دل از نقابِ تو امروز، پردهای و ا کرد
اگر چه سخت، ولی باز عزم غوغا کرد
میان باطن و ظاهر دروغ بود و ریا
تو را میانِ دروغ و ریا هویدا کرد
به اشک دل چون بشویید آن غبارِ سیاه
ولی میانِ جماعت نشد که رسوا کرد
اگرچه قطرِ نقابِ تو پردهها دارد
حریرِ مخمل شعرم تو را تماشا کرد
به نیم جرعه رقیبان ز مستی ات گفتند
تمام میکده از مستی ات خجلها کرد
دلم ببین که چه بیچاره و چه مفلوک است
میان این همه معشوق با تو مأوا کرد
اگر که عشق ز اسب خرد جدا باشد
فرود را ناتوان با "فراز" احیا کرد
نظرات شما عزیزان: