه ماندن و بودن تنها شراب است و بس .
حافظ همچنان بر گذرگاهی سکونت دارد که از یکسو اندیشه های خیامی در هجوم است و از سوی دیگر اوضاع احوال سیاسی و اجتماعی و نا مساعدی روزگار که مدام بر آتش اندوه او دامن می زند. زمانه تلخ و سراسر سالوس حافظ ، او را باز به سوی شرابی تلخ تر فرامی خواند تا اوضاع نا بسامان زمان خود را اینگونه برای لحظاتی شاید به باد فراموشی بسپارد:
می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب // چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
در چنین احوالی تنها رفیقی که خالی از خلل است صراحی می لعل و سفینه غزل است که حافظ را از غم بود و نبود می رهاند و برای لحظاتی اگر چه کوتاه آرام و آسوده خاطر می کند:
شراب تلخ می خواهم که مردم افکن بود زورش // که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
پایان بخش دوم

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:زمان,شراب,حافظ, سعدی,خیام,عقل,اندیشه,وقت,فرصت,می, معشوق, :: 19:14 :: توسط : آوا رضایی

ای دوست بیا ستاره بارانم کن
آیینه ی قد نمای یارانم کن
تا عرش ببر دوباره برگردانم
منصورِ تمامِ سربدارانم کن

شاعر محمد علی اصلاح پذیر

 

 

زدم به سینه، زدم تا که چاک‌چاک شدم

شبیه مرده‌ی گمنام بی‌پلاک شدم

 

درخت هم شد و بوسید گونه‌های مرا

و زیر سایه‌ی آن، سایه‌بان خاک شدم

کمی فشرده شدم قامتم کمانه زدند

به قالبی که بگنجد میان ساک شدم

خزیدم از همه سو روی تیغه‌های زمین

که زخمی گذر از روی اصطکاک شدم

کسی رسید که آلوده‌ام کند در خویش

و من ز بودن بیهوده پاک‌پاک شدم

ستاره آمد و تی‌پا به بخت من زد و رفت

شدم جرقه و در گوشه‌ای هلاک شدم  

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:منصور, آیینه, یاران,ستاره باران,عرش,سربداران,, :: 19:5 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:0 :: توسط : آوا رضایی

با حضور افتخاری استاد علیزاده و اجرای

ایشان در تالار حافظ

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:رضوی,علیزاده,تالار,حافظ,, :: 11:5 :: توسط : آوا رضایی

زمان در شراب حافظ :
ذهن و زبان حافظ اگر چه فراتر از زمان و مکان به جهانی آرمانی تر توجه دارد اما کلام او باید رنگی از زمان بگیرد تا برای انسان های محصور در بعد زمان و مکان قابل درک و فهم و دریافت باشد. بدین لحاظ ابتدا ازل را به ابد می پیوندد و مستی خود را ازلی و ابدی می داند با این حال گاه در حوزه مجاز یا حقیقت، با گریز از این ایده آلیسم صرف، واقع گرایانه تر به تحلیل امور می پردازد و اوقات و زمان هایی را برای مستی برمی گزیند. با مرور همه ابیاتی از حافظ که به این زمانمداری ویژه تن در داده است می توان فهرستی از زمان های شراب نوشی را فراهم آورد. اما با کنار هم قرار دادن این زمان های سرمست، در نهایت انسان به این دریافت می رسد که اگر حافظ در جنون کلمات و در فراغت از عقل مصلحت اندیش به بیان این موضوع بپردازد هیچ زمانی را مغایر با مستی نمی داند. او از ازل تا ابد را فرصتی می داند برای یک مستی مدام.
سر زمستی بر ندارد تا به صبح روز حشر // هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست (2)
با اینحال گاهی قدری منطقی و عاقلانه تر به تحلیل این موضوع می پردازد و انسان را از افراط و تفریط در این باره باز می دارد:
نگویمت که همه سال می پرستی کن // سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش
حافظ گاه مستی را اتصالی کوتاه به منبع فیض می داند و از آن به دم یا آنی کوتاه در وصال تعبیر می کند با این حال عارف را از طمع کردن در این وصال و مداومت خواهی آن پرهیز می دهد:
در بزم دور یک دو قدح در کش و برو // یعنی طمع مدار وصال دوام را
حافظ گاه بیش از آنچه گفته شد خود را به زمین می آلاید و از این منظرگاه زمان شراب نوشی را پیشنهاد می دهد:
روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز // دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
این بیت از جنون مولوی وار حافظ خالی است و در واقع بیش از آنکه یک بیت عارفانه باشد بیتی اخلاقی است. انگار این چهره متفاوت و البته قدری اخلاقی چندان به حافظ نمی آید. دوستداران حافظ انگار توقع چنین اندیشه های اخلاقی را از سعدی و سنایی و امثال آنها دارند تا حافظ. با این حال این یک بیت را هم به مجموعه همه دوگونگی ها و دوگانگی های کلام حافظ بیفزایید. بیتی دیگری در ادامه بیت بالا می آید که اگر چه بر فحوای آن بیت تاکید دارد اما نوعی بازی لفظی و نگاهی زیبا شناسانه در خلق آن ملحوظ است که تامل در زمان را قدری به بازی می گیرد.
آن زمان وقت می صبح فروغ است که شام // گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
شعر حافظ سراسر نغمه شور و حال و مستی است. ذکر ابیاتی اخلاقی از گونه یکی دو بیت منحصر به فرد زیر در شعر حافظ آنقدر نادر است که گویی از حافظ نیست. با این حال این دوبیت در هشیاری عقل سروده شده است و وجود چنین ابیاتی صحو آمیزی در سکر مدام حافظ قدری قریب به نظر می رسد :
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند // به آه نیم شبی کوش و گریه سحری
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد // هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
پایان بخش اول

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:شراب ,حافظ,مکان,ذهن,, :: 11:3 :: توسط : آوا رضایی

-

باز باران با ترانه
باز باران بی بهانه ، کودکانه
توی این دنیای رنگی بی ستاره
باز باران گردش یک روز ابری
تو یک دشت پر از غم
من همانم کودکانه روی پرچین خیالم صادقانه
من همانم زیر باران
دستهایم لمس کرده گیسوانت نرم و نازک
لمس کرده روی ماهت صاف و ساده
من همانم کودکانه ، صادقانه ، عاشقانه
من همانم توی این دنیا ولی بی آشیانه
زیر باران با توام من
توی دشت آرزوها
من که گفتم صادقانه
دوست دارم با تو باشم زیر باران
باز باران با ترانه
می خورد بر روی چشمم
می تراود اشکهایم
یادم آید روز ابری
توی آن دشت خیالی
گفتمت من بی بهانه
دوست دارم با تو باشم
در کرانه ، در زمانه
دوست دارم با تو باشم
زیر این سقف
عاشقانه عاشقانه

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:هدایت,سلطان, سلطانی,باران,ترانه,, :: 10:39 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:شخصیت, عناوین,, :: 10:21 :: توسط : آوا رضایی

 به : شجریان


همین که می دانی
آفتاب پر ز حادثه وُ
پلکِ خواب افتاده
با دهانی باز
و قلبی سبز می خواند جفتش را
در پروازی تلخ
بیا
بیا که اقیانوس آبستن
دریغ می شود از
طوفان
و خیره می ماند
به سیب سرخی
پشت پنجره ی نامعلوم
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:اقیانوس,سیب,سرخ,افتاب, حادثه,طوفان, :: 17:26 :: توسط : آوا رضایی

پیچیدگی زبان از دیدگاه بیدل :
در حقیقت رمز ابهام در هنر از آنجا آغاز می شود که به قول عبدالکریم سروش در قصه ارباب معرفت "هنرمند حرفهایی برای گفتن دارد، حرفهایی که اگر بگوید لبش می سوزد و اگر نگوید دلش . رازهایی که در نهایت ناگزیر از بازگفتن آنهاست باید بگوید و می گوید، اما چنان کسی که در نیابد و یا دریابد به قدر فهمش. پس یک روی ابهام رمز خلاصی از حرفهای نگفتنی و نگفته است."
بیدل شاعری است که جوش و خروش هستی در وجود او غلیان دارد. بالطبع این وجود سراپا راز، چاره ای جز حلول در کلامی مبهم و رمز آلود نخواهد داشت. او در گلستان وجود به حیرت شبنم رسیده است و دنبال آن است که دری به خانه خورشید بازکند. او جنون انشایی است که سخنش جز انشای تحیر نیست. او از میان گفته و ناگفته ها حدیث نگفتن را برگزیده است هر چند هنوز از ننگ شعور خلق (3) بیم دارد:
بــا هیـــچ کـــس حدیث نگفتن نگفته ام
در گوش خویش گفـته ام و مـــن نگفته ام
زان نور بــی زوال که در پــرده دل است
با آفتــــاب آنهــــــــمه روشـــن نگفته ام
بیدل این گونه لب به سخن می گشاید و در غزلی (که به گفته بیدل شناس معروف - صلاح الدین سلجوقی - یکی از شاهکارهای ادب و تصوف و فلسفه است) ناگفته های خود را بر زبان می راند. او گنگ خواب دیده ای است که شبی را در عرفان آفتاب گذارنیده است؛ گنگی که از بیان خواب غریبانه خویش عاجز است و خلقی در برابر او ایستاده اند که توان شنیدن ناشنیده هایش را ندارند:
رباعیات و برخی از مثنوی های بیدل نسبت به غزلیات او، از زبان ساده تری برخوردار است بدین لحاظ برخی از محققین و آشنایان سخن بیدل، برای شناخت بن مایه های فکری او، مطالعه رباعیات و مثنوی هایش را پیشنهاد کرده اند. در تحلیل اندیشه های بیدل در باب زبان، ما نیز دست به دامان همین سروده های به نسبت ساده تر شده ایم. بیدل در یکی از مثنوی های چهارگانه خود با نام "محیط اعظم" ابیاتی عمیق و زیبا دارد که در حال و هوای یک ساقی نامه، از رمز و راز پیچیدگی زبان او پرده برداشته است. وی در قسمتی از این مثنوی از گفتار بسیار و سامع اندک، لب به شکوه گشوده است :
بیدل، اساس بیان را فطرت نارسای انسان می داند؛ انسانی که چشم تمیز نداشته و تنها و تنها در حیطه کلام و بیان است که می تواند ما فی الضمیر خود را به دیگران انتقال دهد. آدمی خود را عادت داده است تا تنها از طریق زبان و بیان به انتقال اندیشه ها، افکار و احساسات خود بپردازد:
از دیدگاه بیدل آغشته شدن مفاهیم با زبان به میزان بالایی از اعتبار آن می کاهد. شاعر با وارد کردن مفاهیم و اندیشه ها و احساسات خود در قالب تنگ کلمات ، بار دیگر تلخ ترین مرحله آفرینش خود را تکرار نموده، روح رهایی مفاهیم را اسیر تخته بند کلام می کند. سکوت ، متعالی ترین مرحله کلام است. بیدل زبان را از آن جهت که به علت تنگناهای مفرط بیانی ، توان انتقال انتقال مفاهیم سترگ را ندارد مورد نقد قرار داده، "سکوت" را موجزترین شعر هستی می داند؛ شعری که فریاد اسرار و ناگفته های هستی است :
قطــــــــره ها از ضبـــــط موج آیینه دار گوهرند
تا شود روشن که شمع"خامشی" بیـهوده نیست
و در جایی دیگر می گوید :" .... غنچه ها در فصل خاموشی بهار خیالند و در هنگام لب گشودن پریشانی تمثال. موج تا خروش دارد از بحر جداست، چون زبان به کام دزدید عین دریاست..."(4)
بیدل برای افاده چنین معنایی تمثیل های زیبایی را خلق می کند؛ از جمله در ادامه مثنوی یادشده تمثیل شمع، زبان گویای او در القای اندیشه سکوت است:
نفس ســـــوخت شمعی در این انجمن
کـــــه شـــد پرتوش اشـــــتهار سخن
گه از غیر می خواند، گاهی زخویش
نواهـــــــا در اندیشــــه می برد بیـش
کوتاه سخن این که اندیشه های عظیم و اسرار نهفته ای که در لایه های ذهن شاعر پنهان است او را به سکوتی جاودان فرا می خواند. این خاموشی، خود فریاد ناگفته های اوست. نمودی از این سکوت ازلی در کلام مبهم و پیچیده ای که مملو از اسرار مگوی شاعر است طنین می اندازد که این خود برای آنها که با دنیای پیچیده و شگرفی چون دنیای اندیشه ها و تفکرات شاعر ناآشنایند، گنگ و نامفهوم است.
شاعر که خود در تاب و تب اسرار بی نهایت هستی فرومانده است، گه گاه که از آن اقیانوس ناتمام لبی تر می کند و زمزمه ای پُر رمز و راز سر می دهد مخاطبی برای گفته های خود نمی یابد. بیدل گرچه برپیچیدگی و ابهام زبان خود واقف است اما از آن سو نیز درک و فهم مردم را بسیار نازل تر از درک شکوه اسرار هستی می داند. به عبارت دیگر نارسایی فکر و اندیشه مردم که در حقیقت مخاطبان اصلی او به شمار می روند بیش از پیش بر عدم شناخت زبان پر رمز و راز او دامن می زند. چاره چیست؟ باید از نه فلک ادراک فرود آید تا به زبان مردم سخن بگوید. باید چونان پرتو خورشید "احرام تنزل بندد" (7) و از نه کرسی فلک فرود آید تا به قدر فهم مردم سخن بگوید او به این دشوار تن در می دهد اما اندیشه های او همچنان در هاله ای از ابهام باقی می ماند :
می بـــــایـد نه فلک فــــــــــرود آمـــــدنم
تا خلق کند "فهم" کمــــــالی که مراست
آری بیدل که گاهی از طنین پشه ای الهام می گیرد و لفظ را مالامال از معنا می بیند و آیینه تمام نمای اسرار لم یزل، بر این نکته نیز سخت واقف است که حبات لفظ از عهده تسخیر دریای عظیم اسرار بر نمی آید و الفاظ، توان کشیدن محمل اسرار شاعر را ندارد. استفاده صحیح و بهینه از ظرفیت های زبان که خصوصاً در حیطه حسامیزی، پارادکسهای لفظی و معنایی ، ترکیب سازی، آشنایی زدایی، هنجار گریزی و فرار از قوانین خشک و یکرویه دستور زبان نمود می یابد، از جمله تدابیری است که او برای القای هر چه بیشتر اندیشه های نامحدود خود در حیطه زبان محدود می اندیشد. با این حال، مشکل اصلی شاعر، مخاطب است که بعد از این همه عرق ریزان روح، توان درک دقایق ذهنی او را ندارد، هر چند در صورت یافتن مخاطب نیز از قبول عام "مغرور کمال" نمی گردد.
از قبـــول عــــام نتوان زیســت مغــــــــرور کمال
آنچه تحسین دیده ای زین قوم دشنام است و بس

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 7:17 :: توسط : آوا رضایی

(مروری بر پیچیدگی های شعر بیدل دهلوی)
________________________________________
شعر فارسی در گذر زمان فراز و نشیب های بسیاری را پشت سر گذاشته و دوره های مختلفی را از سر گذرانده است که هر یک ویژگی های خاص خود را داراست . شعر سبک هندی که در حقیقت در مسیر تعالی شعر فارسی قرار دارد با خصوصیات بارز خود که تا حدود زیادی آن را از دوره های ما قبل متمایز کرده است، نقطه عطفی در شعر و زبان فارسی به شمار می رود. شاعران بسیاری در این سبک، شاهکارهایی ماندگار از خود به یادگار گذاشته اند که از آن میان صائب تبریزی ،کلیم کاشانی و بیدل دهلوی با خلق اشعاری جاویدان نام خود را در ردیف بهترین شاعران سبک هندی به ثبت رسانده اند. تکلف و تصنع، کثرت استعارات، الفاظ و ترکیبات مجازی، عنایت خاص به مساله ایجاز در بیان، تعقیدات لفظی و معنوی، کوشش های توان فرسای شاعران در خلق معانی غریب و بیگانه و موارد زیادی از این دست نوعی پیچیدگی و ابهام را در اینگونه شعر به وجود آورده است. استفاده مفرط از موارد یاد شده، شعر را به صورت مجموعه ای در هم از کلمات و تصاویر و اندیشه های مختلف در آورده است که بی شک گاه رهیافت به فحوای کلام با اتلاف وقت و صرف انرژی همراه است و شاید این مساله برای راحت طلبانی که توقعی ساده و صریح از شعر دارند چندان خوشایند نباشد. با این اوصاف شاید چندان شگفت ننماید اگر تذکره نویسان نام آوری چون "لطفعلی بیگ آذر" و "رضا قلی خان هدایت" هر جا ذکری از شعرای دوره صفوی به میان می آید به اجمالی تمام از آنها یاد کرده و در عباراتی نه چندان در خور، مقام و منزلت شاعران این دوره را زیر سوال برده و به حداقل توصیفات و اوصاف اشاره می کنند:
به عنوان مثال آذر بیگدلی در آتشکده آذر در حالی که خود شاهد اشتهار صائب است، شهرت او را کمالات نفسانی او دانسته و می نویسد: "..... با این خیالات سست، سبب شهرت او گویا کمالات نفسانی اوست، که مشهور است در حین فراغ از فکر مشغول بوده ....."و در جایی دیگر درباره یکی دیگر از شاعران دوره صفوی می نویسد: "در مراتب سخنوری طرزی غریب دارد که پسندیده مردم این زمان نیست و با وجودی که دیوانش مشتمل بر چندین هزار بیت است بعد از مراعات بسیار به این چند بیت اکتفا افتاد ...." و بعد هم به عنوان نمونه چند بیت ضعیف از شاعر ذکر می شود.
جای تعجب است که تامل پذیری سبک هندی باعث ایراد چنین قضاوتهای غیر منصفانه ای شده است. عجیب تر اینکه شاعران این دوره خود نیز بر پیچیدگی زبان خود اقرار داشته و گاه و بیگاه در اشعار خود به این مساله اشاره کرده اند ، صائب:
غریب گشـــت چنـــــان فکر مــــــا صائب
که نیست چشم به تحسین هیچکس ما را
حضرت بیدل در یکی از ترکیبات خود ساخته، خود را "جنون انشاء" می نامد؛ جنون انشایی که عالَمی را از فهم کلام خود دیوانه کرده است:
بیــــدل ! از فهــــم کلامت عــــــالمی دیـوانه شد
ای جنون انشاء! دگر فکر چه مضمون می کنی
هر چند این مساله را کتمان نمی کنیم که افراط و تفریط هایی مسلم ، شعر این دوره را به حیطه ای کشانده است که از حدود اعتدال گذشته به گونه ای که حتی ذوق سلیم نیز توان دریافت آن را ندارد اما بر این نکته نیز تاکید می ورزیم که همیشه پیچیدگی و ابهام در بیان ، گناهی نابخشوده نیست. "درست است که سادگی و روانی در کلام صفت مطلوبی است و تعقید و ابهام ناروا ذهن را خسته و فرسوده می کند اما هر سخن ساده، مطلوب و هر کلام مصنوعی نامطلوب نیست چه بسا سخنان ساده ای که از زیور فصاحت عاری است و چه بسا کلمات مصنوع و عبارات رنگین که به کمک استعارات بدیع و تعبیرات، غوغایی در ذهن و روح آدمی پناه می آورد. ما از هر دو جنس سخن نمونه های فراوانی را در متون فارسی دیده ایم."(2)
به هر تقدیر ایراد کسانی که اشعار گویندگان عصر صفوی را به علت پیچیدگی الفاظ و معانی و کثرت استعارات و مجازات و احیاناً عدم روانی و سادگی، قابل مطالعه نمی دانند قطعاً وارد نخواهند بود. در مبحث پیچیدگی شعر بیدل به موارد مشترکی اشاره خواهیم کرد که اصولاً باعث پیچیدگی شعر شاعران این دوره شده است.

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 7:14 :: توسط : آوا رضایی

نیما با طرح موضوع فرم در شعر امروز ، شعر را نه به عنوان پاره ای از اجزاء غیر مسؤول بلكه به مانند ساختمانی واحد تصور نمود كه اجزاء این ساختمان به نوعی ارتباط عرضی ، طولی و حتی تو در تو با هم دارند . بعد از نیما ، فرم و ساختمان شعر مورد توجه شاعران و منتقدین واقع شد و از زوایای مختلف مورد كنكاش و دقت نظر قرار گرفت . یدالله رؤیایی در اشعار و نوشته های خود به تكمیل موضوع مورد بحث همت گماشت . از دیدگاه رؤیایی ، شعر نظامی است كه اجزاء آن هدف واحدی را دنبال می كنند . امكان افزودن یا كاستن اجزاء وجود ندارد و حتی تغییر در نگارش یك كلمه ، یك حرف یا نوع تلفظ آن كل ساختمان شعر را دچار آشوب می كند . البته این تعریف كه برگرفته از فرمالیسم و شكل گرایی روس و تحت تأثیر نوشته‌های یاكوبسن ، شكلوفسكی و دیگران بود با ظهور عرصه های جدید پسا ساختار گرایی از شالوده فرو ریخت و در شكل دیگر یا یك بی شكلی مضاعف تغییر هویت داد .

شاملو ، آموخته های خود از نیما را با گریز از وزن در شكلی نوین ارائه نمود . نگاه خاص این اشعار به كلمه ، زبان ، فرم ، موسیقی و اصولا چینش كلمات ، و توالی و ترتیب ارگانیك اجزاء شعر ، او را در ردیف شاعران ساختگرا قرار داد . اگر چه توجهات خاص شاعر به محتوا و وجوه معنایی شعر ( حداقل در برخی از معروفترین اشعار او ) این مسأله را مورد تردید قرار می دهد .
از میان تمام تكنیكهای بیانی و فنون زبان كه ساخت را در شعر شاملو تضمین می كند موارد بسیاری قابل ذكر است كه خصوصا قرینه سازی های ساختاری كمابیش در بسیاری از اشعار او دیده می شود . شاعر برای حفظ تعادل اجزاء در شعر ، ابتدا به روایت روی می آورد . حداقل ارزش روایت این است كه شاعر را از پراكنده گویی و استفاده از اجزاء نامتحد در شعر دور می كند . رضا براهنی در خطاب به پروانه ها نوع روایت ساده و تاریخمند در اشعار شاملو را مورد انتقاد قرار داده و معتقد است كه شاملو در آنجا كه به روایتهای صرف روی آورده و خط سیر محتوا در شعر را دنبال می كند از زوایای پنهان زبان و كشف آن دقایق اسرار آمیز دور مانده و كلامی معنا سالار را ارائه می كند كه بی توجهی یا كم توجهی او به زبان ، كلام او را در حد كلامی معمول و منثور افول می دهد .
شاملو آنگاه كه به كلمه و زبان و ساختمان شعر حداقل درحد قرینه سازی های معمول توجه خاص مبذول می دارد و از طرفی آنجا كه به شكستن روایتهای یك رویه مبادرت می ورزد به مفهوم و جوهره شعر نزدیك و نزدیكتر می‌شود. موسیقی درونی و در شكل روان تر آن موسیقی جویباری ، آهنگی موزون را به بافت كلمات تزریق می كند . باستانگرایی و برخی دیگر از تدابیر و شگردهای بیانی فخامت كلام او را تضمین می كند.
شكل برجسته ای از قرینه سازی و استفاده دقیق از موسیقی و هارمونی كلمات در شعرترانه تاریك دیده می شود كه این شعر را در ردیف اشعار قابل تأمل شاملو قرار می دهد .

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 7:12 :: توسط : آوا رضایی


راز و رمز شادمانگی مولانا
شمس تبریزی در انتقاد از اندیشه های یأس آلود و انحصار طلب فلسفی می گوید : شمس جهت نور خداست ، فلسفیك مانده بالای هفت فلك ، میان فضا و خلاء ، فلسفیك گوید عقول عشره است و همه ممكنات را محصور كرده ، عالم فراخ خدا را چگونه در حقه ای كرده . (موحد، محمد علی.شمس تبریزی.ص 179)
شمس معتقد است كه : عالم بس بزرگ و فراخ است . تو در حقه كردی كه همین است كه عقل من ادراك می كند .. در عالم اسرار اندرون آفتابهاست ، ماه هاست ، ستاره هاست . در اندرون من بشارتی هست. مرا عجب از این مردمان است كه بی آن بشارت شادند . اگرهر یكی را تاج زرین بر سر نهادندی بایستی كه راضی نشوندی كه ما این را چه كنیم . ما را گشاد اندرون می باید .(موحد، محمد علی.شمس تبریزی.ص 179)
ثمره این گشاد اندرون و بشارت و سرور و بهجت كه در وجود سراسر اشتیاق شمس موج می زند آن شادی بیكران و طرب فسون سازی است كه با تلالو خیره كننده خود فضای شعر مولانا را پر كرده است .
شمس در جایی دیگر می گوید : دلی را كز آسمان دایره افلاك بزرگتر و فراخ تر و لطیف تر و روشن تر است بدان اندیشه و وسوسه چرا باید تنگ داشتن و عالم خوش را بر خود زندان كردن . (موحد، محمد علی.شمس تبریزی.ص 180)
وی در این مقام حتی در حدیثی نبوی پیچیده است و به نقد آن پرداخته است : در هیچ حدیث پیغامبر (ص) نپیچیدم الا این حدیت كه الدنیا سجن المؤمن چون من هیچ سجن نمی بینیم . می گویم سجن كو ؟ (موحد، محمد علی.شمس تبریزی.ص 181)
و در جایی دیگر می گوید : مرا از این حدیث عجب می آید كه الدنیا سجن المؤمن كه من هیچ سجن ندیدم ، همه خوشی دیدم ،‌همه عزت دیدم ، همه دوست دیدم .(موحد، محمد علی.شمس تبریزی.ص 182)
وی در دو جایگاه دیگر نیز به تحلیل این حدیث پرداخته و البته توجیهی نیزدر نهایت برای آن ارائه می كند .
این عشق و شور و حال و وجد و شادمانگی ، بی گمان سراپای وجود مولوی را كه به آن پیر سرخ روی عشقی زبانزد می ورزد آكنده است . او خود به این امر معترف است كه :
شمس تبریزی نشسته شاهوار و پیش او
شعر من صف ها زده چون بندگان بی اختیار
دقایق كلام شمس اینگونه در كلام ملای روم جلوه یافته است :
تو ز ضعف خود مكن در من نگاه
بر تو شب بر من همین شب چاشتگاه
بر تو زندان بر من این زندان چون باغ
عین مشغولی مرا گشته فراغ
نا خویشاوندی های مولوی و حافظ
نیمی از وجود خواجه اهل راز حافظ، مولانایی است و نیمی دیگر خیامی.... یا به تعبیر بهتر اندیشه های حافظ تلفیقی از اندیشه های عرفانی مولانایی و اندیشه های فلسفی خیامی است . این تضاد را می توان بر دیگر تضادها یا دوگونگی ها و دو گانگی های شعر حافظ افزود. در شعر حافظ غم ‌حداقل دردو حوزه مختلف بكار رفته است . یعنی در حقیقت غمهای حافظ دو گونه است :
غمهای فلسفی حافظ ، خیام گونه اند ، حدت و شدت كلام خیام در شعر حافظ دیده نمی شود كه بی گمان تفكرات عرفانی وی در این توازن و تعدیل اندیشه بی تأثیر نبوده است . غمهای فلسفی حافظ ، غم نیستی و فنای آدمی است . او غمگین است چون اساس و بنیاد هستی و شالوده آرزوها را سخت سست می بیند . او غمگین است چون انسان را از درك اسرار هستی عاجز می یابد . دوای این غم سیاه و یأس آلوده ، چیزی جز شراب ارغوانی نتواند بود :
غم زمانه كه هیچش كران نمی بینم
دواش جز می چون می چون ارغوان نمی بینم
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:مولوی,مولانا,راز, رمز,شمس, شمس تبریزی, :: 7:8 :: توسط : آوا رضایی

