به ظاهر همين سوءنظر حافظ دربارهي عماد فقيه كرماني سبب اصلي بيميلي شاه شجاع نسبت به وي گرديد. ولي چون شاه شجاع خود نيز در شعرسرائي با حافظ رقابت ميكرد و شعر او بپايهي كلام استاد نميرسيد، از اين رو نائره حسد در باطن وي مشتعل گرديد و بر بيلطفي بيفزود. گويند وقتي شاهشجاع بر شعر حافظ عيب گرفته و گفت: غزليات او در معاني و مقاصد مختلفه است و در باب واحد نيست، لحظهي صوفيانه است و ديگر دم عاشقانه، در بيتي مستانه و جسماني و در بيتي جدي و روحاني، يكي لطيف و عرفاني است و در جاي ديگر گستاخانه. حافظ چون بشيند گفت: آري با همهي اين عيبها در آفاق اشتهار يافته و همه كس آن را ميخواند و تحسين ميكند. ليكن شعرهاي ديگر حريفان هيچگاه از دروازه شهر بيرون نرفته است. شاه شجاع از اين سخن برنجيد و اندكي برنيامد كه اين بيت حافظ به سمع او رسيد كه گفته است:
گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد آه اگـر از پس امروز بود فردائـي
حافظ را آگاه كردند كه در سرودن اين بيت بر او خرده گرفته و آن را وسيلهي تهمت كفر و ارتداد شناختهاند، چه شك در وقوع روز قيامت كفر است. وي با اضطراب خاطر به نزد مولانا زينالدين ابوبكر تايبادي كه در آن وقت به عزم سفر حج به شيراز رسيده بود رفته و از او علاج كار خواست. مولانا به او گفت كه بيتي ديگر در آن غزل درج بايد كرد و آن بيت را به طريق نقل قول از ديگران روايت باد نمود، تا بنا به قاعده «نقل كفر، كفر نيست» او را مجال عذري باشد. حافظ قول او را به كار بسته و اين حديث بگفت، و مقدم بر آن مقطع درج فرمود:
اين حديثم چه خوش آمد كه سحرگه ميگفت بـر در مـكدهي با دف و ني ترسائـي
و چون او را به گناه ارتداد و ارتياب در امر معاد متهم ساختند به بيت دوم استناد كرد و گفت كه وي گوينده آن سخن نيست و اگر ترسائي چنين كلام گفته باشد بر او حرجي نميباشد.
شاه شجاع در سال 785 هجري يا در سال 786 هجري وفات يافت و به جاي وي پسرش سلطان زينالعابدين پادشاه شد. اين پادشاه را نيز پسر عمويش شاه منصور در سال 789 هجري دستگير كرد و معزول و زنداني ساخت. حافظ فتح او را در غزل زير تهنيت گفته است:
بيا كه رايت منصور پــادشاه رسيد نويد فتح و ظفر تا به مهر ماه رسيد
شاه زينالعابدين كه بعد از دستگيري به فرمان شاه منصور كور گرديد در گذشته حكومت تيمور گوركاني را به رسميت شناخته و فرستادهي او قطبالدين را پذيرفته و نام تيمور را در سكه و خطبه مندرج ساخته بود. تيمور خود اندكي قبل از عزل پادشاه زينالعابدين يعني در سال 789 هجري به شيراز ورود كرد گويا در همين سفر بوده است كه واقعه ملاقات امير تيمور با خواجه حافظ شيرازي روي داده كه تفصيل آن را دولتشاه سمرقندي نقل كرده است، سابقه شهرت وسيع حافظ حتي در ايام حيات او چنانكه خود او ميگويد:
به شعر حافظ شيراز ميكوبند و ميرقصند سيهچشمان كشميري و تركان سمرقندي
در بيتي ديگر به غزلي كه خود سروده اشاره كرده و گفته است:
شكر شكن شوند همه طـوطـيان هند زيـن قـند پـارسي كه به بنگاله ميرود
طي مكان ببين و زمان در سلوك شعر كاين طفل يك شبه ره صد ساله ميرود
حافظ نه تنها با پادشاهان مظفري (آل مظفر) بلكه با بسياري از ديگر اميران و ملوك معاصر رابطه داشته است. سلطان احمد پسر اويس جلايري پادشاه فاضل و كامل كه از سلاله ايلخانيان در بغداد سلطنت ميكرد و خود نيز شاعر و موسيقيشناس و نقاش و هنرپيشه بوده مكرر كوشش كرد كه حافظ را به دربار خود جلب كند ليكن به دلايلي كه خود شاعر گفته است:
نميدهند اجازت مرا به سير و سفر نسيم خاك مصلي وآب ركنآباد
موفق نگرديد.
بخش4
نظرات شما عزیزان: