آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 


حال‌ كه‌ تأثير كلي‌ مشرق‌ زمين‌ را در انديشه‌ي‌ يونان‌ پذيرفتيم‌ بايد اعتراف‌ كنيم‌ كه‌ فكر يوناني‌ عنصري‌ جديد و اساسي‌ بر فكر شرقي‌ افزوده‌ و آن‌ صرفاً مخلوق‌ دماغ‌ يوناني‌ است‌. بي‌گمان‌ در اينجا مراد از آفرينش‌، آفرينش‌ خلق‌الساعه‌ نيست‌. چه‌، انديشه‌ي‌ يونان‌، مصالح‌ آماده‌ي‌ بسياري‌ را از حكمت‌ شرق‌ برگرفته‌ است‌. اين‌ است‌ كه‌ اگر غرض‌ از «معجزه‌ي‌ يونان‌» آفرينش‌ خلق‌الساعه‌ باشد، بايد گفت‌ چنين‌ معجزه‌اي‌ وجود ندارد. ولي‌ اين‌ قدر هست‌ كه‌ يونان‌ چيز تازه‌اي‌ در زمينه‌ي‌ فلسفه‌ آورده‌ و آن‌ مسئله‌ «فكر» (7) است‌. جوهر انديشه‌ي‌ يوناني‌ همان‌ ولادت‌ فكر است‌. از «روح‌» (8) اسرارآميز، كه‌ نزد شرقيان‌ وجود داشت‌، حكماي‌ يونان‌ مفهوم‌ فكر را انتزاع‌ كردند؛ فكر، به‌ معناي‌ آگاهي‌ از خود، به‌ معناي‌ ايقان‌ تام‌ به‌ ماهيت‌ لايتناهي‌ خود؛ فكر به‌ معناي‌ آگاهي‌ از مستقل‌ بودن‌ ذهن‌ از اعيان‌ و اشياء خارجي‌ و به‌ معناي‌ اعتقاد به‌ اختيار و آزادي‌ خويش‌. آزادي‌ و اختيار آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در يونان‌ زاده‌ شد و آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ يونانيان‌ در برابر شرقيان‌، از آن‌ دفاع‌ كردند. بي‌جهت‌ نيست‌ كه‌ نامهاي‌ ماراتن‌ Marathon ، ترموپيل‌ Thermopyles ، پلاته‌ Plateو سالامين‌ Salamine در تاريخ‌ با رخشندگي‌ پرتوافكن‌اند: آري‌، در اين‌ نبردها بوده‌ كه‌ آزادي‌ پيروز شده‌ و براي‌ نسلهاي‌ آينده‌ تأمين‌ گشته‌ است‌.
نشئت‌ اين‌ دو انديشه‌ي‌ اساسي‌ فكر و آزادي‌ را در يونان‌، با نشان‌ دادن‌ شرايطي‌ كه‌ در اين‌ زمينه‌ مساعد بوده‌اند مي‌توان‌ توجيه‌ كرد. در اين‌ مقام‌ مي‌توان‌ با تن‌ Taine متفكر فرانسوي‌ هم‌صدا شد و وضع‌ مساعد جغرافيايي‌ و خصايص‌ ارضي‌ و اقليمي‌ يونان‌ را مؤثر شمرد. به‌ اين‌ نكته‌ نيز مي‌توان‌ توجه‌ كرد كه‌ در آغاز ظهور انديشه‌ي‌ يوناني‌، الهياتي‌ در كار نبوده‌ كه‌ شرايع‌ و اصول‌ آن‌، آزادي‌ فكر را محدود كند. همچنين‌ مي‌توان‌ از شرايط‌ سياسي‌ يونان‌ كه‌ با شرايط‌ سياسي‌ شرق‌ فرق‌ كلي‌ داشته‌، سخن‌ به‌ ميان‌ آورد. ليكن‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ توجيهات‌ چه‌ به‌ تنهايي‌ و چه‌ جمعاً روشنگر انگيزه‌ي‌ زايش‌ فكر در يونان‌ نيستند. به‌ گفته‌ي‌ آميل‌ Amiel هر منشأ و آغازي‌ در پرده‌ي‌ اسرار است‌. حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ حل‌ مشكل‌ را بايد در بطن‌ خود فلسفه‌ي‌ يونان‌ جستجو كرد نه‌ در عوامل‌ خارج‌ از آن‌. ارسطو گفته‌ است‌: كمال‌ حاصل‌ و نتيجه‌ نيست‌، بلكه‌ اصل‌ و منشأ است‌. فكر با كمال‌ و تاميت‌ خود در اصل‌ و آغاز همه‌ي‌ اشياء وجود دارد. آفرينش‌ جز از راه‌ گسيختگي‌ كه‌ اندروايي‌ قواي‌ ابتدايي‌ را جلوه‌گر مي‌سازد، صورت‌پذير نشده‌ است‌. اما فكر اين‌ توانايي‌ بيكران‌ را دارد كه‌ به‌ خود، به‌ خلوتسراي‌ خود و به‌ آزادي‌ خود بازآيد. اين‌ «به‌ خود بازآمدن‌» كه‌ به‌ هر حال‌ مي‌بايست‌ صورت‌ پذيرد، در يونان‌ صورت‌ پذيرفت‌. در يونان‌ بود كه‌ شعور انساني‌ به‌ وجود خويش‌ پي‌ برد، خود را باز شناخت‌ و جهان‌ را هم‌گوهر خود ساخت‌.

علم‌ به‌ آن‌ كيفيت‌ كه‌ مستقل‌ از حالات‌ و شرايط‌ خاص‌، كلي‌، و تعقلي‌ محض‌ باشد، به‌ اين‌ سبب‌ در يونان‌ پديد آمد كه‌ انديشه‌ي‌ انساني‌ براي‌ اولين‌ بار در آن‌ سرزمين‌ جلوه‌گاه‌ آزادي‌ فكر شده‌ است‌. آن‌ طور كه‌ از آثار بازمانده‌ برمي‌آيد، دانش‌ مشرق‌ زمين‌ عبارت‌ بوده‌ است‌ از مجموعه‌ي‌ دستورهاي‌ عملي‌. در سنگ‌نبشته‌هاي‌ بابلي‌ يا پيروسهاي‌ مصري‌ جز يك‌ رشته‌ نتيجه‌گيريهاي‌ تجربي‌ كه‌ جوابگوي‌ برخي‌ از مسائل‌ عملي‌ است‌ نمي‌توان‌ يافت‌ و در آنها از خوض‌ و غور تعقلي‌ محض‌ خبري‌ نيست‌. يونانيان‌ خود نيز با آنكه‌ فرزانگي‌ مشرق‌ را سخت‌ حرمت‌ مي‌نهادند به‌ فرق‌ موجود ميان‌ علمي‌ كه‌ كه‌ به‌ تأثير و نتيجه‌ي‌ عملي‌ بي‌اعتنا است‌، با معرفت‌ سابق‌ بر آنكه‌ به‌ مصالح‌ عملي‌ توجه‌ داشت‌، پي‌ برده‌ بودند.
آريستوكزن‌ Aristoxene شاگرد ارسطو در رساله‌ي‌ رياضيات‌ خود مي‌گويد كه‌ فيثاغورث‌ نخستين‌ كسي‌ بود كه‌ علم‌ رياضي‌ را در جايگاهي‌ فوق‌ نيازمنديهاي‌ بازرگاني‌ نشانيد. درواقع‌، فيثاغورث‌ بود كه‌ آن‌ قضيه‌ي‌ هندسي‌ معروف‌ به‌ قضيه‌ي‌ فيثاغورث‌ را به‌ اثبات‌ رسانيد و بدين‌ طريق‌ هندسه‌ را در زمره‌ي‌ علوم‌ عقلي‌ درآورد. افلاطون‌ در بخش‌ معروفي‌ از كتاب‌ «جمهور» خود روحيه‌ي‌ «دانش‌ پرست‌» (9) يوناني‌ را در برابر روحيه‌ي‌ «سودپرست‌» (10) فنيقي‌ و مصري‌ مي‌نهد. ارسطو در آغاز كتاب‌ «مابعدالطبيعه‌» خويش‌ از لذتي‌ سخن‌ مي‌گويد كه‌ حاصل‌ نفس‌ معرفت‌ است‌، قطع‌ نظر از هر گونه‌ فايدتي‌ كه‌ از آن‌ متصور باشد. و با تفكيك‌ مشهور دانش‌ از معرفت‌ تجربي‌ ساده‌ خصيصه‌ي‌ اصلي‌ انديشه‌ي‌ يوناني‌ را نيك‌ مي‌نماياند به‌ نظر او معرفت‌ تجربي‌ ساده‌ به‌ امور جزئيه‌ تعلّق‌ مي‌گيرد و ما را به‌ امر واقع‌ رهنمون‌ است‌ نه‌ به‌ علت‌ امر واقع‌. حال‌ آنكه‌ دانش‌، معرفت‌ به‌ امور كلّي‌ است‌ و علت‌ و غايت‌ را به‌ دست‌ مي‌دهد. اين‌ است‌ فرق‌ يونان‌ و مشرق‌ زمين‌. انديشه‌ي‌ شرقي‌ معرفتي‌ است‌ تجربي‌ كه‌ اغراض‌ سودجويانه‌ بر آن‌ سيطره‌ دارد؛ حال‌ آنكه‌ انديشه‌ي‌ يوناني‌ علمي‌ است‌ مبري‌ از غرض‌ و داراي‌ اعتبار همگاني‌.

چون‌ يونانيان‌ معتقدند كه‌ پژوهش‌ علم‌ بايد به‌ خاطر خود علم‌ باشد، نه‌ تنها فلسفه‌، اين‌ دانش‌ شاهانه‌ را، آفريدند بلكه‌ آن‌ را به‌ نوعي‌، به‌ غايت‌ كمال‌ رسانيدند. شايد سرنوشت‌ علوم‌ طبيعي‌ چنين‌ باشد كه‌ ناگزير مي‌بايست‌ آنها را دانشهايي‌ متضمن‌ فايدتي‌ عملي‌ تلقي‌ كرد. بيكن‌ Bacon ، دكارت‌ Descartes و همه‌ي‌ فلاسفه‌ي‌ جديد، تصور نظري‌ محضي‌ را كه‌ يونانيان‌ از علم‌ داشتند به‌ كنار نهادند و چنين‌ انديشيدند كه‌ علم‌ در زمينه‌ي‌ حيات‌ عملي‌ انسان‌ نيز بايد مفيد افتد و بشر را بر طبيعت‌ چيره‌ گرداند. ليكن‌ به‌ كار بستن‌ دانش‌ ماده‌، در زندگي‌ عملي‌ ميسر است‌، فلسفه‌ به‌ مثابه‌ي‌ دانش‌ فكر، همچنان‌، همان‌ تأمل‌ محض‌ در امور ابدي‌ به‌ جا مي‌ماند. و يونانيان‌ به‌ ويژه‌ به‌ همين‌ دانش‌، يعني‌ به‌ مابعدالطبيعه‌ نه‌ به‌ علوم‌ طبيعي‌، پرداخته‌اند. انديشه‌ي‌ يوناني‌ پس‌ از آنكه‌ ابتدا با تلاشهايي‌ نظري‌ در صدد برآمد كه‌ اصل‌ و مبدأ جهان‌ را در يكي‌ از عناصر طبيعت‌ بجويد، سرانجام‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيد كه‌ حقيقت‌ اشياء، اصل‌ و مبدايي‌ است‌ كه‌ در خود انسان‌ است‌: و آن‌ فكر است‌. و هم‌ معتقد گشت‌ كه‌ عدل‌، يعني‌ همان‌ خيري‌ كه‌ همه‌ در هواي‌ آنند، اصل‌ و مبناي‌ جهان‌ است‌ كه‌ خود قلمرو حكومت‌ قانون‌ هماهنگي‌ (11) است‌. حكمت‌ يونان‌ با بسط‌ و گسترشي‌ كه‌ يافت‌ به‌ فلسفه‌ي‌ افلاطون‌ و ارسطو منتهي‌ گشت‌ و به‌ چنان‌ رفعتي‌ رسيد كه‌ هنوز در حد اعلي‌ جاي‌ دارد. اين‌ فلسفه‌ نمونه‌اي‌ از ژرف‌ترين‌ و درست‌ترين‌ معرفت‌ را كه‌ هميشه‌ به‌ جا خواهد ماند به‌ دست‌ داد.
اين‌ نكته‌ ناگفته‌ نماند كه‌ اصل‌ آزادي‌ كه‌ انديشه‌ي‌ يوناني‌ را جان‌ تازه‌ بخشيد نه‌ همان‌ در زمينه‌ي‌ دانش‌ و فلسفه‌، بلكه‌ همچنين‌ در زمينه‌ي‌ هنر و سياست‌ جلوه‌گر شده‌ است‌. برخلاف‌ هنر شرق‌، هنر يونان‌ بيان‌ كننده‌ي‌ آزادي‌ فكر انساني‌ است‌، فكري‌ كه‌ بر ماده‌ دست‌ مي‌يابد و صورتي‌ بدان‌ مي‌دهد كه‌ منطبق‌ با ماهيت‌ او است‌. بي‌جهت‌ نيست‌ كه‌ مي‌بينيم‌ نقوش‌ و تصاوير مصري‌ بي‌حركت‌ و مبهوت‌ مي‌نمايد و برعكس‌ در نقوش‌ و تصاوير يوناني‌ آزادي‌ و اعتدال‌ در حركت‌، چشمگير است‌. و باز بي‌سبب‌ نيست‌ كه‌ احساسات‌ و حيات‌ نفساني‌ در بطون‌ آثار هنري‌ يوناني‌ قابل‌ درك‌ است‌. هنر شرقي‌، تجريدي‌ محض‌ و بي‌نام‌ و نشان‌ است‌ و از سنت‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد. ليكن‌ هنر يونان‌ نوعي‌ نوآوري‌ است‌ كه‌ با توسل‌ بدان‌، فرد در مقابل‌ جمع‌ قد علم‌ مي‌كند و اصالت‌ احساس‌ و انديشه‌ و خلاصه‌ گوهر شخصيت‌ خود را نمودار مي‌سازد. همين‌ آزادي‌، در سياست‌ يونان‌ نيز جلوه‌گر است‌ و مفهوم‌ شهروند (12) را پديد آورده‌ است‌. جوامع‌ شرق‌ گروههايي‌ بودند بي‌انگاره‌، كه‌ گله‌وار زير يوغ‌ حاكم‌ جبار كمر خم‌ كرده‌ بودند. فقط‌ در يونان‌ بود كه‌ فرد انساني‌ به‌ اعتبار خود واقف‌ گشت‌ و دانست‌ كه‌ قانون‌گذاري‌ از اختيارات‌ شخص‌ اوست‌، آن‌ هم‌ نه‌ قانوني‌ دل‌بخواهي‌، بلكه‌ قانوني‌ كه‌ با نواميس‌ جاوداني‌ حاكم‌ بر طبيعت‌ سازش‌ داشته‌ باشد. ارسطو مي‌گفت‌ انسان‌ موجودي‌ است‌ سياسي‌، و عقل‌ هم‌ كه‌ مايه‌ي‌ اولويت‌ اوست‌، اصل‌ و مبدايي‌ است‌ عام‌ كه‌ خود مايه‌ي‌ توافق‌ آزادانه‌ افراد با يكديگر است‌. جامعه‌ي‌ يونان‌ براي‌ نخستين‌ بار در تاريخ‌، به‌ صورت‌ اجتماعي‌ از مردان‌ آزاد درآمد كه‌ در حاكميت‌ دولت‌ سهيم‌ بودند. مع‌الوصف‌ انديشه‌ي‌ يوناني‌ كه‌ در تماس‌ با شرق‌ نشئت‌ يافت‌ و اين‌ تماس‌ را حفظ‌ كرد، دوباره‌ در محيط‌ شرقي‌ غوطه‌ور شد. افلاطون‌ بعد از مرگ‌ سقراط‌ به‌ مصر رفت‌ و مدتي‌ نسبتاً مديد در آنجا مقام‌ كرد و پس‌ از آن‌ در سيرن‌ Cyrene و ايتالياي‌ جنوبي‌ و صقليه‌ به‌ سير و سياحت‌ پرداخت‌. وقتي‌ كه‌ به‌ آتن‌ بازگشت‌ و مدرسه‌ي‌ معروف‌ خود آكادمي‌ را بنياد نهاد، ابواب‌ آن‌ را به‌ روي‌ شرقيان‌ گشود و چنان‌ كه‌ مي‌دانيم‌ شاگرداني‌ چند از كلده‌ به‌ آنجا آمدند. نفوذ افكار شرقي‌ در آكادمي‌ با آمدن‌ اودكس‌ Eudoxe بدان‌ جا تقويت‌ شد. اين‌ ستاره‌شناس‌ دوست‌ افلاطون‌ و از مردم‌ شهر كنيد Cnide در آسياي‌ صغير بود. وي‌ در بسياري‌ از مناطق‌ شرق‌ اقامت‌ كرده‌ بود و چون‌ خواست‌ مكتب‌ خود را به‌ مكتب‌ افلاطون‌ ملحق‌ كند، همه‌ي‌ دانش‌ كشورهاي‌ بيگانه‌ را با خود همراه‌ داشت‌. خود افلاطون‌ در آخرين‌ سفر خويش‌، تحت‌ تأثير انديشه‌هاي‌ شرقي‌، آيين‌ فلسفي‌ خويش‌ را تغيير داد. در فصل‌ دهم‌ از كتاب‌ قوانين‌ (13) آمده‌ است‌ كه‌ نيروي‌ خير و نيروي‌ شر در عين‌ حال‌ حاكم‌ بر جهان‌ خاكي‌اند. اين‌ انديشه‌ بي‌گمان‌ مأخوذ از زرتشت‌ است‌. 4
 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:یونان,حکمت,سقراط,یونان,زرتشت,افلاطون,قانون,سیاسی,دانش,سرنوشت,علوم,فیثاغورث,, :: 18:1 :: توسط : آوا رضایی


از موسیقی درمانی چه می دانید؟

براساس تحقیقات موسیقی‌شناسان، گوش‌دادن به موسیقی البته براساس نوع آن می‌تواند بر متابولیسم بدن تاثیر بگذارد، فشارخون را بالا یا پایین ببرد، توازن انرژی برقرار و به هضم غذا كمك كند.

آیا تا به حال با خودتان فكر كرده‌اید ما چگونه با موسیقی می‌توانیم ارتباط برقرار كنیم؟ چگونه یك قطعه موسیقی كه شكلی از هنر انتزاعی به نظر می‌رسد، زبانی ندارد و پیامی را به صورت كلامی منتقل نمی‌كند، می‌تواند احساسات ما را بسادگی تحت تاثیر قرار دهد و براحتی آن را برانگیزد؟

دنیای موسیقی، دنیایی پر از خلاقیت و اثرات شگرف است، به طوری كه بارها محققان را متعجب ساخته است. هر چند موسیقی به نظر چیزی فراتر از ارتعاش مولكول‌های هوا نیست، ولی می‌تواند اثرات بسیاری بر احساسات، عواطف و حتی روند تكاملی انسان‌ها بگذارد.

درست است كه موسیقی مثل زبان ناطق نیست، ولی به همان اندازه اثرگذار است. موسیقی بخوبی می‌تواند به شیوه‌های مختلف مورد استفاده قرار بگیرد.

در علوم پزشكی به عنوان روشی برای درمان مشكلاتی چون حملات ناگهانی، فشارخون پایین، بیماری‌های روانی، افسردگی، بی‌خوابی و به طور كلی به عنوان یك عامل موثر در تسریع بهبود بیماری‌های گوناگون به كار می‌رود.

تاثیرات موسیقی بر بدن و مغز آدمی

موسیقی در تمام حالات روحی می‌تواند تاثیرگذار باشد. موسیقی یك ابزار قوی است كه می‌تواند تمام هیجانات روحی را به كنترل درآورد. در زمان شادی، هیجان، ناراحتی و خشم حتی در زمان بیماری می‌تواند موثر باشد.

در تحقیقات متعددی كه روی واكنش بدن انسان به موسیقی انجام شده است، محققان به نتایج جالبی دست یافته‌اند. وقتی به ترانه‌های مورد علاقه خود گوش می‌دهیم، بدن ما تمام علائم برانگیختگی احساسی را از خود بروز می‌دهد.

برای مثال، مردمك‌ها گشاد می‌شوند. این واكنش وقتی به فردی كه دوستش داریم نگاه می‌كنیم نیز وجود دارد.

تعداد ضربان قلب و نبض ما همچنین فشار خونمان بالا می‌رود، هدایت الكتریكی پوست ما پایین آمده و قسمتی از مغز كه عهده‌دار تنظیم حركات ماست یعنی مخچه، به طور عجیبی فعال می‌شود. جالب این كه خون بیشتری روانه پاها می‌شود و شاید همین مساله است كه باعث حركت متناسب با ریتم پاها می‌شود.

براساس تحقیقات موسیقی‌شناسان، گوش‌دادن به موسیقی البته براساس نوع موسیقی می‌تواند بر متابولیسم بدن تاثیر بگذارد، فشارخون را بالا یا پایین ببرد، توازن انرژی برقرار و به هضم غذا كمك كند.

موسیقی‌های آرام مانند موسیقی كلاسیك بسیار آرامش‌بخش هستند. برای مثال تحقیقات نشان داده احساسی كه از 30 دقیقه گوش دادن به چنین موسیقی‌ به وجود می‌آید معادل آرامشی است كه از خوردن یك قرص والیوم حاصل می‌شود.

در این نوع موسیقی، كلامی وجود ندارد، خود آهنگ و ریتم است كه تاثیرگذار است، بنابراین هر دو نیمكره مغز را درگیر می‌كند.موسیقی می‌‌تواند هیجان و شور درونی را بخوبی آزاد كند. به‌علاوه آرامشی را كه بشدت در پی آن هستیم برایمان فراهم آورد.

موسیقی چنان بر روح و روان آدمی تاثیر گذار است كه نمی‌‌توان این حقیقت را بسادگی انكار كرد. موسیقی علاوه بر ایجاد شور و هیجان، بسیار می‌‌تواند تحمل انسان را در برخورد با شرایط دشوار بالا ببرد و میزان تحمل درد را در افراد مختلف هنگام بیماری یا استرس افزایش دهد.

این مساله را ممكن است بكرات تجربه كرده باشید كه موسیقی، انجام بسیاری از فعالیت‌های روزمره شما را تسهیل ‌كند. این نقش موسیقی كاملا اثبات شده است.

موسیقی علاوه بر تاثیر در تسریع درمان بسیاری از بیماری‌های روحی و جسمی می‌تواند به طرق مختلف باعث افزایش انرژی و تسهیل كارهای روزانه شود.

اثرات موسیقی كلاسیك به خاطر ریتم و ملودی، بر ساختار و توانایی‌های مغز انجام می‌گیرد. ریتم منجر به افزایش تولید و در پی آن افزایش سطح سروتونین در مغز می‌شود. سروتونین نوعی هورمون عصبی بوده كه باعث تداوم انتقال پالس‌های اعصاب و حفظ حس شادمانی و سرور می‌شود.

تولید سروتونین در مغز انبساط خاطر ایجاد می‌كند. كمبود سروتونین در مغز باعث ایجاد افسردگی و احساس دلتنگی می‌شود. در اصل، بسیاری از داروهای ضدافسردگی از طریق كاهش بازجذب و افزایش سطح سروتونین در مغز عمل می‌كنند.

وقتی مغز در معرض یك شوك مثبت قرار گیرد شروع به ترشح سروتونین می‌كند. به عنوان مثال وقتی به یك نقاشی زیبا نگاه می‌كنید، رایحه دلپذیری به مشامتان می‌رسد، خلاصه هر مساله‌ای كه باب طبع شما باشد حتی خوردن غذای مطبوع یا گوش‌دادن به موسیقی مسحوركننده، به مغز اجازه می‌دهد مقدار معینی سروتونین آزاد كند كه باعث تحریك و به اوج رسیدن احساسات دلپذیر می‌شود.

همان‌طور كه می‌دانید بدن ما بسیار تابع ریتم است و ترشح بسیاری از مواد مفید در بدن ما به صورت ضربانی صورت می‌گیرد.

ریتم موسیقی بخوبی می‌تواند موجب تحریك دیگر ضربان‌های طبیعی بدن مانند ضربان قلب یا امواج آلفای مغز شود و همین اثر موسیقی یكی از شیوه‌های درمان افسردگی و معالجه بالینی است. به‌علاوه ملودی همچون جرقه‌های شتاب دهنده عمل می‌كند و كاتالیزور فرآیند خلاقیت در مغز است.

موسیقی‌درمانی چیست؟

تاثیر موسیقی بر بدن انسان به قدری است كه امروزه در جهان جایگاه خاصی برای بهبود و درمان بسیاری از بیماری‌‌ها پیدا كرده است.

استفاده از موسیقی به‌عنوان مكملی برای درمان بیماری‌ها به زمان ارسطو و افلاطون بازمی‌‌گردد. از آن زمان استفاده از اصوات و آهنگ‌ها برای درمان بیماری‌های مختلف به ‌كار می‌رفته است.

انجمن‌های موسیقی ‌درمانی از سال 1950 شروع به فعالیت كردند و سال 1985 فدراسیون جهانی موسیقی‌‌درمانی به ثبت رسید. در ایران نیز انجمن موسیقی‌‌درمانی فعالیت خود را آغاز كرده است. موسیقی ‌درمانی به ‌طور كلی مانند هر گونه روش درمانی، شیوه‌‌های بخصوصی دارد.

موسیقی درمانی می تواند به عنوان روشی برای درمان بیماری‌های روانی، افسردگی بی‌خوابی و به طور كلی به عنوان یك عامل موثر در تسریع بهبود بیماری‌های گوناگون به كار رود

روش‌های موسیقی درمانی در كل به دو دسته تقسیم می‌شوند: روش فعال و روش غیرفعال.
در روش غیرفعال، فرد خود عملی انجام نمی‌دهد و فقط با گوش‌دادن و شنیدن موسیقی
درمان می‌شود. در حالی كه در روش فعال، فرد فعال است و همراه با خواندن، نواختن و حتی حركات موزون درمان می‌شود.

این روش واكنش‌های عاطفی، ذهنی، جسمی و حركتی را در پی دارد و متناسب با نیاز افراد از این روش‌ها استفاده می‌‌شود.

در اصل، محور برنامه‌های موسیقی‌درمانی شامل شنیدن موسیقی متناسب و آرامبخش و نواختن موسیقی در گروه‌های منظم یا انفرادی، خواندن آوازها به ‌صورت فردی یا گروهی است.

واضح است كه روش‌های موسیقی‌‌درمانی توسط هر فردی قابل انجام نیست. همان طور كه در هر روش درمانی دیگری به یك شخص توانا و متخصص نیاز است، در موسیقی‌‌درمانی نیز به افراد متخصص كه در زمینه‌های مختلف موسیقی و شاخه‌های درمانی آموزش دیده‌اند، نیازمندیم.

فرد متخصص با توجه به نوع بیماری و روش‌های مختلف درمان و نیز بر اساس آشنایی خود با روان‌شناسی موسیقی، درمان را انجام می‌‌دهد.

براساس هر فرد و نیازهای روحی و درمانی وی، نوع موسیقی مورد نیاز می‌تواند متفاوت باشد. در حقیقت تاثیر موسیقی‌های مختلف بر ذهن و سلامت انسان‌ها با هم متفاوت است. در درمان به وسیله موسیقی از نوعی از موسیقی استفاده می‌‌شود كه برای ایجاد آرامش و نشاط روحی مناسب‌تر است.

این نوع موسیقی باعث تجدید قوا شده و مسلما كارایی مغز را افزایش می‌دهد. این گونه موسیقی‌ها با تاثیر در روح و روان انسان باعث تسریع فرآیند ترمیم و بهبود می‌شوند.

موسیقی ‌درمانی كاربرد گسترده‌ای دارد و كمتر می‌توان فردی را یافت كه موسیقی بر سیستم بدن وی هیچ تاثیری نداشته باشد.

از این رو می‌‌توان در درمان بسیاری از بیماری‌ها موسیقی را به ‌كار برد، اما بهترین گزینه‌ها برای به‌كارگیری این درمان، بیماری‌هایی هستند كه با مسائل روانی فرد در ارتباط باشند و بعلاوه آن دسته از بیماری‌های جسمی كه منشا روانی دارند به بهترین شكل با این روش قابل درمان هستند.

از آنجا كه موسیقی می‌تواند در ایجاد هماهنگی بین فعالیت‌های دو نیمكره مغز موثر باشد، به‌كارگیری آن در بهبود این هماهنگی می‌‌تواند در درمان لكنت زبان كمك‌كننده باشد. اثرات موسیقی در زندگی انسان بسیار بیشتر از آن است كه بتوان براحتی به آن پرداخت.

موسیقی چطور اثر می‌گذارد؟

موسیقی می‌تواند همچون ارتباطات كلامی بر فعالیت‌های مغز انسان اثر بگذارد. موسیقی حاوی نوعی انرژی است كه علاوه بر تحریك مغز می‌‌تواند بر تمام اعضای بدن تاثیر بگذارد.

بسته به پیچیدگی ساختار مغز هر فرد و تنوع علایق و ترجیحات وی، تاثیر نوع خاصی از موسیقی بر فرد مشخص می‌شود. در برخی افراد یك نوع موسیقی در ایجاد تحریكات مغزی تاثیر كمتری دارند یا حتی به‌ كلی بی‌‌اثرند.

در واقع این ساختار مغزی انسان است كه مشخص می‌‌كند كدام نوع موسیقی فعالیت‌های مضر بیولوژیكی بدن را كاهش دهد.

به دلیل ساختار پیچیده مغز انسان، یك نوع خاص از موسیقی نمی‌تواند در همه افراد تاثیر مشابهی داشته باشد. در بسیاری از انسان‌ها موسیقی آرام می‌‌تواند در ایجاد آرامش موثر باشد، اما در برخی دیگر موسیقی تند موثرتر است.

آنچه جلوه‌ای از برخی آثار موسیقی بوده و به صورت حركات موزون نمایان می‌شود، در اصل ناشی از اثر مستقیم موسیقی بر مغز و سیستم عصبی و در پی آن سیستم عضلانی فرد است.

البته این مساله همگانی نیست و در بسیاری از مردم ممكن است این پدیده رخ ندهد؛ چرا كه پدیدار شدن این حالت از ایجاد رابطه بین سیستم بدنی و موسیقی در حال پخش به وجود می‌آید، حال آن‌كه در بسیاری از افراد ممكن است این ارتباط به‌ وجود نیاید.

یكی از نقش‌های بسیار جالب موسیقی، تاثیر بسزای آن در رشد عاطفی و تعادل روحی كودكان است. كودكان به مراتب بیش از بالغان تحت تاثیر موسیقی قرار می‌گیرند و از مزایای موسیقی كلاسیك بهره‌مند می‌شوند.

محققان در تحقیقات خود دریافته‌اند گوش‌كردن به موسیقی‌های شاد و بدون كلام می‌تواند منجر به افزایش تعادل روحی و عاطفی كودكان شود و موسیقی با ایجاد احساس لذت در كودك، روحیه مثبت و شادی در او به ‌وجود آورد و از این طریق باعث افزایش توانایی‌‌های او ‌شود.

موسیقی‌‌درمانی در كودكان نیز می‌تواند باعث بسط ارتباطات كودك، افزایش احساسات اجتماعی و افزایش هوش او شود و از این طریق نیز به تكامل روحی كودكان كمك كند.

ضرباهنگ همراه با افزایش شناختی و كاركرد خلاقانه مغز توسط ملودی باعث ایجاد احساسات هیجانی در بدن ما می‌شود. طبق اثر موتزارت، كودكانی كه به فراگیری دروس موسیقی می‌پردازند مهارت‌های شناختی بالاتری را تجربه می‌كنند.

والدین می‌توانند با استفاده از موسیقی‌‌درمانی، كیفیت زندگی كودك خود را در عرصه‌های مختلف بالا ببرند، برای مثال ارتباط كودك خود را با كودك دیگر بهبود ببخشند و حتی بر كیفیت ارتباط كودك و خانواده نیز اثر بگذارند.

زمانی این تاثیر به بیشترین میزان می‌رسد كه كودك، خود لذت اجرای موسیقی را تجربه كند. بعلاوه دیده شده موسیقی باعث اجتماعی‌‌ترشدن كودكان می‌‌شود و توانایی آنها را در ابراز وجود، نظرات و احساسات و نیز برقراری ارتباط موثرتر با دیگران افزایش می‌‌دهد.