ا

ایرج زبردست :زاده 1353 شیراز و رباعی سرای معاصر ایرانی است.شاعری که با نگرشی

نو و متفاوت اندیشی خاص به قالب –دیرینه رباعی جانی تازه بخشیده است بعضی از اهالی

ادب ایرج زبردست را اتفاقی نادر و بزرگ در تاریخ رباعی سرایی ایران میدانند
بزرگانی چون :منوچهر آتشی ،سیمین بهبهانی، فریدون مشیری،یدالله رویائی،پرویز خائفی؛

منصور اوجی،دکتر شفیعی کدکنی،دکتر باستانی پاریزی،سیمین دانشور،هیوامسیح،

علی بابا چاهی،دکتر منصور رستگار فسائی،و..........
آثار ایشان: باران که بیاید همه عاشق هستند
خنده های خیس
یک سبد آینه
حیات د وباره امروز
نامه های من به اوما


ای کاش حدیث کوچ باور می شد
دیواره هر قفس پر از در می شد
من مانده ام و خیال پروازی سبز
ای کاش دلم شبی کبوتر می شد

دیریست که آتش از تنم می ریزد
صد حنجره خون از سخنم می ریزد
با بار غمی که روی دوشم ماندست
بر کوه اگر تکیه زنم می ریزد
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:زبردست, شاعر, کوچ,کوه,مسیح, دل,دانشور, باستانی پاریزی,آتشی,رباعی,, :: 7:3 :: توسط : آوا رضایی

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
ضياء موحد:
كلام نظامي آميخته با استعاره است

ایبنا: ضياء موحد در نخستين درس‌گفتارهاي نظامي گفت: سخن نظامي به گونه‌اي است كه اگر كسي با آثار او دمخور بشود و بخواهد شعر بگويد، زبانش ويژگي خاصي پيدا مي‌كند. از اين رو هر شاعري را بايد در كلامش جست‌وجو كرد. كلام نظامي هم آميخته با استعاره است و او را بايد خداوند استعاره ناميد.
وی گفت: كلام استعاري، ذات شعر و سخن نظامي است. او بيش از دويست بار از طلوع و غروب خورشيد سخن گفته است. اغلب آن‌ها هم استعاري است. مانند اين دو بيت «سپيده دم چو سر بر زد سپيدي/ سياهي خواند حرف نااميدي/ هزاران نرگس از چرخ جهانگرد/ فرو شد تا برآمد يك گل زرد». تمام توصيفات استعاري او از طلوع و غروب‌ها نيز
مناسبت دارد.
وي افزود: در منظومه «خسرو و شيرين» نُه گفت‌وگو وجود دارد كه هيچ‌كدام تكراري نيست. گفت‌وگوي خسرو و فرهاد، بسيار قدرتمندانه آورده شده است. اين نشان از تخيل گسترده نظامي دارد. گمان نمي‌كنم در شعر فارسي متخيل‌تر از نظامي داشته باشيم. به همين دليل است كه شاعري همانند حافظ بسيار وامدار نظامي است. زبان استعاري حافظ، دقيقا تحت تاثير نظامي است.
اين استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: حق نظامي را تنها با خواندن متن مي‌توان ادا كرد، برشمردن تفنن‌ها و آرايه‌هاي ادبي، هنر او را نشان نمي‌دهد. گفته‌اند نسخ خطي كه از آثار نظامي باقي مانده، بيشتر از دستنويس‌هاي كليات سعدي و ديوان حافظ است.
موحد يادآور شد: با وجود اين نسخ خطي پيداست كه شعر نظامي بسيار خوانده مي‌شده است. امروزه هم تعداد ابياتي كه مردم از نظامي در حافظه خود دارند، كمتر از سعدي و حافظ نيست، بدون آن كه بدانند آن بيت‌ها از نظامي است.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:ایبنا, خبر,خبرگزاری ایسنا,منظومه خسرو شیرین,نظامی کنجوی,, :: 8:48 :: توسط : آوا رضایی

چهار نفراز استادان دانشگاه شیراز در فهرست برترین دانشمندان جهان قرار گرفتند
ایرنا: روابط عمومی دانشگاه شیراز اعلام كرد: چهار نفر ازاستادان این دانشگاه در فهرست یك درصدی دانشمندان برتر جهان قرار گرفتند.
به نقل از این روابط عمومی، پروفسور افسانه صفوی، پروفسور حبیب‌اله فیروزآبادی، پروفسور هاشم شرقی و پروفسور نادر ایرانپور به فهرست یك درصد دانشمندان برتر جهان پیوستند.
بنا به این گزارش ورود به فهرست دانشمندان یك درصد برتر در هر گرایش علمی، كسب تعداد معین ارجاع به مقالات منتشر شده درپایگاه اطلاعات علمی web of science بر اساس آستانه‌های مشخص شده برای هرگرایش علمی است.
پروفسور فیروزآبادی با 148 مقاله و رتبه 1730 در گرایش علمی شیمی، پروفسور شرقی با 157 مقاله و رتبه 3456 در گرایش علمی شیمی ، پروفسور صفوی با 138 مقاله و رتبه 7237 در گرایش علمی شیمی و رتبه 5796 در گرایش علمی مهندسی، پروفسور ایرانپور با 146 مقاله و رتبه 1800 درگرایش علمی شیمی هستند. بنا به این گزارش ، همچنین 59 نفر از استادان دانشگاه‌های ایران در سال 2012 میلادی با توجه به رتبه و وضعیت برونداد علمی ، براساس مبنای شاخص H در این لیست قرار گرفتند.
شایان ذكر است تاكنون پروفسور فیروزآبادی با بیش از 300 مقاله‌ ISI ، پروفسور صفوی با بیش از 220 مقاله‌ ISI ، پروفسور ایرانپور با بیش از270 مقاله ISI و پروفسور شرقی با بیش از 250 مقاله‌ ISI در این لیست قرار گرفته‌اند.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:پروفسور,پروفسور ایرانپور,پروفسورصفوی,پروفسورشرقی,پروفسورفیروز آبادی,ذانشمنذان,, :: 8:44 :: توسط : آوا رضایی


گوته شاعر آلمانی که پس از 16 سال تلاش برای فراگیری زبان فارسی و حافظ شناسی به شیراز آمده و از نزدیک تربت پاک این شاعر نامی را زیارت کرده بود در سخنانی خطاب به حافظ گفته است: «اینکه تو ناشناخته مانده ای، نشانه بزرگی تو است».
آری بزرگانی چون سعدی، حافظ، مولوی و امثالهم به لحاظ قدرت دید و تشخیص ادیبانه و تأثیری که بر جامعه دیروز و امروز و فردا گذاشته و می گذارند همانند اقیانوسی می مانند که سیر و جستجو در آثار و احوال آنها تابع یک زمان خاص و یا افراد صرفاً تخصصی آن هم برای دوره هایی و به مناسبت هایی نیست. بلکه حضور جدی و تأثیرگذاری آثار آنها را باید در زبان، فرهنگ، ادبیات، سنت ها و نهایتاً روابط اجتماعی مردمی دید که به لحاظ نزدیکی زبان و یا اصالت قومی، ملی و مذهبی با آنها قرابت گفتاری و یا رفتاری دارند.

سعدیا عمر عزیز است، غنیمت دانش
گوی خیری که توانی ببر از میدانش
***

سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمی توان کرد اِلا به روزگاران
***
بدیهی است زبان سعدی هم با اقتباس از قرآن، زبان ساده و زبان کوچه و بازار است که به تعبیری سهل ممتنع است. یعنی برداشت عوام و خواص به لحاظ ویژگی های شعری از آن برداشتی تأثیرگذار و تأمل برانگیز است. زیرا با هر ذهن و ذائقه ای ارتباط برقرار می¬کند. هم اشعاری بدیع و باظرافت دارد که درک مفاهیم ادبی و بدیع و عروضی آن از طریق خواص ممکن است و هم معانی و آهنگ آن دلنشین است...

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 8:40 :: توسط : آوا رضایی

بگو غزل که غزل عاشقانه نیست
ایجا کسی دلش بدون بهانه نیست
من گم شدم به پشت هزاران سکوت
فریاد خسته ام ز درد زمانه نیست
دیوانگی برای تو معنا نمی دهد
این قصه ایست که دگر عاشقانه نیست
طاقت نمی برد دلم که بدون تو سر کنم
دیگر کسی بدون تو در قلب خانه نیست

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:غزل,قلب,خانه,فریاد,سکوت,زمان,غاشقانه,, :: 19:5 :: توسط : آوا رضایی

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 113
بازدید ماه : 3869
بازدید کل : 186083
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 113
بازدید ماه : 3869
بازدید کل : 186083
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1