....چه داری بگوئی؟»
( از شعر در حال قدم زدن، تازه ترین مجموعه شعر علی باباچاهی )
مجموعه شعر گل باران هزار روزه، که در روزهای اخیر منتشر شد، تازه ترین شعرهای علی باباچاهی را در بر دارد و به گفته شاعر "پس از چهار ماه انتظار، با اعمال اصلاحاتی" منتشر شده است.
شعرهای مجموعه گل باران هزار روزه از منظر ساخت، فرم درونی و بیرونی، زبان، مضامین، محتوای شعری شده، نگاه و دیگر شگردها و تکنیک ها اجرا و مولفه های شعری، در ادامه همان مسیری است که علی باباچاهی از دهه هفتاد به بعد در بستر یا موج معروف به «شعر پسانیمائی» یا «شعر وضعیت دیگر» پیموده و کارنامه این دوره شاعری باباچاهی او را چون یکی از انگشت شمار شاعران موفق این موج یا بستر تثبیت کرده است.
علی باباجاهی در دهه های چهل و پنجاه با خلق شعر معروف "من از آبشخور غوکان بدآواز می آیم" و دیگر شعرهائی که در مجموعه شعر "در بی تکیه گاهی" منتشر شدند، به یکی از چهره های مطرح شعر آن دوره بدل شد.
حمیدرضا نوربخش در آبان سال ۱۳۴۴ در شهر قم به دنیا آمد. پدر او با مکاتب آوازی پیشینیان آشنایی کامل داشت و با آخرین بازماندهٔ آنان، استاد تاج اصفهانی دوستی پایدار داشت. حمیدرضا نوربخش، از محضر تاج اصفهانی و احمد عبادی بهره برد. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته حقوق انجام داد.
همزمان با تحصیلات دانشگاهی، توفیق شاگردی در محضر استاد بزرگ آواز ایران، محمدرضا شجریان را بدست آورد.
فعالیت هنری
وی آلبوم «پرده عشاق» را با همکاری استاد فرامرز پایور ارائه کرده و همچنین در کنسرت گروه عارف با آهنگسازی استاد پرویز مشکاتیان به عنوان خواننده همکاری کردهاست. از او آثاری چون آسمان با گروه شهنازی و سرپرستی داریوش پیر نیاکان و پنهان چو دل با گروه شمس و به سرپرستی کیخسرو پورناظری منتشر شدهاست.
نوربخش، در سال ۱۳۸۶ به همراه کیهان کلهر در تئاتر شهر پاریس به اجرای کنسرت پرداخت.او در زمستان ۸۸ هم به اتفاق کیهان کلهر کنسرتی را در چند کشور اروپایی وآمریکایی برگزار کرد. نوربخش در سال ۸۶ نیز کنسرتی را با پرویز مشکاتیان در تالار وزارت کشور برگزار کرد.
حمیدرضا نوربخش، سمتهایی چون عضویت در هیأت مدیره خانه موسیقی، عضویت در کانون خوانندگان سنتی خانه موسیقی، مدیر عاملی خانه موسیقی، عضویت در شورای راهبردی معاونت هنری وزارت فرهنگ و هنر ارشاد اسلامی و عضویت در شورای عالی خانه هنرمندان را بر عهده داشتهاست.
زادروز هشتادسالگي منتقد پركار گفتوگو با عبدالعلي دست غيب درباره سير كارش
ایسنا: دیروز (شانزدهم آبانماه) زادروز هشتادسالگي عبدالعلي دست غيب، نويسنده، منتقد و مترجم، بود.
دست غيب به اين مناسبت عنوان كرد: پدر من فرهنگي بود و در ادارهي آموزش و پرورش فيروزآباد مسؤول بود؛ در نتيجه در خانهي ما كتاب و روزنامه ميآمد. آن روزها كه مطبوعات معمولي نبود و عدهي اندكي روزنامه ميخواندند، من اين امكان را داشتم كه مطالعه كنم.
او افزود: من از زماني كه به كلاس اول ابتدايي رفتم، روزنامهها و كتابها را ميخواندم. كمكم بيشتر به كتاب و همچنين نوشتن علاقهمند شدم و با بزرگ شدنم، كتابهاي جديتر را خواندم. در قديم چون تلويزيون و راديو نبود، خانوادههايي كه باسواد بودند، شبها
ديوان پروين، بينوايان، ديوان حافظ و امير ارسلان ميخواندند. يكي ميخواند و بقيه گوش ميدادند. مشاعره هم ميكردند.
اين نويسنده و منتقد پيشكسوت دربارهي علاقهمندي بيشتر خود به ادبيات، گفت: بعد از شهريور 1320 كه مطبوعات بيشتر شد، من هم براي مجلههايي كه در تهران و شيراز بودند، مطالبي مينوشتم و ميفرستادم و آنها هم بدون اينكه سن و سال مرا بدانند، مطالبم را چاپ ميكردند؛ مجلههايي چون صبا، خواندني، تهران مصور، ترقي و آشفته.
دست غيب با اشاره به كتابهايي كه در روند نويسنده شدنش مؤثر بوده است، گفت: كتابي كه مرا خيلي تحت تأثير قرار داد، يكي ديوان پروين اعتصامي بود كه شعرهايش دربارهي مسائل روزانه است و ديگر نوشتههاي
محمدعلي جمالزاده.
او در ادامه تأكيد كرد: من وارد دانشسراي عالي كه شدم، آثاري را از گي دو موپاسان و شكسپير خواندم و به فلسفه و نقد ادبي علاقهمند شدم. بعد مجلههاي ديگري چون فردوسي و نگين منتشر شد و من كه به تهران آمدم، با اين مجلهها همكاري كردم. در اطلاعات و كيهان هم مينوشتم. اينها وسيلهاي شد كه من كتابهاي بيشتري بخوانم.
اين پژوهشگر پيشكسوت عنوان كرد: در اين زمان، كتابهايي چون «بابا گوريو» بالزاك هم بر من اثر گذاشت و ديدم را به زندگي عوض كرد.
دست غيب اولين كتاب خود را «آيين نگارش» معرفي كرد و گفت: اين كتاب طرز نگارش و انشانويسي را به دانشآموزان دبيرستانها آموزش ميداد و با كتابهاي كمكآموزشي كه آن زمان منتشر ميشد، متفاوت بود. اين كتاب در سال 1345 در انتشارات سپهر منتشر شد.
او ادامه داد: من آثاري را از ديكنز، آندره ژيد، تولستوي و داستايوفسكي ميخواندم. در تهران با مترجمان و نويسندگان آشنا شدم و ميرفتم آنها را ببينم. اگر استاداني چون سعيد نفيسي يا استاد يارشاطر سخنراني داشتند، ميرفتم كه گوش بدهم. در مجلهي راهنماي كتاب هم كه يارشاطر مسؤول آن بود، جلسهي هفتگي برگزار ميشد و كساني چون دانشپژوه و باستاني پاريزي به آنجا ميآمدند و من ميرفتم و شاگردي ميكردم.
عبدالعلي دست غيب دربارهي آثار خود گفت: من تعدادي ترجمه دارم كه بيشتر شامل آثار فلسفي از نويسندگاني چون هگل، نيچه و كانت ميشود. همچنين 12 جلد نقد ادبي دارم كه دربارهي نويسندگان معروف ايران چون جمالزاده، چوبك، ساعدي، احمد محمود، شاملو و ديگران است. دربارهي حافظ هم سه كتاب نوشتهام. مقالاتي را هم دربارهي فردوسي، سعدي و مولانا نوشتهام.
او در ادامه يادآور شد: پنج جلد كتاب هم در دست چاپ دارم با عنوان «از دريچه نقد» كه نقد آثار جلال آل احمد است و قرار است خانهي كتاب آن را منتشر كند.
دست غيب سپس دربارهي بهترين آثارش گفت: كتابهايي كه اوايل چاپ كردم، نقايص زياد دارد، كه برخي را اصلاح و دوباره چاپ كردم. اما كتابي دارم با عنوان «هجوم مغول به ايران» كه درامي تاريخي دربارهي حملهي چنگيزخان به ايران است و در 500 صفحه نوشته شده است؛ اين كتاب را دوست دارم. در بين نقدهايم نيز نقدي دارم كه دربارهي آثار بزرگ علوي است و آن را از ساير نقدهايم بيشتر دوست دارم.
عبدالعلي دست غيب زادهي 16 آبانماه سال 1310 در فيروزآباد فارس است و به قلم او
تاكنون بيش از 50 عنوان كتاب ترجمه يا تأليف شده است. او از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان منتقد نمونه برگزيده شده و لوح سپاس خدمات فرهنگي دريافت کرده است. همچنين به عنوان چهرهي ماندگار در رشتهي نقد ادبي معرفي شده است.
قمرالملوک در تاکستان قزوین زاده شد. هنگام تولد پدر نداشت و در ۱۸ ماهگی مادرش هم مرد و از این زمان تحت سرپرستی مادربزرگش که روضهخوان زنانه حرم ناصرالدین شاه بود قرار گرفت. او در جایی گفتهاست: «من مدیون تربیت اولیهٔ خودم هستم. چرا که همان پامنبری کردنها به من جرأت خوانندگی داد.»
در جوانی پس از آشنائـی با استاد مرتضی نیداود با ردیف موسیقی ملی آشنا شد و راهش را برای کسب تجربیات از استادان دیگر هموار ساخت. کار پیشرفت قمر در مدتی کوتاه به آنجا رسید که کمپانی «هیز ماسترز ویس» به خاطر ضبط صدای او دستگاه صفحه پر کنی به تهران آورد. بعد از آن کمپانی «پولیفون» هم آمد. به گفته ساسان سپنتا ۲۰۰ صفحه از قمر ضبط شدهاست.
قمر نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ برگزار کرد. روز بعد نظمیه از او تعهد گرفت که بی حجاب کنسرت ندهد. قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد. قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی نمود. در همدان در سال ۱۳۱۰ کنسرت داد و ترانههایی از عارف خواند. وقتی نیرالدوله والی خراسان چند گلدان نقره به او هدیه کرد آن را به عارف پیشکش نمود. با این که عارف مورد غضب والی و دستگاه رضاشاه بود. در سال ۱۳۰۸ به نفع شیر و خورشید سرخ کنسرت داد و عواید آن به بچههای یتیم اختصاص داده شد.
گشایش رادیو ایران در سال ۱۳۱۹ صدای قمر را به عموم مردم رساند. عارف قزوینی و ایرجمیرزا و تیمورتاش وزیر دربار، شیفته او شده بودند. با اینهمه قمر از گردآوری زر و سیم پرهیز میکرد و درآمدهای بزرگ و هدایای گران را به فقرا و محتاجان میداد.
قمرالملوک وزیری در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شمیران، در فقر و تنگدستی مطلق به سکته مغزی درگذشت وی در گورستان ظهیرالدوله بین امامزاده قاسم و تجریش شمیران به خاک سپرده شد.
25فروردینماه روز بزرگداشت عطار نیشابوری شاعر و عارف معروف قرن هفنم هجری نام گرفته است.
با توجه به اهمیت اندیشه های عرفانی عطار در شکلدهی به عرفان اسلامی و مقام والایی که وی در غزل و شعر پارسی دارد و همچنین گمنامی نسبی او در مقایسه با قله های دیگر شعر ایرانی و عرفان اسلامی نکاتی در باب این چهره ماندگار، اعجاببرانگیز و تأثیرگذار در تاریخ تفکر ایرانی – اسلامی اشاره میشوند.
نیوتن میگوید بر شاخ غولان اندیشه ایستاده است و اگر این غولان نبودند وی مجالی برای رسیدن به دستاوردهای علمی خویش نداشت.
این نکته در باب بزرگان اندیشه ایرانی – اسلامی چون مولوی، سعدی، حافظ، ملاصدرا و خواجه نصیرالدین طوسی هم صدق می کند. افرادی چون فارابی، غزالی، رودکی، فردوسی و
” به صورت خاص در حوزه عرفان ایرانی – اسلامی اگر افرادی چون سنایی و بخصوص عطار نبودند امکان آنکه بزرگی چون مولوی فرصت بروز و نمود پیدا کند اندک بود. “
ابن سینا بودند که باعث شدند چنین بزرگانی در تمدن ما برویند و معارفی را از اندیشه های خود متأثر کنند.
به صورت خاص در حوزه عرفان ایرانی – اسلامی اگر افرادی چون سنایی و بخصوص عطار نبودند امکان آنکه بزرگی چون مولوی فرصت بروز و نمود پیدا کند اندک بود.
ما بسی از مولوی یاد میکنیم، اشعار او را میخوانیم و شاهدیم که اندیشه و اشعار وی حتی در مغرب زمین مورد توجه قرار گرفتهاند، اما هم برای فهم اندیشههای ژرف و غنی مولوی و هم برای پی بردن به سیر تکامل این اندیشهها، احاطه به افکار افرادی چون عطار ضروی است، چرا که رگههای بسیاری از این افکار در اندیشهها و اشعار فردی مانند عطار موجودند.
اگر معارف فرهنگ ایرانی – اسلامی سه ضلع داشته باشند یکی فقه، دیگری فلسفه و در آخر عرفان است. طرفه و عجب آنکه این سه ضلع در طول تاریخ علاوه بر نسبتهایی که با یکدیگر برقرار می کردند در پارهای مواقع تعارض هم داشتند.
چه عارفان و چه فلاسفه اختلاف نظرهایی را با فقها داشتهاند و چه خود عارفان و فلاسفه همیشه رویکرد و منظر واحدی را اتخاذ نمی کردهاند و یکدیگر را بر نمیتافتند.
در این میان اگر حتی افرادی چون مولوی با وجود مخالفتهایی که با فلسفه داشتهاند خود فلسفهورزی نمودهاند، عطار نماد و نمود کاملی از جریان عرفانی در تمدن و فرهنگ ایرانی – اسلامی است.
شناخت یکی از سه ضلع فرهنگ ایرانی یعنی عرفان بدون تضلع و تسلط به اندیشه
” زبان پارسی اگر زبان دوم علمی جهان اسلام است زبان اول عرفان اسلامی است. این نکتهای است که حتی مورد تأیید عربزبانان نیز واقع شده است. “
های عطار ممکن نیست. از سوی دیگر او چهرهای است که عرفان چند سده اول جهان اسلام و جهان ایرانی را از عرفان چند سده متأخر آن جدا میکند و از این لحاظ پل میان این دو قسم عرفان به حساب می آید. این نکته نیز اهمیت وی را در عنوان چهره برجسته عرفان اسلامی بیش از پیش نشان میدهد.
ارتباط میان این دو چنان نزدیک است که پارهای از زبانشناسان را بدان سمت سوق داده است که تصریح کنند زبان پارسی در اساس خود مستعد ترویج شعر و بخصوص شعر عرفانی است.
در این میان نقش عطار نه تنها به عنوان ترویج دهنده عرفان اسلامی و آشنایی دادن مخاطبان با قله های این جریان چون حلاج، ابراهیم ادهم و ابوسعید ابوالخیر برجسته است که در ترویج زبان غنی و ژرف پارسی نیز نقشی مهم بازی میکند.
پارهای از زبانشناسان بهدرستی تصریح کردهاند که راهی برای غنی کردن زبان جز وجود نخبگانی که در عرصههای گوناگون به تفکر و تأمل میپردازند وجود ندارد و به جهت نسبت نزدیک فکر و زبان هر تحولی در عرصه فکر تأثیر خود را بهوفور بر زبان می گذارد. نقش عطار در پیشبرد تفکر عرفانی از این جنبه نیز قابل توجیه است .
او نه تنها تفکری را به یکی از مراحل مهم خود رسانده که امکانات زبانی جدیدی نیز برای انتقال مفاهیم عرفانی ارائه کرده است.
افصح المتکلمین از سزاوارترین لقب شیخ اجل سعدی بوده است
یکی از ویژگیهای سعدی سهل و ممتنع بودن آثارش می باشدکه در همه اعصار و دوره ها توتنسته با نبوغی که در کلامش جاریست و اندیشه ای که در پشت کلامش می باشدو هنری که چگونگی استفاده
کردن وبکار بردن دارد به راحتی با مخاطبان خود ارتباط برقرار نماید.میدانیم که شعر کلاسیک فارسی با حماسه سر گرفت تا به مثنوی و غزل رسید. مثنوی در خراسان ماند و غزل در تمام ایران و بخصوص در شیراز به کمال خود رسید که از درخشان ترین آفرینش های زبان پارسی است.فصاحت و بلاغت در نثر سعدی بی نظیر است.سعدی از عشق می گوید(با بیانی متفاوت تر از همه)
از شور و دلدادگی می گوید که موضوع اکثر غزلیاتش است.. و جالب اینکه از مضمونهای بی شماری برای اینکار استفاده کرده است.
سعدی علاوه بر غزل قصیده سرا هم بوده است و حفظ موسیقیائی کلام اویکی دیگر از ویژگیهای سعدی است.او مربی اخلاق است حکیم و سخن دان و سخنور است و به گفته دکتر عبدالحسین زرکوب در کتاب خنجره های آفتابی: سعدی هم استاد رموز عاشقی و هم آموزگار تقوا و خردمندی است،چیزی که در یک تن حمع شدنش نادر است.در وجدان او نیکی که هدف اخلاق است از زیبائی که غایت عاشقی است جدا نیست.حافظ از سعدی تاثیر پذیرفته و اگر سعدی نبود ،حافظ این حافظ نبود.سعدی در گلستان زندگی را در بابهای متفاوتی چون عشق ، مرگ ،فرهنگ جامعه ؛و مسائل دیگر از دیدگاههای متفاوتی بررسی کرده است و با زبانی شیوا که زبان امروزی ماست سخن گفته و از زیاده گوئی دوری کرده ،نثری سلیس و روان دارد.
او در طول زندگی خود سفرهای بسیاری داشته که در آثارش به چشم می خورد.عرفان را از بوستان می یابیم که شاهکار بلامنازع اوست
که حدود 4000 بیت می باشد.
او یکی از نوابغ جهان است که امید واریم جوانان بیش از پیش با سعدی مانوس شوند.
موج نا آرام و بی پروایِ دریا ها منم
ساحلِ بشکسته از طوفانِ نا پیدا منم
آنکه هر شب دل به دریا میزند خاموش و سرد
صبحدم در چشمه چشمش شود رسوامنم بخشی از ترانه
سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، شاعر پارسیگوی آذریزبان، در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای خشکناب در بخش قرهچمن آذربایجان متولد شد. او تحصیلات خود را در مدرسه متحده و فیوضات و متوسطه تبریز و دارالفنون تهران گذراند و وارد دانشکده طب شد. سرگذشت عشق آتشین وناکام او که به ترک تحصیل وی از رشته پزشکی در سال آخر منجر شد، مسیر زندگی او را عوض کرد و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژهای کشانید و به اشعارش شور و حالی دیگر بخشید. وی سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانه پربار در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ هجری شمسی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبرة الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
زندگی با معنا و هدفمند رابرگزینید تا احساس رضایت و شادی کنید
زندگی بی معنا را دور بریزید همچنانکه گذشته را دور می اندازید
تعیین هدف-آگاهی از هدف-(هدفی که قابل دسترس باشد ودور از انتظار نباشد)زمان –وسیله –چگونگی رسیدن به هدف را فراموش نکنید.به زبان ساده می گویم هدفها یا نزدیک هستند یا دورتر.
یا شخصی است یا اجتمائی.
نزدیک و شخصی مانند سرکار رفتن ،مهمانی رفتن ،تفریح و
مسافرت رفتن و از این قبیل.
اما دورتر و اجتمائی بایستی از چالش ها و موانع زیادی گذشت
نیاز به زمان و وسیله و مشورت با افراد ذی صلاح و همکاری دیگران دارد مثلا گاندی برای هدف اجتمائیش تلاش نمود.
افرادی که سن و سالی دارند و به مرز پیری رسیده اند به گذشته
بر میگردند و سخن میگویند و به آینده فکر نمی کنند. اما جوان
چشم به آینده داردهدفمند است آگاه ،هوشیار و ساعی است.و تغییر
پذیر است که خود لازمه ی پیشترفت است .جوان تطور (یعنی طور به طور شدن) را در زندگی روزمره تجربه می کند.با دیگران در تعامل است و برای فردایش تدبیر میکندپشتکار،تلاش و عشق و حرکت این
جوهره ی وجودی انسان به او امید میدهد که چگونه زندگی را انتخاب
نمایدکه راضی و خشنود باشد.اگر همه ما کارنامه زندگی مان را
ورق بزنیم و با خودمان صادق باشیم حتما نمره قبولی را خواهید گرفت. وشاید برای بعضی ها تلاش بیشتر.
ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:گاندی, اجتماع,,
ایرج میرزا فرزند غلام حسین میرزای قاجار و او پسر ملک ایرج بن فتحعلی شاه است . بدین ترتیب فتحعلی شاه قاجار جد اعلای وی بود و پدران ایرج تا نیای بزرگ وی فتحعلی شاه همه شاعر بودند.
ایرج میرزا الملقب به جلال الممالک ابن غلام حسین میرزا ابن فتحعلی شاه قاجار ولادتش در تبریز بود به ماه رمضان هزار و دویست و نود هجری (قمری) . چون به سن رشد و تمیز رسید پدر در تربیت وی بکوشید و معلمی بر وی گماشت تا پارسی را بیاموزد . آنگاه به مدرسه دارالفنون تبریز جهت تعلیم زبان فرانسه رفته و در خارج نیز در حوزه ای که آشتیانی ها برای تحصیل و تکمیل منطق و معانی و بیان ترتیب داده بودند حضور به هم رسانید وچون سال عمرش به چهارده رسید امیر نظام حسن علی خان گروسی چون در وی استعداد وحسن قریحه و ذکاوت بدید وی را با پسرش که نزد مرحوم میرزا عارف تحصیل ادبیات و نزد موسیو لامپر فرانسوی تحصیل زبان فرا نسه و برخی علوم میکرد . روز یکشنبه بیست و هشتم هزار و سیصد و چهل و سه هنگام پسین در حالتی که با تنی چند از سادگان سیم اندام به شرب مدام مشغول بود ناگاه نفس در گلویش پیچیده حالش دگرگون شد، یارانش متوحش شده و دکتر علی رضا خان را به بالینش آوردند وی دمی رسید که شاهزاده در گذشته بود از وی یک پسر و یک دختر باقی ماند وی طبیعی مشرب بود و به حشر و نشر و ثواب و عقاب معتقد نبود و بقای نفس را انکار داشت و این طریقه را در اواسط عمر اختیار کرده بود . روز دیگر جسدش را برده در شمیران در ظهیر الدوله به خاک سپردند .
ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:ایرج میرزا,
فریده برازجانی به تو که می رسم
ماه ترک برمی دارد
و حوض
در حسرت ماهی
پاشویه را می بلعد
به تو که می رسم
می لغزد باد
در جنون بید
و زلیخا همجوار لیلی می شود رباعی از حبیب اله نگهبان ... تهی است
نام بشر از دفتر ایام تهی است
از باده ناب معرفت جام تهی است
جای گل عشق و بلبل نغمه سرا
در باغچه خانه و بر بام تهی است
باران، صدف
هر غنچه سر به مهر چون یار شود
بشکفتن آن دلیل صد راز شود
یک قطره باران که نشان از عشق است
با همدلی صدف گهرساز شود
* * *
چشمان مشرقی
ای فتنه، مگر با دل خود ساخته ای
کآتش به درون شعرم انداخته ای
با چشم خمارگونه مشرقیت
بر پیکر واژه های من تاخته ای
امین فقیری
پیرمرد- زمستان
و مرثیه ای برای گنجشکها
---------
پشت پنجره ایستاده
و به برگهای شمعدانی که از سرما سوخته اند
نگاه می کند
آسمان اما
یکدست سفید است
شاید برف ببارد
باید پشت میزش بنشیند
و
پاهای روماتیسمی خود را
مخفی کند
کسی چه می داند
یکروز آفتاب خواهد شد
و بهار بالاخره از راه خواهد رسید
و می تواند صندلیش را
در میان امواج آفتاب بگذارد
و دو سه جامی بنوشد
از تلألوی خورشید خندان
یانیس ریتسوس: زندگی و شعر
«یانیس ریتسوس» زمانی که از دنیا رفت بیش از صد جلد اثر از خود به جا گذاشت که بیش از 80 جلد از آنها مجموعه شعر بود. او را یکی از پرکارترین شاعران عصر حاضر نامیده اند. ریتسوس در اول مه 1909 در مونم واسیا، یکی از شهرهای یونان، به دنیا آمد.
دوازده ساله بود که مادر و برادرش مسلول شدند و به فاصله اندکی از هم از دنیا رفتند. یک سال بعد در سال 1922 به دنبال شکست یونان در آسیای صغیر [آسیای کوچک] پدرش که زمین دار بود ورشکسته شد. کار پدر به جنون کشید و در آسایشگاه روانی بستری شد. یانیس سرپرستی خواهران و برادرانش را برعهده گرفت.
ریتسوس شاعری است با ایده های انسانی. وی در تمامی عمر به آرمان هایش در راه بهروزی انسان ها و نفی هرگونه زورگویی و ستم وفادار ماند.
یانیس ریتسوس در 11 نوامبر 1990 در سن
81 سالگی از دنیا رفت.
دولت محافظه کار یونان دستور داد او را با احترام کامل به عنوان یک چهره بزرگ ملی با تشریفات رسمی به خاک بسپارند. ریتسوس بی شک یکی از بزرگترین شاعران معاصر زمان ما است.
من در پس چیزهای ساده پنهان شده ام تا بگردید و پیدایم کنید
اگر مرا پیدا نکردید، چیزها را خواهید یافت
دست های شما آنچه را که من لمس کرده ام
احساس خواهد کرد
و مسیر دستانمان از هم عبور خواهد کرد
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:پانیس ریتوس,,
سال 1377 پنجاهمین کتاب استاد باستانی پاریزی با عنوان «در شهر نی سواران» منتشر شد و در مقاله «تکرار آب روان» مطالبی را عنوان نمود که نماینده نوعی تلقی کلی بخشی از دوستداران شعر درباره رباعی به شمار میآید. هرچند باستانی پاریزی در تمام شصت و دو اثر خود با عصای احتیاط به شعر نیمایی و پسا نیمایی نزدیک شده، اما تسلط او برشعر کلاسیک فارسی غیر قابل انکار است. بخشی از مقاله او را نقل میکنیم:
«تنها یک مورد بود که من همیشه دوستان را از سرودن شعر به آن صورت منع میکردم، و آن گفتن رباعی است، هرچند خودم، به قول تقی اوحدی، گاهی مرتکب آن میشوم (اشاره به جمله اوحدی در حق قاسم دیلمی است که گفت: «از مفردان عصر است... و گاهی هم مرتکب شعر میشود!» )
این منع و تحذیر من یک علت نیمه عقلانی و یک علت نیمه تجربی (عقلایی) دارد...... دلیل این منع خیلی ساده است، چه به قول منطقیون از دو وجه خارج نیست: یا رباعی خوب خواهید گفت در حد اعلی، و یا رباعی متوسط خواهید گفت یعنی در حد ضعیف... اگر رباعی شما متوسط و ضعیف، یا بی پرواتر بگویم، بد باشد، طبعاً خیلی زود فراموش خواهد شد... اما فرض میگیریم که شما رباعی خوب و در حد عالی گفته باشید که بلافاصله در ذهنها بنشیند و همه بخوانند و حفظ کنند. در این صورت بدانید و آگاه باشید... تا کُلَه چرخ داده ای، یک راست میرود توی مجموعه رباعیات، و سی سال بعد مردم آن را در کلیات رباعیات خیام خواهند خواند. جُم بخوری اهل شعر آن را به خیام نسبت داده اند». [در شهر نی سواران، چاپ اول ص173 و ص174] هرچند امروز و با ثبت و ضبط رباعیات عالی در مجموعه های متفاوت با نام سرایندگان، میتوان در این نوع نتیجه گیری تردید روا داشت.
مولوی: رگ رگ است این آب شیرین، آب شور
تا قیامت میرود تا نفخ صور
3 - همه جور مضمون در قالب تنگ رباعی ریخته اند و همه کار در این قالب محدود کرده اند. از رباعی متشکل از چند کلمه سراغ داریم:
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
مِی باشد و می باشد و می باشد و مِی
من باشم و من باشم و من باشم و من
وی باشد و وی باشد و وی باشد و وی
زندگی و شعر «اُسیپ ماندلشتام»
آنا اَخماتووا، ماندلشتام را یک شخصیت تراژیک می شناسد و می نویسد:
«سرچشمه های احساسات شاعرانه اش ناشناخته بود. از این نظر در عالم شعر همتائی برای او نمی شناسم. ما از بن مایه های پوشکین و الکساندر بلوک آگاهیم، اما چه کسی می تواند به ما بگوید اشعار نو و آمیخته به هارمونی ملکوتی ماندلشتام از کجا سرچشمه می گرفت.»
*در سوم یا پانزدهم ژانویه 1891 در «ورشو» متولد شد. او نخستین فرزند امیل ماندلشتام و فلورا وربلوسکایا بود که در نوزدهم ژانویه 1899 ازدواج کردند.
*ابتدا اشعارش را در مجله دبیرستانش چاپ می کند و بعد والدینش که از افکار انقلابی او نگران شده بودند او را برای ادامه تحصیل به پاریس روانه می کنند. او در آنجا به اشعار فرانسوا رولاند، ورلن و بودلر علاقمند می شود. در آوریل 1909 در نشست های آکادمی شعر که منحصر به سمبولیست هاست شرکت می کند. آغاز کار ادبی او با چاپ پنج شعر او در مجله آپولون پترزبورگ
آغاز می شود.
ماندلشتام را در خانه اش دستگیر می کنند و تمام دستنوشته های او را می برند. سه سال او را به «چردین» تبعید می کنند. دو بار
خودکشی می کند اما او را نجات می دهند. کمیسیون ویژه امنیتی، ماندلشتام را به جرم فعالیت های ضد انقلابی به 5 سال زندان تأدیبی با اعمال شاقه محکوم می کند. آخرین نامه اش از «ولادی وستک» به مسکو می رسد. ماندلشتام می میرد. تشخیص رسمی مرگ، ایست قلبی و بیماری عروق در سال 1938، به او شاعر آزادی نیز لقب داده اند.
شوربخت کسی است
که از سایه خود نیز می هراسد
از سگی لاینده:
بندگکی بر خاک افتاده با دست او
و بی نوا آن که، خویشتن نیمه جان
صدقه از سایه ای سؤال می کند
«ترجمه: علی بهبهانی»
چه نام دارد این خیابان؟
خیابان ماندلشتام
چه اسم غریبی
هر طور که می خوانی
جور در نمی آید
در وجود او هیچ چیز جور در نمی آید
افکارش پاک و منزه نبود
بنابراین این خیابان را
بهتر بگوییم این گودال را
به یاد او ماندلشتام نام گذاشتند
□
محرومم کرده اید از دریا، از مکانی برای دویدن، فضایی برای پریدن
پاهایم را به سرزمینی تحمیلی زنجیر کرده اید
چه به دست آورده اید؟
لبانم را چه؟
توانسته اید از جنبش بازدارید؟
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:ماندلشتام,,
صدای تو ای دوست
در دل من آواره است
هم چون آوای درهم دریا
میان این کاجهای نیوشنده
****
روز با هیاهوی این زمین کوچک
سکوت جهان را غرق می کند
****
دلم آرام گیرو
غبار بر میانگیز
جهان را بگذار که راهی به سوی تو بیابد
ترجه پاشایی
زندگی و شعر رابیندرانات تاگور (1941-1861)
آنچه مایه شهرت جهانی تاگور شد، شاعری او بود و خود نیز در میان زمینه های کارهای هنری و ادبی، شعر را عمده تر می داند و می گوید: «در این هنگام که به شامگاه زندگی رسیده ام و به گذشته خود به دقت می نگرم متوجه می شوم که آنچه درباره آن مرا یقین حاصل است اینکه شاعر هستم... ادعا نمی کنم که عالم ربانی هستم، ادعا نمی کنم که رهبر سیاسی هستم، ادعا نمی کنم که عالم اخلاق یا پیشوای دینی هستم، ولی می گویم که شاعرم...»
*تاگور به ایران علاقه داشت و دوبار به ایران آمد. یکی در اردیبهشت 1311 و دیگری در سال 1313 که جشن هفتادمین سال تولدش را در تهران گرفتند. سفر تاگور و دیدارش با نویسندگان و شاعران ایران در تهران و شیراز باعث تبادل فرهنگی و ادبی گسترده ای میان نویسندگان و شاعران ایران و هند شد که سالها ادامه داشت.
*آثار داستانی و نمایشنامه و مجموعه شعرهای او عبارتند از: قلب شکسته 1880، نغمه های شبانه 1882، نغمه های سپیده دم و بازار مکاره تازه عروس 1883، تصویرها و نغمه ها و رساله ای درباره «رام موهان روی» 1884، درام منظوم «شاه و ملکه» 1889، رب النوع 1890، زورق طلائی و چیترا 1891، قربانی 1893، کاچاودوایانی 1894، کشت زمستانی 1896، کم دوامها 1900، عطایا 1901، اسماران 1902، ماه جوان 1903، نهضت ملی 1904، سفر دریایی 1905، گورا و گیتانجلی 1910، منظومه باغبان عشق، رمان خانه و جهان، نمایشنامه آمل و نامه شاه و دریافت جایزه ادبی نوبل 1913، قو 1914، سبد میوه و گردش بهار 1916، گریزپا 1917، ماشین 1922، لوسیول 1930، نامه ها به دوستی 1931، موهوا 1932، زنی که تبسم می کند 1939 و در آن زمان 1940
-1-
هنگامی که چراغم بر بالین خاموش گشت، با نخستین پرندگان، دیده از خواب گشودم.
بر کنار پنجره جای گرفتم و بر گیسوی پریشان خویش، از گلهای شاداب تاجی نهادم.
در میان مه گلرنگ صبحدم، مسافر جوان از
راه رسید.
رشته ای از مروارید بر گردن داشت و پرتو خورشید صبح بر تاج سرش تابیده بود.
در برابر خانه من بایستاد و مشتاقانه فریاد زد: «او کجاست؟»
شرمم نگذاشت که بگویم: «او منم، ای مسافر جوان، آنکس که تو می خواهی منم!»
□
شامگاه، چراغم خاموش بود و من افسرده و دلتنگ به بافتن گیسوان خویش سرگرم بودم.
در پرتو شامگاهی، مسافر جوان از راه رسید، اسبان گردونه اش کف بر لب آورده بودند و غبار راه جامه اش را پوشانده بود.
در برابر خانه من قدم بر زمین نهاد و به آهنگی خسته گفت: «او کجاست؟»
شرمم نگذاشت که بگویم: «منم، ای مسافر خسته، آنکس که تو می خواهی منم!»
□
شب بهار است. چراغ خانه ام روشن است. نسیم جنوب به آرامی می وزد و طوطی سخنگوی در قفس به خواب رفته است.
سیه بندم، همرنگ سینه طاووس، و پیراهنم چون علفهای شاداب بهاری، سبز رنگ است.
بر کنار پنجره جای گرفته و به کوچه متروک چشم دوخته ام. تمام شب با خود می گویم: «منم، ای مسافر نومید، آنکس که تو می خواهی منم!»
«ترجمه: فتح اله مجتبائی»
دلم هوایت دارد
آینه را می چرخانم
هوا ابریست
دست بر گونه
با دهانی بشکل خاطره
حلول می شوم در خویش
ودر غربت نگاهم
می چکم
با این همه
پیر شدم
در کتابی که
نخواندمش هرگز...
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:پیر,خاطره,نگاه,ابر,غربت,
معینی کرمانشاهی
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه اول
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدکر، ویرانه می کردم
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
آوای قلم و آدرس
avayeghalam2.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.