شب شراب و من کاملن خرابی که...
اسیر سایه شدم مست آفتابی که...
به دوست دارمتش سالهاست مهتاجم
عزیز من چه کنم با تو با عذابی که-
هزار مرتبه شیرین تر است از مستی
علی بهمنی این حال را بخوابی که-
به انتظار نشسته ست شاعرش باشی
غزل غزل بنگاریش در کتابی که
پر است از هیجان و. شراره و آتش
پر از است از سیلان دل کبابی که-
دچار وهم سفیدی در آنسوی دنیاست
دچار تصویری مات توی قابی که
شبیه معجزه باید تو را بغل بکند
درست اول میدان انقلابی که
برای چشم سیاهش به پا شده ست فقط
نمانده است برای تو انتخابی که
به سمت هیچکس دیگری قدم بزنی
فقط تویی ودل گیج اضطرابی که
به سمت چشم سیاهش کشان کشان برده ست
کجاست راه فراری؟اگر بیابی که
امان نمیدهی و میزنی به چاک ولی
کجا فرار کنی با دل کبابی که.....
علی بهمنی
نظرات شما عزیزان: