چشمانت را نبند نگاهی بینداز
اینجا سر زمینِ بی غیرتهاست
اینجا نفس هم خـــائــــن است
ترازوی عدالت وزنم را تحمل نمی کند
چه سنگینی می کنم بر این برهنه پاهای ترکیده !!
بر خیز پـــدر، گـُردهء من یک تابوتِ اشک است
می خواهم تو را تا نهایت نِکبت تشیع کنم
بر خیز عزیزم مادر منتظر توست
با آن نان کفک زده که در تنور حسرت می پزد
برخیز و بر شانه هایت بنشانم
می خواهم شرم زمینیان را نگاه کنم
می خواهم گلــوی خـــدا را به فشارم
برخیز خواهرم منتظر است امشب
در همان رختخواب نرم خاک روبه ای
زیر آن سقف شکسته
زیر لوستر شرمگین ستاره ها
منتظر لالائی توست بر خیز.....
نظرات شما عزیزان: