آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 


میهمان من باش
ای نیلوفر آبی این دل دریائی من
ای چشمانت آفتاب آسمان تنهائی من
میهمان من باش
ای بوسه هایت فتح قله های خیالیم
ای شانه هایت پرواز ِ بالهای پنهانیم
میهمان من باش
ای شعرهایم در وصف تو همیشه گرم
ای خوابهایم در یاد تو پیوسته نرم
میهمان من باش
ای لاله های این دل وحشی من
ای لالائی این شب خموشی من
میهمان من باش
همین لحظه همین امشب که من هستم
همین دفعه همین یکبار آخر که من مستم
میهمان من باش
که من موج موج دل بیقرارم
که من مرگِ خاموشِ این دیارم
میهمان من باش
که این عمر کوتاه در دام تیر است
شب و روز ِ ما مدام بر دارِ پیر است
میهمان من باش
میهمان من باش ....

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:محمود,شیربازو,میهمان,عمر,مرگ,, :: 8:29 :: توسط : آوا رضایی

نخوانده
دور می شوی
بهت در چشمانِ پریده ات
زانو می زند
روی آبی که
دهانش
آنسویِ مرگ را نگاه می کند
و دیوانه در
تعبیر
قار قار کلاغی !

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:مرگ,آب,کلاغ,چشم,, :: 10:36 :: توسط : آوا رضایی

 

برای دیگر کاربردها، فلسفه (ابهام‌زدایی) را ببینید.
تابلوی مرگ سقراط، اثر ژاک لوئی داوید؛ یادآور زمانی است که دادگاه آتن، سقراط فیلسوف را به نوشیدن جام زهرآلود محکوم کرد.
فَلسَفه مطالعهٔ مسائل کلی و بنیادی پیرامون موضوعاتی چون وجود، آگاهی، ارزش ها، خرد، ذهن و زبان است وجه افتراق فلسفه با راه‌های دیگر پرداختن به پرسش‌های بنیادی این چنینی (راه‌هایی نظیر عرفان و اسطوره)، رویکرد نقّادانه و معمولاً سازمان یافتهٔ فلسفه و تکیه‌اش بر استدلال‌های عقلانی‌است.
فلسفه در آغاز در دولت-شهرهای یونان، به‌ویژه آتن شکل گرفت
واژهٔ فلسفه به معنای دوستداری حکمت است و ریشهٔ یونانی (به یونانی: φιλοσοφία) دارد که سپس به عربی و فارسی راه یافته است. مشهور است که نخستین بار فیثاغورس واژه مذکور را به کار برده است؛ زمانی که از او پرسیدند: «آیا تو فرد حکیمی هستی؟» وی پاسخ داد:«نه، اما دوستدار حکمت (Philosopher) هستم.».
اگرچه فلسفه پژوهشی تخصصی است؛ اما ریشه اش در نیازهای مشترک مردمی است که هرچند فیلسوف نیستند، به این نیازها آگاهند
فلسفه مجموعه نتیجه گیری هایی نیست که درباره آن‌ها توافق وجود داشته باشد.
در سده ششم قبل از میلاد مسیح که فلسفه در یونان باستان پیدا شد، به همه مطالعات نظری فلسفه می گفتند، و فیلسوفان نخستین در موضوعاتی کاوش می کردند که اکنون باید آن‌ها را موضوعات علم به شمار آورد؛ اما علوم گوناگون که به نتایجی رسیدند که درباره شان همرایی پدید آمد، از فلسفه جدا شدند و به رشته ای مستقل تبدیل گردیدند. ناممکن نیست که علوم دیگری از فلسفه جدا شوند، مثلا منطق در راهی گام بر می دارد که به شاخه ای مستقل از فلسفه تبدیل گردد.
از همین روست که فلسفه را مادر علوم نامیده اند. بحث فلسفی بیش تر متوجه تفکر محض است. هدف این بحث در اصل آن است که اشتباهات برطرف گردد و دشواری‌ها و پیچیدگی‌ها از میان برداشته شود. آن گاه که از این وظیفه فراغت حاصل شود، آنچه برای فلسفه به جا می ماند، پیامدهای نتیجه نیست؛ بلکه از میان رفتن چیزهایی است که پیش از آن مشکل و مسئله قلمداد می شده است.
فلسفه، مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه‌ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته‌اند. به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست‌شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می‌پردازد. ولی در فلسفه کلی‌ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود؛ موضوع تفکر قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می‌گردد. به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه می‌گوید: "فلسفه علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند".
به طور خلاصه فلسفه مجموعه نتیجه گیری‌ها نیست، بلکه بیش تر راه و روش تفکر است؛ از همین روست که فلاسفه تحصّلی، کارکردهای فلسفه را در سه حوزه منطقی، زبان شناختی و کاربردی (فلسفه علم، اخلاق، سیاست و...) دانسته اند.
تاریخ فلسفه به یک معنا خود موضوع فلسفه است
تاریخ فلسفه به سان تاریخ علوم زائده فرعی موضوع اصلی نیست. بلکه به یک معنا خود موضوع است. مثلا دانستن تاریخ زیست شناسی، پایه دانستن زیست‌شناسی نوین نیست. زیست‌شناسی شاخه ای از دانش است، تاریخ زیست‌شناسی توضیح چگونگی دست یافتن به این دانش است، و این دو موضوعاتی جداگانه اند.
اما مطالعه فلسفه بیش تر مطالعه سیر داد و ستد اندیشه‌ها درباره موضوعات فلسفی است؛ و همین داد و ستد اندیشه هاست که تاریخ فلسفه را تشکیل داده است.
فرآیند فلسفه ورزی خود بخشی از موضوع فلسفه است
فلسفه مدعی جهت دار بودن و جهت دهی است
دانشمند از دانشش نتایج اخلاقی و فرجام گرایانه نمی گیرد، یعنی داوری نمی کند که کار جهان درست است یا خراب. حال آن که یکی از وظایف سنتی فلسفه که در آن تردید نکرده اند؛ رهنمود دادن است. رهنمود در این باب که چگونه باید زیست، و این وظیفه موضوع علم نیست.
گذشته از جهت دهی‌های کلی قسم دیگر جهت دهی مختص به هر یک از دانش پژوهان فلسفه است. به دشواری می توان تصور کرد که رشته دیگری (البته به جز دین) بتواند آن دگرگونی عمیقی را که فلسفه در دیدگاه دانش پژوه ایجاد می‌کند به وجود آورد.
فیزیکدانی بزرگ شما را می خواند تا تصوراتی را که درباره نحوه پیدایش کهکشانها دارید تغییر دهید؛ اما فیلسوفی بزرگ در واقع شما را فرا می خواند تا زندگیتان را دگرگون سازید.
اعتبار علوم وابسته به قلمرو فلسفه است
علم پیش فرض هایی دارد که قبلا در فلسفه مورد توجه قرار گرفته اند. گزاره هایی مانند اینکه: طبیعت مادی واقعیت دارد؛ طبیعت دارای قوانین ثابت علت و معلولی است؛ طبیعت قابل فهم و از منابع معرفت بشری است؛ علمی نیستند، بلکه لازمه پرداخت به علم می باشند.
درست است که برای مثال دانشمندان علوم لزوما از دلالت‌های فلسفه علم بر کارشان آگاهی ندارند، و فلسفه قادر بر تحت تاثیر قرار دادن نحوه کارشان نیست، اما بی تردید فلسفه علاوه بر آنکه می تواند تفکر دانشمندان را نسبت به آنچه انجام می دهند تغییر دهد؛ پیش فرض هرگونه علم ورزی است

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:سقراط,ارسطو,مرگ,شوکران,, :: 10:13 :: توسط : آوا رضایی

سروده ی زیبا ی زیر از شاعر توانا محمود سراج است:


چندان شکسته ایم که نتوان دگر شکست
کوچکتر از غبار شکسته دگر چه هست؟

گردیم و دامنت شده جای نشست ما
دستش مریزاد آنکه مرا اینچنین شکست

عشقت چنان عجین شده با ذره ذره ام
در حیرتم که از تو چسان میتوان گسست

با زلف خویش حصر من از عشق کرده ای؟
آبیم و راه ما نتوان با کمند بست

بستی زبان ما که نگوئیم از توحرف
با دل چه میکنی که شب و روز با توهست؟

با آرزوی دیدن رویت چه میکنی؟
هر گه که نا امید شدم از تو با منست

هر چند بسته ای سر کویت بروی من
با آرزو، همیشه در آن میتوان نشست

کشتی مرا و عشق تو در دل نمرده است
جاوید گشت هرکه در عشق تو ور شکست

قصدت اگر چه در دل من مرگ عشق توست
کاری عبث چو کوفتن آب و هاون است

بندی است بین دل و تو کز عشق رشته است
دیوانه است هر که بگوید توان گسست

دل را که برده ای و پس آورده ای چه سود
این دل بود نه توپ بچرخد [ز دست به دست]

نرگس گشود چشم و من از خود بدر شدم
یاد نگاه شوخ تو آمد به دل نشست

بگشای چشم و نرگس شهلا خجل بکن
ای چشم توبدون می و باده مست مست

شادی ندیده ای که به غم همنشین شود
شادم از آن زمان که غمت بر دلم نشست

"شاهد" چنان شکسته و زخمی است گوئیا
زخمش نمیتوان که به صد وصله باز بست


www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:غزل,مرگ,عشق,دیوتنه,آب,آتش,چشم, نرگس,کشتی,توانا,محمود سراج,, :: 14:59 :: توسط : آوا رضایی