موسیقی بویژه با ضرباهنگ۶۰ در دقیقه، روی فركانس و دامنه امواج مغزی اثرات مستقیمی دارد به طوری كه می‌توان این اثرات را به وسیله الكتروآنسفالوگراف اندازه‌گیری كرد.

اثرات موسیقی بر بدن به قدری است كه می‌تواند سیستم تنفسی، مقاومت پوست و حتی سیستم هورمونی بدن را تحت تاثیر قرار دهد. موسیقی با اثراتی كه بر مردمك و فشارخون و سیستم‌های مختلف بدن دارد می‌تواند منجر به افزایش تمركزپذیری

مغز شود.

موسیقی هر دو نیمكره‌های چپ و راست مغز را به طور همزمان تحریك كرده و از این طریق، تحلیل و تلفیق و پردازش اطلاعات را در مدت زمان كوتاه‌تری میسر می‌كند. بعلاوه با فعالسازی همزمان دو نیمكره مغزی، به تقویت فرآیند یادگیری و جذب اطلاعات و در نهایت رشد مهارت‌های شناختی می‌شود.

در مطالعات بسیار به اثبات رسیده است كه با كمك این پدیده می‌توان یادگیری را به میزان پنج برابر افزایش داد و به همین دلیل است كه نقالان، داستان‌های خود را با ریتم خاصی بیان می‌كنند تا بتوانند هزاران خط داستان را به خاطر بسپارند و هنرمندان درام‌پرداز یونانی نیز با استفاده از همین شیوه به ایفای نقش خود می‌پرداختند.

موسیقی از طریق ریتم به همسان‌سازی اعمال حیاتی بدن می‌پردازد و به ایجاد حالت روانی خاص و به دنبال آن افزایش شناخت و خلق توانایی‌ها منجر می‌شود.

عامل دیگری كه در هماهنگی با ریتم عمل می‌كند ملودی است كه باعث تفكیك استدلال و قوای عقلانی می‌شود و احساس مطبوع فراخوانی چالش‌ها و مسائل را از طریق سلسله ابتكارات و چاره‌سازی‌های جدید ایجاد و از طریق خلاقیتی كه القا می‌كند قابلیت‌های لازم برای به‌كارگیری صحیح راه‌حل‌های موجود را فراهم می‌آورد.

ملودی و ریتم با اثرگذاری بر مغز به ارتقای مهارت شنیداری و كانال‌های حسی مغز و افزایش مهارت‌های قوای ذهنی منجر می‌شود.

موسیقی در طبیعت به زیبایی جلوه می‌كند. صدای حاصل از برخورد آب با سنگ، صدای پرندگان یا صدای باد در میان برگ درختان همگی جلوه‌هایی از موسیقی بوده و می‌توانند برای انسان بسیار روح‌نواز باشند. اثرات بالقوه موسیقی بر گیاهان و حیوانات نیز به اثبات رسیده است.

تحقیقات نشان داده گیاهان با الگوی ضرباهنگ ۶۰ در دقیقه رشد بسیار سریع‌تری از گروه‌های دیگر دارند. گروهی كه در معرض موسیقی راك قرار گرفته‌اند پژمرده و خشك شده‌اند.

گیاهان، موجودات زنده‌ای هستند ولی ارگانی برای تفكر ندارند، لذا برای رشد به ملودی نیاز ندارند و فقط ریتم را درك خواهند كرد.

موسیقی؛ شمشیری دولبه

موسیقی نیز مثل هر ابزار دیگر اگر به درستی و بجا به كار گرفته نشود می‌تواند اثرات مضری در پی داشته باشد و نه‌تنها مفید نیست بلكه اثرات مخربی نیز بر بدن دارد.

گوش‌دادن به موسیقی‌های تند و آزاردهنده به جای ایجاد هارمونی و كمك به سلامت، می‌تواند مانند یك زهر در بدن عمل كند.

براساس تحقیقات صورت‌گرفته روی گیاهان، محققان سعی كرده‌اند تاثیر موسیقی‌های مختلف را بر رشد گیاهان ارزیابی كنند.

این مطالعات نشان داده موسیقی‌های آزاردهنده می‌توانند بر رشد گیاهان اثر سو داشته باشند. به عنوان مثال موسیقی راك، رشد گیاه را متوقف می‌كند و برخلاف آن موسیقی كلاسیك باعث تسریع رشد گیاه می‌شود.

جالب است بدانید موسیقی گاهی می‌تواند بسیار قدرتمند باشد به طوری كه همانند برخی داروها وابستگی ایجاد كند و اعتیادآور باشد.

پس باید به این نكته بسیار توجه داشت كه موسیقی ابزار بسیار قدرتمندی است و می‌تواند مثل شمشیر دولبه عمل كند.

از طرفی اگر به درستی به كار گرفته شود می‌تواند تاثیرات مثبت روحی و جسمی بسیاری بر اشخاص داشته باشد و باعث ارتقای سلامت شود.

از طرف دیگر، اگر به درستی به كار گرفته نشود می‌تواند به جای اثرات مثبت خود منجر به بروز اثرات منفی در بدن شود و بسیار مخرب باشد بنابراین درست است كه موسیقی در عرصه‌های مختلف می‌تواند عملكرد بدن انسان را بهبود بخشد ولی باید در انتخاب نوع موسیقی خیلی دقت كرد تا تاثیر معكوس بر بدن فرد نداشته باشد

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:موسیقی درمانی,علوم,پزشکی,روانشناسی,پژوهش,تحقیق,, :: 13:41 :: توسط : آوا رضایی


اختلاف‌ روش‌ فلسفه‌ و روش‌ علوم‌ در چيست‌؟
روشهاي‌ فلسفه‌ از بنياد با روشهاي‌ علوم‌ خاص‌ متفاوت‌ است‌. علوم‌ به‌ جزء رياضيات‌ از روش‌ تعميم‌ تجربي‌ استفاده‌ مي‌كنند و اين‌ روشي‌ است‌ كه‌ در فلسفه‌ كاربرد بسيار اندكي‌ دارد. از طرف‌ ديگر كوششهاي‌ بسياري‌ هم‌ كه‌ براي‌ ادغام‌ فلسفه‌ در رياضيات‌ صورت‌ گرفته‌ موفقيت‌آميز نبوده‌ است‌ (به‌ جزء در بخشهاي‌ خاصي‌ از منطق‌ كه‌ موضوعاً به‌ رياضيات‌ نزديكترند تا فلسفه‌). خصوصاً به‌ نظر مي‌رسد براي‌ فلاسفه‌ به‌ عنوان‌ انسان‌، رسيدن‌ به‌ قطعيت‌ و مسلميتي‌ كه‌ در رياضيات‌ وجود دارد ناممكن‌ باشد. تفاوت‌ بين‌ اين‌ دو رشته‌ از مطالعات‌ و تحقيقات‌ را مي‌توان‌ مربوط‌ به‌ علل‌ مختلف‌ دانست‌. نخست‌ اينكه‌ معلوم‌ نيست‌ بتوان‌ معاني‌ اصطلاحات‌ مورد استفاده‌ در فلسفه‌ را به‌ همان‌ وضوح‌ مفاهيم‌ مورد استفاده‌ در رياضيات‌ مشخص‌ كرد، به‌طوري‌ كه‌ در يك‌ استدلال‌ اين‌ اصطلاحات‌ در معرض‌ تغييراتي‌ نامحسوس‌ و ظريف‌ قرار مي‌گيرند و علاوه‌ بر آن‌ اطمينان‌ يافتن‌ از اين‌ امر كه‌ فيلسوفاني‌ كه‌ افكار و نظريات‌ مختلف‌ دارند كلمه‌ واحدي‌ را در معناي‌ واحد استعمال‌ كرده‌ باشند دشوار است‌. ثانياً تنها در حوزه‌ي‌ رياضيات‌ است‌ كه‌ مفاهيمي‌ ساده‌، بنياد يك‌ سلسله‌ي‌ پيچيده‌ و در عين‌ حال‌ دقيق‌ از استنتاجات‌ را تشكيل‌ مي‌دهند. ثالثاً قضاياي‌ رياضياتِ محض‌ همگي‌ قضاياي‌ شرطي‌ است‌؛ بدين‌ معنا كه‌ نمي‌توانند به‌ ما بگويند وضع‌ در جهان‌ خارج‌ واقعاً به‌ چه‌ صورت‌ است‌. مثلاً نمي‌توانند بگويند در يك‌ مكان‌ مشخص‌ چه‌ تعداد از اشياء خاصي‌ وجود دارد، بلكه‌ تنها مي‌توانند بگويند اگر چنين‌ و چنان‌ باشد چه‌ خواهد شد. مثل‌ اينكه‌ مي‌توانند بگويند اگر در اتاقي‌ 7+5 صندلي‌ وجود داشته‌ باشد، در آن‌ اتاق‌ 12 صندلي‌ وجود خواهد داشت‌. ولي‌ هدف‌ فلسفه‌ آن‌ است‌ كه‌ مستقيماً درباره‌ي‌ واقعيات‌ سخن‌ بگويد؛ يعني‌ بگويد وضع‌ در جهان‌ خارج‌ واقعاً به‌ چه‌ صورتي‌ است‌. به‌ همين‌ دليل‌ نيز تشكيل‌ دادن‌ قياساتي‌ كه‌ تنها از اصول‌ موضوعه‌ يا تعاريف‌ ساخته‌ شده‌ باشند با فلسفه‌ تناسب‌ ندارد حال‌ آنكه‌ در رياضيات‌ امر غالباً به‌ همين‌ صورت‌ است‌.

بنابراين‌ نمي‌توان‌ بين‌ روشهاي‌ فلسفه‌ و روشهاي‌ ساير علوم‌ به‌ مشابهت‌ تامي‌ دست‌ يافت‌، چنان‌ كه‌ تعريف‌ دقيق‌ روش‌ فلسفه‌ نيز ناممكن‌ است‌، مگر به‌ قيمت‌ محدود كردن‌ نامتناسب‌ و مضحك‌ موضوع‌ آن‌. فلسفه‌ تنها يك‌ روش‌ ندارد، بلكه‌ به‌ تناسب‌ موضوعات‌ داراي‌ روشهاي‌ متفاوت‌ است‌ و تعريف‌


فلسفه‌ بايد حجيت‌ تجربه‌ي‌ مستقيم‌ و بي‌واسطه‌ را نيز بپذيرد، ولي‌ اين‌ ابزار آنقدرها هم‌ كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ نظر رسد، كارا نيست‌. طبيعتاً ما نسبت‌ به‌ وجود هيچ‌ ذهني‌ مگر ذهن‌ خودمان‌ تجربه‌ مستقيم‌ نداريم‌. تجربه‌ي‌ مستقيم‌ نيز عقلاً نمي‌تواند وجود مستقل‌ اشياء مادي‌ را كه‌ (كه‌ به‌ نظر مي‌رسد مورد تجربه‌ ما هستند) اثبات‌ كند.


اين‌ روشها نيز قبل‌ از بيان‌ موارد اطلاق‌ و كاربرد آنها، كار درستي‌ نيست‌. بلكه‌ چنين‌ كاري‌ بسيار مخاطره‌آميز است‌. در گذشته‌ نيز غالباً هر چه‌ را كه‌ با روش‌ خاصي‌ قابل‌ بررسي‌ بود از فلسفه‌ خارج‌ مي‌كردند و همين‌ امر منجر به‌ محدود شدن‌ نادرست‌ دامنه‌ي‌ فلسفه‌ مي‌گرديد. فلسفه‌ مستلزم‌ روشهاي‌ بسيار گوناگوني‌ است‌؛ زيرا بايد تمام‌ انواع‌ تجارب‌ انساني‌ را در معرض‌ شرح‌ و تفسير خود قرار دهد. در عين‌ حال‌ روش‌ فلسفه‌ ابداً تجربي‌ محض‌ هم‌ نيست‌، زيرا وظيفه‌ فلسفه‌ آن‌ است‌ كه‌ تا حد ممكن‌ تصويري‌ هماهنگ‌ از تجارب‌ انساني‌ و هر آنچه‌ را كه‌ مي‌توان‌ از واقعيت‌ (علاوه‌ بر واقعيتي‌ به‌ نام‌ تجربه‌) استنتاج‌ كرد، پديد آورد. درمورد نظريه‌ شناخت‌ نيز فلسفه‌ بايد همه‌ي‌ انواع‌ تفكر انساني‌ را به‌ صورت‌ بنيادي‌ و اساسي‌ به‌ نقد بكشد، و هر نوع‌ انديشه‌اي‌ كه‌ در تاملات‌ ممتاز ولي‌ غيرفلسفي‌ ما به‌ صورت‌ بديهي‌ و واضح‌ ظهور مي‌كند، بايد در اين‌ تصوير جايي‌ داشته‌ باشد و تنها به‌ دليل‌ تفاوت‌ داشتن‌ با انديشه‌هاي‌ ديگر به‌ دور افكنده‌ نشود. در اين‌ مورد معيارهاي‌ فيلسوف‌ به‌طور كلي‌ عبارت‌ خواهند بود از: 1- هماهنگي‌ و 2- جامعيت‌؛ او بايد ارائه‌ي‌ تصويري‌ جامع‌ و نظام‌مند از تجربه‌ انساني‌ و جهان‌ را وجهه‌ي‌ همت‌ خويش‌ قرار دهد، تصويري‌ كه‌ در آن‌ توصيف‌ اين‌ امور تا آنجا كه‌ در حوزه‌ي‌ توصيف‌ ممكن‌ است‌ آمده‌ باشد. ولي‌ نبايد چنين‌ چيزي‌ را به‌ قيمت‌ كنار گذاشتن‌ اموري‌ كه‌ ذاتاً معرفت‌ حقيقي‌ يا عقيده‌ درست‌ هستند، به‌ چنگ‌ آورد. اگر فلسفه‌اي‌ ادعايي‌ داشته‌ باشد كه‌ در زندگي‌ عادي‌ و عرفي‌ عقلاً نمي‌توان‌ قبول‌ كرد، به‌ حق‌ مورد اعتراض‌ قرار مي‌گيرد. مثل‌ اينكه‌ بخواهد با استفاده‌ از قواعد منطق‌ اين‌ نتيجه‌ را بگيرد - چنان‌ كه‌ گاهي‌ هم‌ اين‌ طور شده‌- كه‌ جهان‌ مادي‌ اصلاً وجود ندارد و يا اينكه‌ همه‌ عقايد علمي‌ يا اخلاقي‌ ما در واقع‌ نادرستند.
بخش 5

