آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 


نگاه !
عنكبوتيان روي خاطرات
تار بسته اند
عكسهاي بي هويت،
خزه ها
در حاشيه ي پنجره،
و آسماني كه دلتنگ هواست.
ثانيه ها

عبور تلخ تري دارند
بر
قلبِ زمان.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:معکوس,کتاب,زمان,تار,آسمان,, :: 13:6 :: توسط : آوا رضایی

ــ جز بازاریابی و سوداگری؟ جز جاه‌جوئی و شهرت‌طلبی؟ جز دور راندن و غافل ساختن از مقصوداساسی در حیات بشری ــ تعلم چیست؟
ــ جز فراگستری حجابی بزرگ، پیرامون خویش؟ جز فراگیری قالبی سترگ، فرا گرد ذهنی شكوفا؟ جز فروكندن چاهی برای سقوط اندیشه، فراراه آزادی جستجو؟ جز ایجاد قیدی اسارتبار، در مسیر تكاپوی اندیشه‌ی خلاق آنانكه دعوی "تحقیق" می‌كنند، راستی را، جز "تقلید" چه می‌كنند
ــ انكار و قبل مردمان چیست؟
ــ جز از روی تقلید، جز از روی پیش‌داوری‌های بی‌بررسی، جز از روی نوسان‌های عطافی، جز از روی خوشایندها و بدآیندهای آنی و غیرمنطقی. ــ عقل چیست؟
ــ جز سست‌پائی زبون و زبون‌گر، جز نامحرمی بی‌استقلال و متكّی؟ جز بیگانه‌ای در حریم صدق و صفا. مردمان را، اهلیت چه گفت و شنود است؟ جز ناگفتن و ناشنودن، جز نارسا گفتن و ناقص شنیدن؟
ــ بر زبان‌ها، چیست؟ جز مُهر خاموشی؟
ــ بر دل‌ها، چیست؟ جز مُهر فراموشی؟
ــ و بر گوش‌ها، چیست؟ جز مُهر نانیوشی؟
ــ گرایش ها و گریزها، ستایش‌ها و نكوهش‌ها، حمله‌ها و دفاع‌ها، برچه استوارند؟
ــ جز بر بادی و دمی، جز بر وهمی و انگاری، جز بر خوشایند و بدآیند بی‌بنیادی؟ درویشی را به دلق چه تعلق است؟ درویشی چیست؟ جز خود ماندن و در عین حال با مردمان بودن؟ و درویشان كیستند؟ جز مردم‌گریزانی لاف‌زن؟ جز خودگرایانی بی‌حقیقت كه خویشتن را بیشتر به حشیش و پندار دیو، سرگرم می‌دارند؟ و زاهدان كیستند؟ جز مردم-بیگانگانی "شهرت‌طلب"؟ حتی آنانكه دعوی "اناالحق" می‌زنند، جز خامی خویش، چه ابراز می‌دارند؟
مدعیان دین، كیستند، جز "مسلمان-برونانِ كافر اندرون؟ مسلمانی چیست؟ جز مخالفت با هوای نفس كه همه بنده‌ی آنند>
آزادی در چیست؟ جز در بی‌آرزوئی؟ در حالیكه همگان اسیر آرزوها، و قربانی شهوت‌های خویشتن‌اند؟
و خداپرستی چیست؟ جز رهائی از خویشتن‌پرستی؟
كسب چیست، جز سودجوئی یك جانبه، و كم‌فروشی و فریب؟ سیاست چیست؟ جز اعمال قدرت مطلق؟ جز زهر چشم‌گیری؟ جز پای‌مالی لطیف‌ترین عواطف راستین بشری، جز درگذشتن، از روی كالبد سرد عزیزان بخاطر تحكیم مبانی قدرت شخصی؟
حقیقت امرها، و نهی‌های سیاسی چیست؟ جز از دیگران دریغ كردن‌ها، و به خود روا داشتن‌ها؟
حكمرانان كیستند؟ جز خودكامگانی بی‌خبر از رنج زیردستان؟ جز خودپرستانی تنها دربند بزرگداشت خویشتن و در حقیقت، حكومت چیست، جز تسلط بر نفس خویشتن؟ جز فرمانروائی بر خودخواهی‌ها، جز سلطه بر خودكامگی‌ها، جز غلبه بر قهرها، و جز پیروزی بر دیگر آزادی‌های خویش؟
ب-5

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:حافظ,زمان,, :: 11:15 :: توسط : آوا رضایی

[بررسی عنصر مرگ در شعر شادروان نجمه زارع]
گاه در بررسی یک دیوان ، دفتر یا مجموعه ای از آثار شاعر یا نویسنده ای به تعدد و تکرار یک یا چند عنصر برمی خوریم.
از آنجایی که این تکرار نوعی اصرار و تاکید است و نیز می توان چنین برداشت کرد که این تکرار وجهی از جهان بینی و ذهنیت شاعر یا نویسنده نسبت به آن عنصر را بیان می کند . نویسنده ی این سطور (هر چند سطحی) به کارکرد عنصر مرگ در مجموعه «یک سرنوشت سه حرفی» اثر شادروان "نجمه زارع" نقبی بزند .
مرگ اندیشی یکی از دغدغه های فکری و ذهنی شاعر معاصر است . این واقعیت سرد و خشن در نگاه شاعر معاصر هرگز سیاه نیست و حتی گاهی هم برای او که از زندگی پوچ امروزی خسته شده است مایه ی نجات و آرامش است .
نجمه زارع ، بیش از 25 بار از عنصر "مرگ" در مجموعه ی "یک سرنوشت سه حرفی" استفاده کرده است . در ادامه به چند مورد اشاره می شود و عنصر مرگ در این موارد بررسی خواهد شد.
1-من می روم تا پس از این آماده ی مرگ باشم
دیدگاه نجمه زارع نسبت به مرگ از پختگی خاصی برخوردار است وی زبان مرگ اندیش خود را بر اساس سابقه کهن این عنصر اساسی در ادبیات عرفانی و اصیل فارسی همراه کرده است و با شنیدن صدای پای مرگ ، خود را آماده ی این سفر طولانی کرده است.
2-زمان مرگ خودم را غروب می دانم
غروب موقع تلخی ست خوب می دانم ؛
مرگ در شعر زارع طوری موج می زند که مخاطب احساس می کند جزء یا لایه ای از زندگی شاعر است.
زنده ای که با مرگ زندگی می کند و از مرگ می گوید.
3-حالا چگونه رفته ام از دست ؟! ... عشق تو
جان از کسی که دل به تو می داد ، می گرفت:
مرگ حتی در عاشقانه های شاعر نیز رسوخ می کند این غزل با مطلع :
از زندگی هر آنچه دلم یاد می گرفت
یک شاخه اش ز عشق تو بنیاد می گرفت
غزلی عاشقانه است که در نهایت به مرگ ختم می شود
منابع:
1-یک سرنوشت سه حرفی ، نجمه زارع ، چ اول ، بهار 89 ، انتشارات شانی

نشسته پشت سکوتم هزار و یک شب شعر
عبور میکند از من دوباره یک تب شعر
فضای تیره ی فنجان روبرو خالی ست
و ذهن قهوه ای شاعری لبالب شعر
صدای خط خطی من نمی رسد به شما
شمای گم شده در من٬ شما مخاطب شعر!
از این سکوت فقط تکه کاغذی مانده ست
و سطرهای پریشان و نامرتب شعر
اگر مجال شکفتن به حرف می دادید
تمام درد دلم می رسید تا لب شعر
|+| نوشته شده توسط منتصر درویشی

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:زارع,زمان,مرگ,فارس,فارسی,جهان بینی,, :: 14:51 :: توسط : آوا رضایی

حافظ نقطه تلاقی اندیشه های متعالی عرفانی و اندیشه های کامجویانه در عین حال عقل گرای خیامی است. از یک سو عشق و جنون و مستی او را به دریافت روحانی و سراسر تدبیر و تدبر فرامی خواند و از سوی دیگر عقلی مآل اندیش از درون او را به اغتنام وقت و دریافت فرصت فرامی خواند. هر دو جریان فکری متعارض حافظ را به غنیمت اوقات فرا می خوانند اما هر یک از منظرگاه خاص خود. اندیشه خیامی تنها شراب را تجویز می کند و تفکرات عرفانی می و معشوق را. آن می ریشه در مجاز دارد و این ریشه در باوری دور. حافظ می نوشد و در پی آن نیست که این شراب شبانگاه ناگاه و گاه و بیگاه و مدام از کجاست:
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم // اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
تفکرات خیامی حافظ را به تدبیر و تدبر در جهان گذران فرا می خواند و برای او بی اعتباری و کوتاهی عمری را در حکایتی کوتاه چندانکه که گذر آب از جویی یا نغمه خوانی هزار آوایی بر گلبنی، به تصویر می کشد. حافظ در هجوم غم های فلسفی، زدگی خود را دیر یا زود در پایان راه می بیند و به اکسیر خیام دست می یازد:
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد // حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنیم
خیامی ترین بیتی که از حافظ می شناسم در غزلی است که از ابتدا حال و هوایی خیامی دارد و اینگونه آغاز می شود:
حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست // باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست
پنج روی که در این مرحله مهلت داری // خوش بیاسای زمانی که زمان اینهمه نیست
تا در نهایت بیت مورد نظر که :
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی // فرصتی دان که زلب تا به دهان انهمه نیست
نگاه حافظ به زمان و شراب در این بیت نگاهی کاملا فلسفی است و تعبیری که شاعر از فنای فلسفی و فرصت اندک عمر ارائه می کند منحصر به فرد است اگر چه بی سابقه نیست. اشتهای حافظ بر ارمغان ساقی در زمانی که او بر لبه پرتگاه مرگ و نیستی ایستاده است قابل تامل است. فرصت آنچنان کوتاه است که شاید مجال ریزش شراب از لب به دهان را ندارد آنچنان کوتاه که گویی به اندازه سهمی است از زندگی که شاعر از لب دریای فنا تا دل این دریای مخوف دارد. فنای فلسفی موجود در بیت به هیچ عنوان سنخیتی با فنای عرفانی موجود در ابیات دیگر حافظ ندارد. آنچنانکه اغتنام زمان نیز با آنچه تحت عنوان دم را غنیمت شمردن درعرفان می شناسیم مناسبت و همخوانی ندارد. اینهمه ماجرای زندگی و کامجویی انسان در شرف مرگ و نیستی است. حافظ اینگونه کوتاه و تاثیرگذار حقیقتی از عمر رو به زوال انسان فانی را به تصویر می کشد و گریزگاه حافظ از این فرصت کوتاه ماندن و بودن تنها شراب است و بس .
حافظ همچنان بر گذرگاهی سکونت دارد که از یکسو اندیشه های خیامی در هجوم است و از سوی دیگر اوضاع احوال سیاسی و اجتماعی و نا مساعدی روزگار که مدام بر آتش اندوه او دامن می زند. زمانه تلخ و سراسر سالوس حافظ ، او را باز به سوی شرابی تلخ تر فرامی خواند تا اوضاع نا بسامان زمان خود را اینگونه برای لحظاتی شاید به باد فراموشی بسپارد:
می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب // چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
در چنین احوالی تنها رفیقی که خالی از خلل است صراحی می لعل و سفینه غزل است که حافظ را از غم بود و نبود می رهاند و برای لحظاتی اگر چه کوتاه آرام و آسوده خاطر می کند:
شراب تلخ می خواهم که مردم افکن بود زورش // که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
پایان بخش دوم

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:زمان,شراب,حافظ, سعدی,خیام,عقل,اندیشه,وقت,فرصت,می, معشوق, :: 19:14 :: توسط : آوا رضایی

بگو غزل که غزل عاشقانه نیست
ایجا کسی دلش بدون بهانه نیست
من گم شدم به پشت هزاران سکوت
فریاد خسته ام ز درد زمانه نیست
دیوانگی برای تو معنا نمی دهد
این قصه ایست که دگر عاشقانه نیست
طاقت نمی برد دلم که بدون تو سر کنم
دیگر کسی بدون تو در قلب خانه نیست

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:غزل,قلب,خانه,فریاد,سکوت,زمان,غاشقانه,, :: 19:5 :: توسط : آوا رضایی

از صدا تا موسیقی
انسان همچون سایر موجودات زنده دارای یک نظام ارتباطی است که به وسیله آن می تواند با همنوعان خود و با سایر موجودات ارتباط برقرار کند. این نظام، از زبان تکلم شده بسیار فراتر می رود، زیرا بنا بر برآوردهای گوناگون – و مفهوم و تعریفی که به زبان داده می شود – دانشمندان «عمر» این زبان را در طیفی بین 50 تا 250 هزار سال قرار می دهند، در حالی که قدمت نخستین «انسان های ماهر» (هومو هابیلیس) یعنی «انسان هایی که توانستند برای نخستین بار ابزار بسازند و رابطه خود را با طبیعت دگرگون کنند، به بیش از 3 میلیون سال می رسد و می توان گمان برد که در طول این مدت طولانی نظام های ارتباطی عمدتاً در آنچه امروز به آنها «اشکال غیر کلامی ارتباط»گفته می شود، خلاصه می شده اند. از مهمترین این اشکال، می توان به اشکال صدایی و حرکتی اشاره کرد که انسانها در فرایندی طولانی شروع به معنا گذاری بر آنها می کنند و با نوعی نمادگرایی ارادی یا غریزی از آنها برای ابراز احساس های خود و درک احساس های دیگران بهره می برند. از این رو، شاید بتوان به صورتی تصویر نخستین «زبان» انسان را در کل کالبد او یافت. قابلیت های کالبدی در انسان – همچون سایر جانوران – امکان بیان بسیاری از معانی را فراهم می کنند . از همین رو نیز می توان پنداشت که دلیل رابطه گسترده و تفکیک ناپذیر میان حرکت و صدا (موسیقی) در انسانها، پیوند درونی این دو قابلیت در کالبد انسانی باشد و باز شاید بتوان پنداشت که شروع ریتم [ضرباهنگ] در فرهنگ انسانی به ویژگی های بیولوژیک [زیست مهاری] در او، یعنی به ضرباهنگهای کالبدی او، ضربان قلب، ضرباهنگ تنفسی، کنش ها و واکنش های عصبی، ضرباهنگهای گوارشی و ... مربوط باشد. هم از این رو می توان انطباق میان «ضرباهنگ» و «تکرار» را درک کرد. به این دو نیز باید مفهوم «تقارن» را افزود که بسیار زود در ذهنیت انسان ابزار ساز پدید آمده و خود را در فرایندها و فن ابزارسازی باز می نماید و به این ترتیب به نوعی «زیبا شناسی ابتدایی» حیات می بخشد. در نهایت حاصل جمع شدن ضرباهنگ، تکرار، تقارن و کالبد به مثابه ابزار بیان، می تواند چیزی نزدیک به آنچه ما امروز به آن «موسیقی» می گوییم باشد. با این وصف، باید گامی اساسی برداشته می شده است تا کالبد به دستگاه موسیقی انتقال یابد و ضرباهنگ طبیعی به قطعه موسیقی و به این ترتیب انسان ابزاری از، ابزار سازی خود را در خدمت بیان کالبدی خویش قرار دهد، گامی که شکلی مشابه از آن را در ارتباط با فضا و شیدا شدن مفهوم «معماری» نیز می توان مشاهده کرد.
بنابراین می توان پنداشت که نگاه انسان شناس به موسیقی تا یک اندازه می تواند با نگاه موسیقی شناسی کلاسیک، موسیقی شناسی که با حرکت از تعریفی ویکتوریایی از فرهنگ به سراغ درک موسیقی برود، متفاوت باشد و در عین حال تا چه اندازه می تواند به گونه ای شگفت انگیز به دیدگاه موسیقی شناسی نوین– شوئنبرگ و وبرن به بعد – نزدیک باشد. یکی از پرسش های اساسی که می توان در اینجا طرح کرد و درباره آن به اندیشه نشست، دقیقاً همین نکته است که آیا به راستی مابین موسیقی «بدوی» و موسیقی نوین نزدیکی وجود دارد؟ و اگر چنین نزدیکی را بتوان تعریف کرد، موضوع به امری صوری بر می گردد یا به امری معنایی؟ آیا این نزدکی صرفاً امری تصافی است یا در آن باید «نشانه» ای از وجود پیوندهای عمیق میان انسان نوین و انسان بدوی دید و در نهایت آیا این بحث ما را به آنجا نمی کشاند که همچون برخی از انسان شناسان مانند «لوی استروس» شباهت های میان این دوگونه انسانی را بسیار بیشتر از تفاوت های ظاهریشان ببینیم؟
در متن زیر که از مقاله «مردم شناسی موسیقی» نوشته یکی از بزرگترین متخصصان این شاخه، ژیلبر روژه به نقل از کتاب مردم شناسی عمومی (1968) آورده شده است، می توان تا اندازه ای به نخستین تفاوت هایی که می تواند حامل تفکیک موسیقی شناسی از مردم شناسی موسیقی باشد، پی برد اما باید باز هم یادآور شد که رویکردهای جدید به موسیقی، عناصری بسیار جدید را وارد این بحث کرده اند که مرزهای میان «صدا» و «موسیقی» را بسیار مبهم می کنند.