[بررسی عنصر مرگ در شعر شادروان نجمه زارع]
گاه در بررسی یک دیوان ، دفتر یا مجموعه ای از آثار شاعر یا نویسنده ای به تعدد و تکرار یک یا چند عنصر برمی خوریم.
از آنجایی که این تکرار نوعی اصرار و تاکید است و نیز می توان چنین برداشت کرد که این تکرار وجهی از جهان بینی و ذهنیت شاعر یا نویسنده نسبت به آن عنصر را بیان می کند . نویسنده ی این سطور (هر چند سطحی) به کارکرد عنصر مرگ در مجموعه «یک سرنوشت سه حرفی» اثر شادروان "نجمه زارع" نقبی بزند .
مرگ اندیشی یکی از دغدغه های فکری و ذهنی شاعر معاصر است . این واقعیت سرد و خشن در نگاه شاعر معاصر هرگز سیاه نیست و حتی گاهی هم برای او که از زندگی پوچ امروزی خسته شده است مایه ی نجات و آرامش است .
نجمه زارع ، بیش از 25 بار از عنصر "مرگ" در مجموعه ی "یک سرنوشت سه حرفی" استفاده کرده است . در ادامه به چند مورد اشاره می شود و عنصر مرگ در این موارد بررسی خواهد شد.
1-من می روم تا پس از این آماده ی مرگ باشم
دیدگاه نجمه زارع نسبت به مرگ از پختگی خاصی برخوردار است وی زبان مرگ اندیش خود را بر اساس سابقه کهن این عنصر اساسی در ادبیات عرفانی و اصیل فارسی همراه کرده است و با شنیدن صدای پای مرگ ، خود را آماده ی این سفر طولانی کرده است.
2-زمان مرگ خودم را غروب می دانم
غروب موقع تلخی ست خوب می دانم ؛
مرگ در شعر زارع طوری موج می زند که مخاطب احساس می کند جزء یا لایه ای از زندگی شاعر است.
زنده ای که با مرگ زندگی می کند و از مرگ می گوید.
3-حالا چگونه رفته ام از دست ؟! ... عشق تو
جان از کسی که دل به تو می داد ، می گرفت:
مرگ حتی در عاشقانه های شاعر نیز رسوخ می کند این غزل با مطلع :
از زندگی هر آنچه دلم یاد می گرفت
یک شاخه اش ز عشق تو بنیاد می گرفت
غزلی عاشقانه است که در نهایت به مرگ ختم می شود
منابع:
1-یک سرنوشت سه حرفی ، نجمه زارع ، چ اول ، بهار 89 ، انتشارات شانی

نشسته پشت سکوتم هزار و یک شب شعر
عبور میکند از من دوباره یک تب شعر
فضای تیره ی فنجان روبرو خالی ست
و ذهن قهوه ای شاعری لبالب شعر
صدای خط خطی من نمی رسد به شما
شمای گم شده در من٬ شما مخاطب شعر!
از این سکوت فقط تکه کاغذی مانده ست
و سطرهای پریشان و نامرتب شعر
اگر مجال شکفتن به حرف می دادید
تمام درد دلم می رسید تا لب شعر
|+| نوشته شده توسط منتصر درویشی

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:زارع,زمان,مرگ,فارس,فارسی,جهان بینی,, :: 14:51 :: توسط : آوا رضایی

 

پیر ماه و سال هستم
پیر یار بی وفا ، نه
عمر می رود به تلخی
پیر می شوم ،‌ چرا نه ؟
پیر می شوی ؟ چه بهتر
زود می رسی به مقصد
غیر از این به ماحصل هیچ
بیش ازین به ماجرا ، نه
هان ،‌ چگونه مقصد است این ؟
مرگ ؟
پس تولدم چیست ؟
آمدیم تا بمیریم ؟
این حماقت است ، یا نه ؟
زاد و مرگ ما دو نقطه ست
در دو سوی طول یک خط
هر چه هست ، طول خط است
ابدا و انتها نه
در میان این دو نقطه
می زنی قدم به اجبار
در چنین عبور ناچار
اختیار و اقتضا نه
نه ،‌ قول خاطرم نیست
می توان شکست خط را
می توان مخالفت کرد
با همین کلام : با نه
زاد ما به جبر اگر بود
مرگ ما به اختیار است
زهر ، برق رگ زدن ، دار
هست در توان ما، نه؟
نه ، به طول خط نظر کن
راه سنگلاخ سختی ست
صاف می شود ، ولیکن
جز به ضرب گام ها ، نه
گر به راه پا گذاری
از تو بس نشانه ماند
کاهلان و بی غمان را
مرگ می برد تو را ، نه
گر ز راه بازمانی
هر که پرسد از نشانت
عابر پس از تو گوید
هیچ ، هیچ ، کو ؟ کجا ؟ نه

 

سیمین بهبهانی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 19 فروردين 1391برچسب:سیمین,سیمین دانشور,دانش,ماه,سال,پیر,مرگ,هیچ, :: 2:1 :: توسط : آوا رضایی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 85 صفحه بعد

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 122
بازدید ماه : 1168
بازدید کل : 187361
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 122
بازدید ماه : 1168
بازدید کل : 187361
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1