 

 

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 3 شهريور 1391برچسب:علوم,فلسفه,ریاضیات,, :: 1:2 :: توسط : آوا رضایی

رئیس دانشکده فلسفه وین:
اخلاق در دنیای امروز بیش از هرزمان دیگری اهمیت دارد
رئیس دانشکده فلسفه و علوم آموزش دانشگاه وین با اشاره به اینکه در اروپا مدت کوتاهی است که بین اخلاق، اقتصاد و تجارت، ارتباط علمی جدی برقرار شده است گفت: اخلاق در جهان معاصر اهمیت زیادی پیدا کرده و رشد فناوری و جهانی شدن از دلایل اهمیت توجه جدی به اخلاق است.
به گزارش خبرگزاری مهر، پیتر کامپیتس رئیس دانشکده فلسفه و علوم آموزش دانشگاه وین که در جلسه هیئت علمی گروه اخلاق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی شرکت کرده بود، گفت: اخلاق در اقتصاد و اخلاق در تجارت دو بحث مجزا هستند، اخلاق در اقتصاد به کلان صنعت و تولید نگاه می کند، اخلاق در تجارت به بخش تجاری آن و روابط و اصول اخلاقی بین کارگر، کارفرما و مصرف کننده می‌پردازد.
وی افزود: دو اصل «منافع بیشتر» و «ایجاد مسئولیت اخلاقی» در عرصه اخلاق اقتصادی مطرح است. مسئولیت یک سهامدار دو وجه دارد و ما اگر بخواهیم منافع را بیشتر کنیم این یک امر طبیعی اخلاقی است ولی باید بدانیم نه به هر قیمتی.
عضو آکادمی علوم و هنر اروپا و عضو جامعه نویسندگان اتریش در ادامه صحبتهای خود گفت: اگر بخواهیم به سابقه بحث رابطه بین اخلاق و اقتصاد نگاهی کنیم، از دیدگاه ارستویی و اروپایی، اخلاق و اقتصاد در حوزه مبانی علم و سیاست جای می‌گرفته و برای سالهای طولانی در این حوزه معرفتی مطرح بوده است.
کامپیتس تأکید کرد: ما در کشورهای غربی، کالایی را در کشوری فقیر تولید می‌کنیم و در همان کشور به قیمت بالا می‌فروشیم. در آنجا مردم کم‌درآمد از این کالا استفاده می کنند یعنی ما از آن مردم محروم، به خاطر منافع خودمان سوء استفاده می کنیم. این تجارت، اخلاقی نیست و به همین دلیل است که یک حرکت اعتراضی در آن کشورها ایجاد شده است.
عضو سازمان جهانی یونسکو با اشاره به این نکته که از دیدگاه کاپیتالیستی دو گروه عمده سهامداران و افراد متمول و همچنین افراد عادی می‌توانند از اخلاق بهره‌مند شوند، افزود: متأسفانه در دوره ای قرار گرفته ایم که در حوزه اخلاق مشکلاتی به وجود آمده است.
وی تأکید کرد: اخلاق در جهان معاصر اهمیت زیادی پیدا کرده است و یکی از دلایل اهمیت توجه جدی به آن، رشد فناوری است،همچنین جهانی شدن نیز این مهم را بیشتر جلوه می دهد.
کامپیتس در پایان صحبت های خود با ذکر این نکته که در گذشته، علوم پایه و پزشکی نیز حتی مقید به ارزشها نبودند وفقط مهم پیشرفت علوم بود، گفت: به تازگی بحث مسئولیت اخلاقی در این علوم نیز در سطح بالایی مطرح شده است. در واقع ما امروز با این سؤال مهم درگیر هستیم که در حوزه تولید علم، مسئولیت اخلاقی و چیستی اخلاق در رشته‌های مختلف علوم را بررسی و نظام اخلاقی آن را تدوین کنیم.
پیتر کامپیتس متولد 28 ژوئن 1942 در شهر وین است. وی درجه دکترای خود را از دانشگاه وین اخذ کرد و مطالعات تکمیلی را در دانشگاه سوربن پاریس گذراند و تا سال 2004 رئیس دپارتمان فلسفه دانشگاه وین بود و هم اکنون رئیس دانشکده فلسفه و علوم آموزش دانشگاه وین است.
از دیگر فعالیت های وی می توان به ریاست جامعه بین‌المللی فردیناند اینر، رئیس آکادمی ملی علوم اتریش، عضو هیئت مدیره انجمن بین المللی ویتگنشتاین، عضو آکادمی علوم و هنر اروپا و عضو جامعه نویسندگان اتریش، عضو شورای علمی کمیسیون اخلاق در ژنتیک در وزارت تأمین اجتماعی و نسل‌ها، مدیر پژوهشگاه گفتگوی اخلاق و علوم، ریاست شورای وین برای اخلاق پزشکی و بیولوژیک، استاد مهمان در آلاسکا، استاد مهمان در دانشگاه زاگرب، استاد مهمان در رومانی و استاد مهمان در دپارتمان فلسفه دانشگاه بایزید استانبول ترکیه اشاره کرد.
وی در سفر خود به ایران علاوه بر حضور در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چند سخنرانی در دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه علوم پزشکی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، انجمن فرهنگی اتریش و انجمن حکمت و فلسفه انجام داد.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:فلسفه,دانشکده وین,آموزش,علوم,اندیشه,فرهنگ,تجارت,جهان معاصر,, :: 14:48 :: توسط : آوا رضایی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 85 صفحه بعد

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1