تماس میان مردم شناسی و موسیقی شناسی پیامدهای زیادی برای هر دو به همراه داشته است. موسیقی شناسی کلاسیک در برخورد با حجمی عظیم از داده های جدید و ابعاد ناآشنا برای خود، به ناچار دست به بازبینی اکثر مقولات بنیادین خویش زده است. در نگاه اول آن موسیقی شناسی، موسیقی بنا بر گوهر خود، اثری به شمار می آمد که انسانی مشخص در دوره تاریخی معلومی به وجود آورده و هدف از آن به اجرا در آمدنش به صورت یک اجرا در یک کلیسا یا در جایی دیگر و یا صرفاً برای لذت موسیقیدان کم حرفه ای بوده است. اما مردم شناسی، مواد خام جدیدی را وارد کار می کند که به اندیشیدنی کاملاً متفاوت نیاز دارد: موسیقی هایی که مؤلفه ای مشخص ندارند و اغلب نمی توان منشاء زمانی آنها را تعیین کرد: موسیقی هایی که به نوشته در نیامده اند و در ساخته شدن آنها از هیچ نظم شناخته شده ای تبعیت نشده است: موسیقی هایی که از دستگاه ها و مقیاس های نامتعارف استفاده کرده و نهادهای اجتماعی، با نگاهی کاملاً متفاوت در زندگی روزمره و یا افراد برای آنها ایجاد می کنند . این بازنگری عمومی در چشم اندازهای موسیقی شناسی هنوز در جریان است(...) با این وصف؛ برخی از موسیقی شناسان حاضر به پذیرش موضوع کار مردم شناسان موسیقی، به مثابه «موسیقی» نیستند و گاه از واژه «پیش موسیقی» درباره آن استفاده می کنند، اما مردم شناسی موسیقی تلاش می کند این پیش داوری ها را پشت سر بگذارد و بر ویژگی جهانشمولی پدیده موسیقیایی تأکید کند تا به این ترتیب راه را هر چه بیشتر از پیش بر نوعی موسیقی شناسی علمی بگشاید. واقعیت آن است که همانطور که علوم انسانی صرفاً می توانند به گونه ای تطبیقی وجود داشته باشند، موسیقی شناسی نیز باید لزوماً تطبیقی باشد. در گونه ای متقابل، زمانی که در پی ارائه تعریفی از مردم شناسی موسیقی باشیم، باید آن را نوعی از مردم شناسی بدانیم که بر رفتارهای موسیقیایی انسانها دقیق می شود و در این حال باید اذعان کنیم که مردم شناسی قابلیت غنی شدن زیادی با بهره گیری از موسیقی شناسی خواهد داشت. همه رسوم تدفین، همه شفاگری ها، همه قربانیانی که نثار نیاکان می شدند، همه شکارها، همه قطع درختان برای مناسبت های مناسکی، حفر چاه ها، تولدها، آغاز جنگ ها و نبردها، برداشت محصول ها، بذر پاشی ها، کارهای جمعی، اجرای مناسک، بر تخت نشستن رئیس ها و کاهنان، همه و همه با موسیقی همراهند و یا دقیق تر بگوییم به یاری یک عمل موسیقیایی نیاز دارند . درباره اهمیت سنت شفاهی در جوامع ابتدایی، بسیار و به درستی سخن گفته شده است، اما نباید فراموش کرد که این سنت تقریباً همیشه با موسیقی همراه است. بسیاری از دستگاههای موسیقی در آغاز صرفاً دستگاه هایی برای تغییر شکل دادن یا تقویت صدا و در یک کلام کاراتر کردن صدا و حرکات موزون بوده اند. برخلاف آنچه در جامعه معاصر ما دیده می شود که در آن ساخت و اجرای موسیقی به معدود افرادی اختصاص دارد و اکثریت غالب افراد دیگر صرفاً شنونده آن هستند، در جوامع موسوم به «ابتدایی» موسیقی پیش از هر چیز امری در حوزه کنش است. بزرگترین شمار افراد در بیشترین اوقات زندگی خود، همچون در لحظات پر اهمیت زندگی به آن می پردازند ؛ یعنی زندگی نوعی شیوه زیستن است. موسیقی یک فعالیت زنده در کامل ترین معنی این واژه است و حضوری همه جانبه دارد و بنابراین، به مثابه پایه و اساس تمامی رفتارهایی به شمار می رود که مورد توجه مردم شناسی هستند. مردم شناسی تنها زمانی رضایت بخش خواهد بود که جامعیت داشته باشد و از این لحاظ باید اذعان کرد که مردم شناسی موسیقی هنوز جایگاه خود را در این زمینه ندارد و توجهی بسیار بیشتر می طلبد.
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 12 اسفند 1390برچسب:زمان,زنده,جاری,هویت,موزون,گلاسیک,نو,مدرن,تماس, پیام,پیامد,وصف,موجود,بیولوژی,امروز, :: 10:31 :: توسط : آوا رضایی

بخش سوم سخنان بزرگان

1-در سکوت آینه هزاران فریاد را شنیدم.

2-خاکستر هر شب خواب آتش میبیند.

3-علم و دانش بدون عشق و انسانیت ،همانند بالهای پرنده ایست که شکسته باشد.

4-اندیشه های کوچک هرگز نمی توانند کار های بزرگ انجام  دهند.

5-از تجربه های شکست نترس،از تکرار شکست بترس.

6-آدم شجاع یکبار میمیرد ،آدم ترسو هزار بار.

7-برای دوست داشتن زمان لازم است ،برای متنفر شدن یک لحظه کافیست.

8-یا درست حرف بزن یا عاقلانه سکوت کن.

9-وقتی در مسیر اشتباه هستیم دویدن چه فایده ای دارد

10-دیگران را ببخش نه به این دلیل که لایق بخششند،بلکه به این دلیل که تو سزاوار آرامشی.

11-دانستن واقعیت نادانی خود عین دانایی است.

12-سنگ هم سر را میشکند وهم پل را می سازد.

13-مرگ همه چیز را با خود می برد،بجز نام نیک و بد انسان را.

14-آنروز که خورشید نقاب از چهره شب برداشت،سقراط نیز نقاب از چهره سوفسطاییان.

15-آب مایه حیات جسم است وشعر مایه حیات روح.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 23 دی 1390برچسب:سخنان,بزرگان,شب,خورشید,دوست,زمان, :: 10:36 :: توسط : آوا رضایی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 85 صفحه بعد

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 114
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 229
بازدید ماه : 1275
بازدید کل : 187468
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 114
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 229
بازدید ماه : 1275
بازدید کل : 187468
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1